«دکمه ی پیرهن جبرئیل»
نمی دانم کدام بی سلیقه ای این ضرب المثل را ساخت که «دختر پُل است و مردم رهگذر!»اصلا مگر پدیده های ظریف قحط بود که ریحانه خلقت را تشبیه به پل کرد!حتم دارم خانه خودش عین کاروانسرا بوده.کاروانسرایی که از وسطش پل می گذشته.احتمالا خودش هم از آن هایی بوده که وقتی بچه دار می شده کسی ذوق بچه اش را می کرده می گفته «دستبوستونه،غلامتونه،کنیزتونه».انگار نه انگار که خدا خودش با آنعظمت گفته «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ ......»*.ازین ضرب المثل های چیزکی جاهای دیگر هم آمده مثل آنجا که درباره مرگ این اتفاق شریف می گویند« شتریست که در خانه هر کسی می خوابد!»جل الخالق.....من اگر می خواستم ضرب المثل بسازم به جای این حرف های نازل، توپ را می انداختم توی زمین خانواده پسر.چجوری؟این شکلی که الان می خواهم بگویم:
راستش خانه ای که دختر دم بخت دارد محل رفت و آمد فرشته هاست.تا اینجایش پیداست که پسرها و ننه بابایشان فرشته اند.و اما بعد...
فرشته ها برای خودشان طبقاتی دارند.بعضی هایشان مسئول تقسیم روزی اند،بعضی هایشان موکل مرگند،بعضی هایشان می آیند امور زندگی خلق الله را به سامان می رسانند وبعضی هایشان هم مثل ملائکه مُهیمه که بقول امام خمینی* درعشق خدا مُستَغرَقند اصلا از وجود عالم بی خبرند.تا تقدیر چی باشد و نخ اقبال دختر مردم به دکمه قبای کدام یکیشان گیر کند.البته ملائکه الله علیهم السلام قبایشان کجا بود،که دکمه داشته باشد!در مثل مناقشه نیست.به هر حال راویِ دختردار عاقل باید یک جوری ملاحظه زبان روایت را بکند که اگر یک وقتی هم لغزید به قول آقای حافظ فرشته اش به دو دست دعا نگه دارد.(اینجای متن خیلی کنایه آمیز بود).خدا کند تقدیر با آدمسر جنگ نداشته باشد و صدر و ذیل زندگی آدم جوری رقم بخورد که فرشته عذاب و موکل مرگ و ملائک مهیمه گذارشان به سر کوچه خانواده عروس نیفتد.در عوض فرشته ای بیاید که ملتفت باشد که «دنیا، واقعا سیاره رنج است». نه عین عزرائیل علیه السلام بخواهد جانت را بردارد ببرد یا اسرافیل (ع) که هی بخواهد در صور بدمدو قیامت کبری راه بیندازد و یا مثل میکائیل(ع)که فقط مسئول رزق و روزی است ....بنظرم هیچکدامِ این ها دامادهای ایده آلی نیستند.منظورم از ایده آل همان خوب خودمان است نه آن «اسپایدرمنِ» دست نیافتنی.
داماد آدم باید جبرئیل باشد.با کلی برنامه خوب از راه برسد.یکجوری که خیال آدم دختردار راحت باشد که عزیز کرده اش می رود پی زندگی.در «خانه ی بخت».
جبرئیل از قدیم فرشته حیات و زندگی است.حتی خیلی قبل تر از اینکه دستورالعمل زندگی را بگذارد توی بغل حضرت موسی و عیسی و ابراهیم و الباقی انبیاء اولوالعزم....
ناگفته نماند، همه دخترها آرزو دارند جبرئیل آقای همسرشان باشد.جبرئیل با ابروهای کت وکلفت مردانه و ریش قشنگ و صدای خش دار...
بخاطر همین اگر همه عمرشان هم یک خط از مصحف شریف را نخوانده باشند در ایام دم بخت کُلش را با انواع شرحو تفسیر از فیض الاسلام گرفته تا قلم فلسفی المیزان می خوانند.البته نه همه دخترهای دم بخت !فقط آنهایی که منتظر جبرئیلند.تتمه قرآنخوانی دخترهای جبرئیل دوست هم همان صفحه ایست که سر سفره عقد باز می کنند.دوران پسابخت هم وقتی به مراد دلشان رسیدند به فراخور حال می شوند یومنون ببعض و یکفرون ببعض.
القصه ازین به بعد به جای ضرب المثل نازل پل و دختر و ازینجور حرف های پرت وپلا از مثل مترقی خانه ای که دختر دم بخت دارد محل رفت و آمد فرشته هاست استفاده کنید اتفاقا با قول خدا هم جورتر است.
باشد که رستگار شوید.
*وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا
*آداب الصلاة ،امام خمینی.
به قلم طیبه فرید
https://eitaa.com/tayebefarid
«زندگی در انحصار»
یک هفته ای می شود داریم خانه صد متریمان در طبقه سوم را بزرگ می کنیم.با جابجایی وکم کردن وسایل و چندتا تغییر کوچک فضای مفیدش بیشتر می شود.هر سال بهخودمان وعده می دهیم که تا تابستان امسال همینجا می نشینیم ،بعدش انشاءالله می رویم خانه ای که روی زمین باشد،باغچه داشته باشد.مرغ و خروس می آوریم.اما انتظارمان بی فایده است.قیمت خانه از تصورات ما و پس اندازمان سرعت بیشتری دارد.تصمیم گرفتیم همین صد متر جا وسط هوا را بهترش کنیم تا ماندنی شود.خیلی ها نصف همین را هم ندارند.تازه مرغ وخروس هم می آوریم مگر آنها که سگ و گربه می آورند چکار می کنند.
ساعت از ده شب گذشته.هنوز ریزه کاری های زیادی مانده اما برای ادامه دادن انرژی نداریم.تازه یادم می آید از بعد صبحانهآن قدر گرم کار بودیم که یادمان رفته چیزی بخوریم.کاسه را می گذارم روی گاز و شیره را می ریزم داخلش تا کمی گرم شود کره را میگذارم وسطش.ما بچه های عصری هستیم که اگر بهانه می کردیم که این غذا را دوست نداریم بهمان می گفتند« آدمگشنه سنگم بزارن جلوش می خوره معلومه گشنه نیسی!»
بخاطر همین خیلی گیر غذا نمی مانیم.کره روی سطح براق شیره می چرخد وکف می کند و ذوب می شود .وسط این آشفته بازار شیره داغ وکره با نان سنگک غذای خیلی شاهانه ایست.سلطان تلویزیون را روشن می کند.اینروزها تنور انتخابات حسابی گرم است.میزگرد یکی از نامزدهاست.دارد درباره مسکنحرف می زند.اینکه خانه اسمش رویش است با خوابگاه توفیر دارد و غالبا کسانی که دستی توی بازار مسکن دارند بیشتر به متراژ و قیمت و مسائل کمی اش توجه می کنند تا کیفیت و معماری و فرهنگ حاکم بر آن!
راست می گوید.همین که روز به روز خانه های سیصد متری دهه شصتیِ چپ و راستمان دارد می شود برج یعنی کسی کاری به کیفیت مسکنندارد.اوضاع کویر و نواحی کوهستانی و مناطق معتدل و شهرهای کنار دریا همه همین است.زندگیِ زشت عمودی آسمان را می خراشد و بالا می رود، بی هیچ ملاحظه ای.
مهمان برنامه که ممکن است رئیس دولت بعدی باشد،پست اجرایی خاصی نداشته اما پیداست رفته میان مردم شهر و روستا حرفشان را شنیده!
.موهای سر و صورتش عینپشمکسفید شده.آدم صادقیست.ذهن گریز پای مسئله تراشم می گوید این بشود رئیس جمهور مویی برای سفید کردن ندارد.یک کم که گذشت چطور بفهمم تغییر کرده.چه الان که دوران نامزدی اش را می گذراند چه آن موقع که هیچمسئولیتی نداشت سرش درد می کرد برای کار کردن.بعضی ها هم چه حوصله ای دارند!سلطان می پرد وسط صحبت کارشناسی که می گوید آقای نامزد لطفا موضوع را نپیچانید ....
_یادته دو سه سال پیش تو گروه زیست شهرهای نوین کارشناسا درباره همینچیزا حرف می زدن؟
_یه چیزایی یادمه
آقای نامزد دارد توضیح می دهد که شما ذهنتان پیچ دارد من کجا پیچاندم؟
سلطان چند تا زیتون می گذارد توی دهانش و می گوید:
_این بنده خدا از همون موقع داشت روی مسئله کیفیت مسکنکار می کرد.فکرشو بکن مسئولیت نداشته اما وقت و بی وقت این روستا و اون داهات می رفت پای حرف مردم وطرح می نوشت و برنامه می داد به این دولت و اون دولت!فک کن این مسئولیت داشته باشه چه کار می کنه!»
یادم می افتد به آقای همساده که دو روز پیش وقتی فهمید ما می خواهیم به آقای مو پشمکیان رأی بدهیم،سر تأسفی تکان داد وگفت:
_اصلا سابقه نداره!!!!
ومن مسیر از پارکینگ تا لابی طبقه سوم را داشتم به این فکر می کردم که اگر قرار بود نسل اول انقلاب تجربه پست های اجرایی را اینقدر مهم تلقی کنند توی آنبرهه هیچ کس به اندازه کارگزارهای رژیم پهلوی دارای سابقه پست اجرایی نبود و فرصت به نسل اولی های انقلاب که بی پست اجرایی کلی سابقه داشتند نمی رسید.
حواسم نیست لقمه چندمیست که می گذارم توی دهانم.اما طعمکره اش تمام شده.چون زودتر جذب نان می شود از وسط های کار طعم شیره غالب می شود.کارشناس دربارهی مشکل مسکن می پرسد.آقای موپشمکیان می گوید ما در کشور مسئله کمبود زمین نداریم و به اندازه کافی برای همه جا هست.مشکل مسکن بخاطر انحصار زمین است.تازه فقط همین نیست که فقط برای ملت خانه درست کنی!خب نسبت مسکن مردم با شغل و سایر نیازهایشان چطوری می شود.گرم صحبت درباره برنامه هفتمتوسعه می شود.نسبت به نامزدی که چند روز پیش داشت درباره اینکه کورش احتمالا ذوالقرنین است و چقدر ایران از دوره باستان با شکوه بوده حرف می زد ده هیچ جلو است،شاید هم بیشتر.حداقل زنجیره تصوراتی که دارد ردیف می کند حلقه مفقوده ای ندارد.نوبت سوال پرسیدن کارشناس بعدی که می شود مگس روی یقه کتش نظرم را جلب می کند.سوالش درباره رابطه با آمریکاست....سلطان می گوید این پشه را می شناسمش توی میزگرد قبلی هم بود !
با هم می زنیم زیر خنده و من وسط صحبت های کارشناسی که توی یک دقیقه چهار تا سوال ردیف کرده دارم به طول عمر پشه ها فکر می کنم که واقعا این همان پشه ایست که سلطان می گوید؟
آقای نامزد دارد لیست بد عهدی های آمریکا را قطار می کند و اینکه به هم پیمان های خودش هم رحم نمی کند چه برسد به ایران که چهل و پنج سال است به اسب شاه گفته یابو....
سه دقیقه وقت دارد.انگار من هم سه دقیقه وقت دارم به همه چیز فکر کنم! به خانه مان که چقدر بزرگ شده.به تغییر رنگ روی دیوار و براقی زمین بعد از آوردن مرغ و جوجه ها!به دغدغه آدم هایی که از آمریکا هنوز خسته نشدند.به اینکه غذا نباید حتما پختنی و زمان بر باشد! به اینکه همین شیره داغ وکره ای که سابقه همجواری نداشتند با نان سنگک چقدر چسبید واینکه همین چند دقیقه ای که نشستم پای تلویزیون حرف های جدید شنیدم.
و به آدم هایی که زمین را به انحصار خودشان درآوردند.....
به قلم طیبه فرید
#انتخابات
#جهاد_تبیین
https://eitaa.com/tayebefarid
«سند تک برگ با کُد رهگیری»
بچه که بودیم هر وقت بین بزرگترها بحث خرید و فروش مِلک پیش می آمد آقاجانم می گفت « تبدیل ملک به غیر ملک خسارتِ».
این جمله توی ذهنم حک شده بود.هر وقت یکی را می دیدم که ملکش را فروخته که مثلاً ماشین مدل بالا بخرد یا هر چیزی که ضرورتی نداشته توی دلم می گفتم این الان خسارت کرده!بگذریم که گاهی زمین باید فروخته شود که گرهی از زندگی انسانی باز کند .سال ها گذشت تا فهمیدم حرف آقاجان حدیث* بوده.از آن به بعد خیلی محتاط تر شدم .البته توی ذهنم وگر نه منملکم کجا بود که بخواهم تبدیلش کنم. یک گوشه ذهنم حرف آقاجان را بایگانی کردم که اگر یک روز ملکی داشتم برای بدست آوردن چیزهای بی ارزش نفروشمش.تا اینکه همین چند روز پیش حدیثی دیدم که مومن را به ملک تشبیه کرده بود*!ملکی که مردم روی آنساکنند،چه بهره ها که از آننمی برند و چه فسق وفجورهایی که نسبت به آن نمی کنند،اما او با بی معرفتیِ آدم ها مدارا می کند،چون چشمطمعش به رضای خداست.بعد از دیدن این حدیث نگاهم به ملکعوض شد! ملک فقط همین زمین معهود نبود.اینکه زمین را جز به زمین معاوضه نکنید می توانست نقل جایگزین کردن آدم های خوبی باشد که از دستشان دادیم،همان اَینَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ وأَیْنَ الْخِیَرَهُ بَعْدَ الْخِیَرَهِ ی خودمان در دعای ندبه.
کی فکرش را می کرد؟
هنوز چهلم شهیدمان نرسیده وما مجبوریم یکی را به جای او انتخاب کنیم.زمینی که به جز محل مدارا با ناهنجاری هاو سیل تهمت های تلخ، زمینِ مقدسی بود.عزیز دل مردم...
هنوز التهاب دلمان آرام نشده و خاطره آن شب بلاتکلیف برزخی یادمان نرفته باید باچشمهای خیس یکی را پیدا کنیم که یا مثل او یا بهتر از او باشد.کار نیمه تمام یک شهید را فقط یک شهید به سامان می رساند!وگرنه تبدیل ملک به غیر ملک خسارت است.تبدیل ملکخوب به ملک بد از آن هم خسارت بارتر.خدا خودش رئیس عقلاست حتما یا مثلش را یا بهترش را گذاشته*.فقط اختیار انتخابش را داده دست خودمان!بین گزینه هایی که برخیشان ملک خوبی هستند اما نه در آن حد که عزیز جمهور باشند.بعضی هایشان شبیه ملکند اما چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.بعضی هایشان شبیه ملکند حتی توی جَلوَت آنکار دیگر می کنند!قطعا صالح بعد از صالح و صادق بعد از صادقِ ما بین همین هاست. قطعا باید یکی باشد که یواشکی با ده نفر دیگر قولنامه نشده باشد،ملک وقفی نباشد!قناسی و پِرتی نداشته باشد.نورگیر باشد....
سند تک برگ داشته باشد با کد رهگیری!
اثر این جور املاک خوب یا بد ،یک عمربیخ ریش صاحبش می ماند!
* کافی ،ج۵،ص ۹۱
*مصباح الشریعه ،ص۱۵۵
*بقره،۱۰۶
به قلم طیبه فرید
#جهاد_تبیین
#انتخابات
https://eitaa.com/tayebefarid
18.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا ابد هر چه ظریف است به قربان امیر...
https://eitaa.com/tayebefarid