eitaa logo
پایگاه خبری طاووس بهشت
567 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1هزار ویدیو
18 فایل
طاووس بهشت جز نخستین پایگاه های خبری فرهنگی كشور است كه در فروردین ماه سال ۱۳۸۱ تاسیس شده است. وبسایت رسمی Tavoosebehesht.ir اینستاگرام instagram.com/tavoosebehesht_ir ارتباط @Tavooosebehesht
مشاهده در ایتا
دانلود
📌معلمی که خانه‌اش مدرسه شد 🏡 ساکن روستای قاسم‌آباد شهرستان آران و بیدگل است. 🍃 از روزهای تا به امروز، هر لحظه از زندگی خویش را با شور عشق به آموزش و خدمت به کودکان گذرانده است. ❤️ گویا شوق یادگیری و آموزش، نبض حیات اوست؛ با وجود آنکه اکنون در مدرسه‌ای غیرانتفاعی در شهر تدریس می‌کند... 🌀ادامه روایت زندگی این معلم را از اینجا دنبال می کنیم👇👇👇 🖇https://www.tavoosebehesht.ir/node/10216 📸 روابط عمومی آموزش و پرورش آران و بیدگل 🆔@Tavoosebehesht
ادامه👆👆👆 🚪درب خانه‌‌اش باز بود و گاهی که راه مستمندی از خانه‌اش به مسجد کشیده می‌شد، مردم را با جمله «مهمان داریم» به مشارکت می‌طلبید. بعدها به این نتیجه رسید که «مراجعات» زیاد است و هرشب نمی‌شود وقت خلق‌الله را گرفت. 📢 شب‌های شنبه را شب مهمانی اعلام کرد و ما هر شب شنبه، نوای میرزا (خادم مسجد که انشاءالله خدا بر طول عمرش بیافزاید) را می‌شنیدیم: «شب شنبه‌اس» و این کلام ما را به مهمانی خیر می‌برد. 📿 ظهرهای رمضان، بین دو نماز، نماز مستحبی آن روز را یادآور می‌شد و چیزی شبیه به فتوا هم همراهش می‌کرد. نمازهای مستحبی بعضی روزها آسان بود؛ آسان یعنی حمد و چند قل هوالله. از حمد و قل هوالله که می‌رسید به سوره‌ای دیگر مثل قل یا ایهاالکافرون، کار برای بعضی سالخورده‌ها که حمد و سوره‌شان را هم فراموش می‌کردند، سخت می‌شد. رساله آقا همیشه هوای پیرمردها را داشت. فتوای همیشگی‌اش بعد از بیان کیفیت نمازهای مستحبی این بود: «اگر سخت بود، یک حمد و سه تا قل هوالله بخوانید.» 🌀بعدها اما روزگار من را به شهرهای دیگر برد و در مسجدهای مختلف گرداند و وصف مسجدهای بیشتری را به گوشم رساند. لابه‌لای این تجربه‌ها بود که فهمیدم در خیلی از «مسجدهای پیرمردی»، امام جماعتی که بها به بدهد و مسجدش را پاتوق صد، صدوپنجاه ‌تا بچه پر شر و شوری کند که هر روز یک نق جدیدی بزنند و یک خواسته جدیدی داشته باشند، دُرّ کمیابی است. 🔑 وقتی دیدم دسته‌کلیدی که توی جیب هر کدام از ما بود، در آرمان‌شهرهای خیلی‌ها هم جایی نداشت، فهمیدم که امام جماعت ما آنقدرها هم معمولی نبوده است و با غرور از رواداری‌های امام جماعت و بزرگان مسجدمان تعریف کردم. 🔹وقتی زندگی مدرن شهری جوری به خودم مشغولم کرد که آمدن و رفتن رجب و شعبان را هم از یادم برد، دلم برای روزهایی تنگ شد که آقا سنسورش به کوچکترین مناسب مذهبی حساس بود و با یک چایی ساده و منبر نقلی، گره دل ما را با آسمان محکم می‌کرد. 🔹بعدها فهمیدم «مهمان داریم» چه واژه کریمانه‌ای است برای کسی که دستش را سمت امام یک جماعتی دراز کرده است و طلب یاری دارد و امام جماعتی که «محل رجوع» است در این روزگار «خود مرجعی» و خودخواهی چه کیمیایی است. 🔹بعدها که سر و کارم با «مخاطب» افتاد، فهمیدم که اداره مسجدی که از کودک هفت‌ساله تا پیرمرد و پیرزن هشتادساله در آن رفت و آمد دارند و هر کدام خود را ذی‌حق می‌دانند، چقدر سخت است و چند دهه امامت مسجدی چنین، چه کار پیچیده‌ای است. ⭐️ تازه فهمیدم که اگر یکی در زندگی‌ات باشد که هر شب جمعه ذکر اباعبدالله را بر لبانت بیاورد، فرشته برکت زندگی‌ات است. 💎من بعدها فهمیدم که آقا، یک روحانی معمولی نبود، یک نعمتی بود که خدا در سر راه ما گذاشته بود و امروز باید شهادت بدهم که «جز خیر و نیکی از او ندیدم». 👌آقا یک رفتار تکراری دیگری هم داشت. هر که در محله از دنیا می‌رفت، بین نماز مغرب و عشا، به نماز لیلة‌الدفن مهمانش می‌کرد. امشب به یاد همه آن نمازها، برایش نماز لیلة‌الدفن خواندم و آن ذکر بعد از نمازش را با آن لحن معروف و مختص خودش برای خودم تکرار کردم: اللهم صل علی محمد و آل محمد وابعث ثوابها الی قبر مرحوم شیخ علی رحمتی.📿📿📿 فاتحه و صلوات. ✍️ تحریریه طاووس بهشت 🆔@Tavoosebehesht