❣اردات شهید قاسمی دانا به حضرت زهرا سلام الله علیها
💥حسن عاشق مجالس اهل بیت (ع) بود. محرم سه وعده هیئت می رفت و صورتش دائم کبود بود. روضه حضرت زهرا (س) و حضرت زینب(س) حالش را منقلب می کرد.
😢شب شهادت حضرت زهرا (س) از هیئت می آمدیم. گفت: مهدی دقت کردی که ما بچه های حضرت زهراییم و قیامت می توانیم دست ایشان را ببوسیم.💌
🌿راوی: مهدی قاسمی دانا؛ برادر شهید
https://eitaa.com/tazkeratoshohada
شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
نام پدر: محمد
تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۶/۲
محل ولادت: مشهد مقدس
سن موقع شهادت: ۳۰
تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۲/۱۹
محل شهادت: سوریه – حلب
مزار: مشهد – باغ دوم خواجه ربیع
https://eitaa.com/tazkeratoshohada
🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا
💐🍃شهید قاسمی دانا روز دوم شهریور ۱۳۶۳ در مشهد دیده به جهان گشود.
او دومین پسر خانواده بود و به غیر از خودش ۳ برادر دیگر هم داشت. پس از اخذ دیپلم در دانشگاه حقوق شهرستان «بردسکن» قبول شد، اما به آنجا نرفت و در نانوایی پدر مشغول به کار شد.
🌹✨او از روحیه نظامیگری برخوردار بود و به رزم علاقه داشت که این خصوصیت، از او یک بسیجی فعال ساخته بود که همیشه در رزمایشهای عمومی، داوطلبانه حضور داشت.
🌻🌿حسن به حضرات معصومین علیه السلام ارادت ویژهای داشت و این دوستی به گونهای بود که دو ماه محرم و صفر را عزاداری میکرد و لباس مشکی از تنش خارج نمیشد. او همیشه به شهادت فکر میکرد و دلنوشتههای زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جاندادن برای ائمه (ع) را خواهان است.
🦋دوره سربازیاش را در زاهدان گذراند. با آغاز جنگ در حرم معصومین (س)، دوباره لباس رزم پوشید و در فروردین ٩٣ به طور داوطلبانه به سوریه رفت.
🌺🌱در همان مدت کوتاه ۲۲ روزی که در آنجا بود، در عملیاتهای زیادی شرکت کرد و لیاقتهای بیشماری را از خود نشان داد. اما طولی نکشید که در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ در عملیات امام رضا (ع) بر اثر اصابت چند گلوله به شهادت رسید.
🕊🥀پیکر پاکش همزمان با سالروز وفات حضرت زینب (س) در مشهد تشییع و در خواجه ربیع به خاک سپرده شد.
https://eitaa.com/tazkeratoshohada
✨🕊
🔹وقتی پای داعش به سوریه باز شد. خودش را یک مهاجر افغان ساکن ایران، معرفی کرد و اسم مستعارش را حسن قاسمپور گذاشت
و ۲۵ فروردین ماه سال ۱۳۹۳ راهی سرزمین شام شد و ۲۲ روز آنجا بود.
🔸در آخرین عملیات چون هشت نفر بودند، رو به فرمانده عملیات کرد و گفت: اشکالی ندارد چون هشت نفر هستیم اسم عملیات به نام آقا علی بن موسی الرضا (ع) باشد؟
فرمانده بیدرنگ قبول کرد.
اما نمیدانست که قرعه شهید شدن به نفر هشتم خواهد رسید که از قضا مشهدی است.
🔹او وقتی در برابر داعش و نیروهای تکفیری قرار میگرفت، رجز میخواند که ما فرزندان علی و زهراییم.
🔸رسمی که بعد از شهادتش ادامه پیدا کرد و همرزمانش در هنگام حمله میخواندند:
«أنا شیعة علی ابن ابیطالب».
https://eitaa.com/tazkeratoshohada
📗✨📗✨📗
📚معرفی کتاب از شهید حسن قاسمی دانا:
《به وقت اردیبهشت》
زندگینامه شهید حسن قاسمی دانا
این کتاب معطر به خاک شلمچه و حرمین شریفین و شهادت است و واگویهها و دلتنگیهای مادری را بازگو میکند که با دوری فرزندش میسازد
https://eitaa.com/tazkeratoshohada
26.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مرزهای عاشقی/شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا
شادی روح بلند شهدا صلوات🕊🌹
https://eitaa.com/tazkeratoshohada
🦋 خاطرات شهید از زبان مادر شهید
🌸کمک به دیگران🌸
خیلی مخفیانه کار میکرد. اهل ریا نبود. حتی من هم گاهی از کارهایش مطلع نمیشدم. ما در خانواده یک بیمار داشتیم که نیاز به کمک داشت، بعد از شهادت حسن متوجه میشدم که او هر هفت یا هشت روز یک بار، یک روز را از صبح تا شب به آن شخص اختصاص میداده، او را به حمام میبرده و کارهایش را انجام میداده. خانواده آن شخص میگفتند: روزی که حسن میآمد جزء عمر ما حساب نمیشود. میگفتند: حسن خیلی شوخ طبع بود و در کنار کمکهایش آنقدر شوخی میکرد و ما را میخنداند که فراموش میکردیم مریض داریم. بعد از شهادتش متوجه شدم به سه دختر یتیم جهیزیه داده. درآمد خوبی داشت. من میگفتم: تو چرا پسانداز نمیکنی؟ میگفت: چرا، جایی که لازمه پسانداز میکنم. چند دختر یتیم را به سرپرستی قبول کرده بود. ماشین، یک موتور تریل و یک سلاح شکار داشت، اهل شکار بود. چند ماه قبل از شهادتش یک روز آمد منزل و گفت: سند ماشینو میخوام. گفتم: میخوای چکار؟ گفت: لازم دارم. ماشین را برد و فروخت. گفتم: چرا فروختیش؟ گفت: لازم بود. من هم که معمولا خیلی سؤال نمیکردم، دیگر چیزی نگفتم. بعد از شهادتش یکی از دوستانش آمد و گفت: همسر من باردار بود و به مشکل برخورده بودیم، هزینه بیمارستان هم زیاد بود. خیلی به این در و آن در زدم که بتوانم وامی تهیه کنم، اما نشد. از دوستانم کمک خواستم، اما باز هم کار به جایی نبردم. یک روز به حال درد دل به حسن گفتم: نزدیک زایمان همسرمه و به مشکل مالی برخوردم.
حسن سوئیچ ماشین را به من داد و گفت: همین الان ماشین رو بفروش و هزینه کن. گفتم: من دارم با تو درد دل میکنم و اصلا توقعی ندارم. سوئیچ را برگرداندم. حسن هم خودش ماشین را فروخت و پولش را به من داد. آن شخص بعد از شهادت حسن گفت: میخواهم این پول را به شما برگردانم. گفتم: او خودش این پول را به شما هدیه کرده، پس من هم آن را نمیگیرم.
https://eitaa.com/tazkeratoshohada