eitaa logo
تازه چه خبر؟!
135 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
14.4هزار ویدیو
17 فایل
🔹 در کانال "تازه چه خبر؟!" 🔹 ♦️ خبرهای تازه و جالب را ببینید. ♦️مطالب خوبی برای ارسال به دیگران داشته باشید! 👈 لطفا به دیگران هم معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/2101281024Caf620c30ec
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهر پنجشنبه که از همکار ها خداحافظی می‌کردم یکی دو تا از رفقا بهم گفتن برو خداتو شکر کن که محافظ رئیس جمهور نیستی، وگرنه جمعه‌ها هم مجبور بودی بری سر کار تازه سر کار که هیچی، مجبور بودی بری یه شهری روستایی ناکجاآبادی چیزی فکر می‌کنم یکی دو ساعت نشده بود که از استانداری برگشته بودم که از دفتر دکتر بهم زنگ زدن فردا ۵ صبح بیاید استانداری، رئیس جمهور میان اراک باید همراه دکتر باشید گوشیو قطع کردم و با یکی دو تا از همکارا ارتباط گرفتم همشون استانداری بودن و در حال بدو بدو و جمع کردن گزارش‌ها و مشکلات و کارا خلاصه صبح روز بعد سر ساعت رفتم استانداری ،باورم نمی‌شد که ۵ صبح همه چراغ‌های استانداری روشن و درب همه ی اتاق ها باز و از هر اتاقیم یکی با چشای سرخ میومد و بیرون و یه سلام خسته و بی‌جونی بهم می‌داد. اونقدر قیافه‌هاشون خنده‌دار شده بود که خدا میدونست. با خودم می‌گفتم باشه حالا آقای رئیسی اونقدام ترسناک نیست که اینا اینجوری می‌کنن. مستقیم رفتم سمت اتاق دکتر هنوز وارد نشده دکتر بهم گفت اومدی ، بریم که پرواز رئیس جمهور یک ساعت دیگه می‌رسه فکر می‌کنم حول و حوش ساعت ۷ یا ۸ صبح بود که پرواز رئیس جمهور به اراک نشست چون سفرشون یهویی هماهنگ شده بود نتونستن هماهنگ کنن که مردم بیان استقبالشون یا اینکه استقبال گرم تری ازشون داشته باشن . بدون وقفه و معطلی و استراحت و این حرفا شروع کردن به کار کردن، از سر زدن به این اداره و به اون واحد صنعتی از این کارخونه به اون شرکت و خصوصی ،از نشستن پای درد دل مردم تا بحث و دعوا با فلان مسئول فلان اداره حدود اذان ظهر بود که دکتر به رئیس جمهور گفت بریم استانداری تا هم ناهار بخوریم و هم نماز بخونیم. خلاصه برای نماز ظهر رفتیم استانداری و با خودم گفتم خداروشکر یکی دو ساعتی قشنگ می‌تونیم استراحت کنیم، تا رئیس جمهور هم ناهار بخوره هم نماز بخونه فکر می‌کنم ۱۰ دقیقه نگذشته بود که جلوی در با بچه‌ها نشسته بودیم و داشتیم یه استراحتی می‌کردیم که رئیس جمهور با عجله همراه با دکتر و گروه همراهش از در استانداری اومدن بیرون! مثل اینکه آقای رئیسی گفته بودند ناهارو با کارگرای کارخانه شرکت آذراب می‌خوریم وقتی اسم شرکت آذراب شنیدم چشمام گرد شد! باورم نمی‌شد که رئیس جمهور می‌خواست بره به اون شرکت سر بزنه چون اون شرکت عملاً آبروی دولت رو زیر سوال برده بود و داشت ورشکست می‌شد تازه جدا از اون اینقدر کارگرای این کارخانه عصبانی بودن که اصلاً نمی‌شد باهاشون حرف زد اما گویا از قبل باهاشون هماهنگ شده بود که رئیس جمهور امروز میاد کارخونه و همتون اونجا باشین که می‌خواد باهاتون حرف بزنه و مشکلاتتونو بشنوه اونجایی ترسیدم که همراه دکتر برم که شوهر خالم توی همین شرکت کار می‌کرده تا جایی که یادمه هر وقت تو جمع‌های خانوادگی می‌نشتیم شوهر خانم از بیکاریش ناله می‌کرد و دولت و رئیس جمهور قبلی و هر کسی که باهاش این اتفاق بوده رو ...... با سلام و صلوات و بسم الله راه افتادیم سمت کارخونه آذراب توی راه رئیس جمهور و دکتر و گروه همراهش در مورد این صحبت می‌کردند که اصلاً چرا این کارخونه تعطیل شد و به کجا رسیده و چرا اینجوری شده چیزی که من متوجه شدم این بوده که انگار شرکت رو سپرده بودن دست گروه خصوصی و گروه خصوصی هم نتونسته از پس شرکت بر بیاد و شرکت در حال ورشکستگیه به یکی دو تا از همکارا زنگ زدم و گفتم آقا من واقعاً حالم خوب نیست بیا شیفتمونو جابجا کنیم یا اینکه می‌تونین جای من بیاین با بهونه های مختلف سعی کردم بپیچونم نرم و چشم تو چشم شوهر خالم نشم و ابرومو بخرم خلاصه به هر دری زدم که همراه دکتر نرم ،نشد امان از این شوهر خاله ی من ، آدمیه که مستقیم میاد سمتت ابراز آشنایی می‌کنه از اون طرفم بسیار آدم آتیشیه مطمئنم دعواش میشه خلاصه و به اجبار همراه دکترشون رفتنیم سمت کارخونه آذراب به محض اینکه از ماشین رئیس جمهور پیاده شد شوهر خالم اولین نفری بود که اومد سمتشو شروع کرد داد زدن ما اینجا کار می‌کردیم ما اینجا کارگر بودیم مگه ما نون زن و بچه نمیدیم مشکل مارو کی میخواد حل کنه شما که بلد نیستین دولت اداره کنین چرا رئیس جمهور میشید این وضع مملکت داری نیست به خدا اما برخلاف انتظارم آقای رئیسی با آرامش تمام به حرف‌های همه کارگران مخصوصاً شوهر خالم گوش کرد حتی یک بار هم سعی نکرد دعوت به آرامششون کنه اجازه داد هرچی غر دارن دعوا دارند داد دارن بزنن حتی تا جایی که یادمه محافظ رئیس جمهور حتی سعی نکرد مردم از رئیس جمهور دور کنه فقط با آرامش و حواس جمع کامل کنار رئیس جمهور ایستاده بود. @nasiiir