فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز دلم افتاده روزمون رو با یاد شهدا آغاز کنیم
🔴 داستان شنیدنی سه برادر که عاقبت بخیر شدن/ملجا
#شهدا
#افتخار
#شهید_مهدی_باکری
#اللهم_الرزقنا_الشهاده_فی_سبیلک
@tebbetabiee
طب طبیعی (اسلامی)
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این #شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
#حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون #شهدا هم دارد.
@tebbetabiee
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌴شهید رضا اسماعیلی را داعشیها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیرش تموم شد، داعشیها نیت کرده بودن زنده بگیرنش، همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود، خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد، تشنه بود آب جلوش میریختن روزمین، فهمیدن حاج قاسم توی منطقس، برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کمکم برا این که زجرکشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش میگفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم، اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید! ولی از اولش تا لحظهای که صدای خرخر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه میگفت، اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا زهرا،میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد، بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا حاج قاسم امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خونها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم!
🌷شادی روح تمامی شهدا علیالخصوص شهید رضا اسماعیلی صلواتی ختم بفرمایید
#شهدا 🌷 را با #صلوات یاد کنیم.
@tebbetabiee
#پنجشنبه_های_دلتنگی
⭕️ مظلوم ترین مادر شهید ایران
💢 *مادر شهید* میگفت : من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی* هستم
برام تعجب بود که یک *مادر شهید* خودش این حرف رو بزند
پرسیدم : منظورتون چیه حاج خانم⁉️
🔹 *مادر شهید* گفت: *پسرم یوسف* بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر آمد مرخصی و به ما در مزرعه کمک میکرد.
🔹 کوموله ها ریختند و *یوسف* رو دستگیر کردند ، به او گفتند به *خمینی* توهین کن
ولی *یوسف* این کار رو نکرد.
به من گفتند به *خمینی* توهین کن.
گفتم هیچ وقت چنین کاری نمیکنم.
🔹 گفتند: *بچه ات را میکشیم.* ؛بازهم قبول نکردم.
🔹 *پسرم یوسف رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند*😔
🔹 گفتند: به *خمینی* توهین کن؛ بازهم گفتم: نه
🔹 گفتند: *کاری میکنیم که از غصه دِق کنی.*‼️
من رو با *جنازه تکه پاره شده یوسفم* کردند در یک اتاق و در رو قفل کردند ؛ با *جنازه پسرم* تنها بودم.
🔹 بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: *باید خودت پسرت را دفن کنی.*
گفتم : *من مادرم*، با من این کار را نکنید، *من طاقت ندارم روی صورت یوسفم خاک بریزم.*🍂
گفتند: اگه این کار رو نکنی دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم
🔹 شروع کردم با دستان خودم برای *پسرم* قبر درست کردن،
هر مشت خاک که برمیداشتم با گریه میگفتم: *یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری...*❣️
انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر *قبر پسرم.*
💢 *قبر که آماده شد گفتند خودت باید خاکش کنی...*
*دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم*،گوشه ای از چادرم را جدا کردم و *بدن تکه تکه پسرم* را گذاشتم داخل چادر.
*نگاهم به جنازه اش که افتاد باز دلم گرفت*، آخه نه نمازی بر جنازه خوانده شد ، نه تشییعی شد، نه کسی بود دلداریم بدهد
🔹 فقط *خدا خودش شاهد هست* که *یک خانم چادری* بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: *صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...*🍂
🔹 کنار قبرش نشستم و *با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم...* به همین خاطر من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.*
🔹 به راستی مثل کوه پای *نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی* (ره) ایستادند
ما چه قدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم⁉️
*شهید_یوسف_داورپناه*🕊🌹
✍حالا میدونی #مهسا_کومله از چه قماشی بوده؟!
#شهدا 🌷 را با #صلوات یاد کنیم .
@tebbetabiee
#پنجشنبه_های_دلتنگی
عطر موهایت قرار
از شهر مے گیرد بگو
دل ربودن را ڪدام
#عطار یادت داده است؟!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا 🌷 را با #صلوات یاد کنیم .
@tebbetabiee
🌹صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش میخونه:
"شمعِ شبهای دوعیجی میشدیم"
آی مسئول خائنی که با خون شهدا به صندلی های ریاستی تکیه زدی میدونی این مصرع یعنی چی؟!
عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت. فسفر وقتی با اکسیژن هوا ترکیب بشه شعلهور میشه، رزمنده ها که زیر این بمبها گیر میکردن، فسفر به تنشون میچسبید و با هیچ وسیله ای دیگه خاموش نمیشد و اونا
میسوختن و میسوختن و میسوختن...
و صبح، باد خاکستر هاشون رو میبرد...😭😭😭
به خدا قسم که ما خیلی مدیونیم!
چه خون هایی ریخته شد تا ماها شاید بیدار بشیم، تا شاید بیایم پایِ کار..
#شهدا
#هفته_دفاع_مقدس
@tebbetabiee