#شکر_سفید عامل آرتروز مفاصل است.
کسانی که #آرتروز دارند باخوردن شکر روز به روز بدتر می شوند
جایگزین شکر سفید👈 شکر سرخ یا قهوه ای داشته باشند
@tebbetabiee
🌸درمان سرد مزاجی زنان 😣با نوره😌
↩استفاده از نوره برای زنان و مردانی که دچار سردی مزاج هستند، درمان کننده است و باعث افزایش میل جنسی می شود.وبهترین نوع نوره ی #زرنیخ_طلایی 💫
@tebbetabiee
#مضرات_نوار_بهداشتی 👇🏼
👈نوار بهداشتی در عفونت و #نازا_شدن نقش زیادی دارد
👈رحم قدرت مکش دارد و ضایعات داخل نوار بهداشتی را جذب میکند و این باعث بروز انواع #کیست #میوم و #فیبروم میشود
🔰توصیه کلی بهداشتی این است که ضمن رعایت دیگر تدابیر از جمله اینکه از #حمام در زمان قاعدگی خودداری شود.
🔰 از دستمال پارچه ای برای خشک کردن و بجای نوار بهداشتی از پارچه نخی تمیز استفاده نمایید.✅
🔰اگر مجبورید از نوار بهداشتی (پد) استفاده کنید روی آن یک گاز #استریل قرار دهید تا از تماس مستقیم جلوگیری شود
🔰 نوار بهداشتی +گازاستریل و هر ۶-۴ ساعت یکبار (حداکثر ۸ ساعت) عوض کنید ...پیش از گذاشتن پد نیز دستهای خود را با آب و صابون بشویید.
@tebbetabiee
💠 #میوه_ضد_افسردگی 😍
💫 امام صادق(ع) می فرمایند :
📌 نوح از غم و اندوه، به درگاه خداوند، شکایت برد.
✨ خداوند به او چنین وحی فرستاد:
✅ انگور سیاه بخور؛
✅ چرا که اندوه را می برد.
📚 منبع: مکارم الاخلاق، ج۱، ص ۳۷۷
🔶 #فوائد_انگور :
1_ تقویت بدن
2_ پاک کننده تنفس
3_ تقویت عصب
4_ از بين بردن غم
@tebbetabiee
🍃سبزهای پرخاصیت 👌🏼
🌱کاهو : خواب آور_صاف کننده ی خون وکمک به درمان غلظت خون
🍃انگور : اکسیر زیبایی ودرمان افسردگی
🌱زیتون : دوست دار قلب♥️
🍃کرفس : تقویت اعصــاب
🌱خرفه:سلامتی وافزایش عقل
🍃شنبلیله:ضد دیابت
🌱کاسنی:زیبایی و نشاط
🍃تره:رفع کم خونی❣
از مصرف این سبزیجات غافل نشید ☝️🏼
سلامتی حق شماست👌🏼
@tebbetabiee
🍃🌺امام سجاد(ع):
‼️تعجب می کنم از کسی که از غذای فاسد بخاطر ضررش دوری میکند، اما از گناه بخاطر زیان و ننگ آن پرهیز نمی کند.
📙کشف الغمه۲۱۰۷
✍️😔امام عزیزم : در #اخرالزمان هستیم حتی غذایی که می دانند برای آنها مضر هست را می خورند چه برسه به عمل مضر گناه...
@tebbetabiee
[ عکس ]
✍️اباصلت هروی روایت می کند: هنگامی که حضرت امام رضا علیه السلام به سناباد وارد شدند به کنارهی کوهی نزديك سناباد که از سنگش دیگ و دیگچههای سنگی درست میکنند رسیدیم ، امام به تخته سنگي از كوه تکیه زدند و و رو به آسمان فرمودند:
"خداوندا! مردم را از این کوه #سود برسان و غذاهايي را كه مردم در دیگ ها و ظرفهای سنگی این کوه میپزند #برکت عطا فرما"
سپس دستور دادند دیگچههایی از همان سنگ برایشان بیاورند و فرمود:«غذای مرا در #هیچ ظرفی نپزید مگر در همین ظرفهای سنگی.»
👈از آن پس، مردم توجه بیشتری به آن ظرفها کردند و اثر برکت را از دعای امام در آنها دیدند. این کوه اکنون در داخل شهر مقدس مشهد قرار دارد و به نام "کوه سنگی" مشهور است.
👌خدا به بركت دعاي امام به كوه، نظر خاصي كرد. چون امام خواستند كه از آن روز به بعد، غذايشان را فقط در ديگ هايي بپزيم كه از سنگ آن كوه ساخته شده باشد.
🍃سناباد قریه ای است در طوس که قبل از آباد شدن شهر مشهد از روستاهای طوس به شمار می رفت.
✅مهمترین مزایا این است که امام رئوف امام رضا علیه السلام دعا فرمودند و از خدا برای غذاهای که در مردم در این ظروف سنگی قرار می دهند #برکت خواستند.
💠لذا #معنویت و #برکت این ظرف ها حتی اگر بظاهر مزیتی هم نداشته باشند مسلم است.
🆔@tebbetabiee
💠 مزیت ظروف #سنگی 👇
🔸#سلامتی_بدن: 👇
☺️دیگ های سنگی #سالم_ترین_ظروف هستند.
😳اما زودپزها و نیز ظروف #تفلون_سرطان آور است همچنین ظروف #آلومینیومی
🔹#صرفه_جویی_درسوخت: 👇
😊غذا در دیگ و دیگچه سنگی با کمترین حرارت به بهترین نحوی پخته می شود
🔸 #گوارابودن_غذا : 👇
😜طعم و مزه غذای پخته شده در ظروف سنگی قابل مقایسه با سایر ظروف نیست و غذای طبخ شده در این ظروف بسیار خوش مزه و #خوش_طعم است😋👌
#سرعت_پخت : 👇
😉این دیگ ها مانند دیگ زود پز و البته بدون خطرات و بدون ضررهای آن در کوتاه مدتی غذا را می پزد. هر نوع گوشتی داخل این دیگ سنگی ها با حرارت ملایم دو ساعت خوب می پزد☺️
#نسوختن_غذا : 👇
😔 بخاطر نیاز به حرارت کم و نیز سنگی بودن و درنتیجه داغ نشدن زیاد غذا کمتر می سوزد و در صورت تمام شدن آب غذا مقدار سوختگی غذا کمتر می شود
#صرفه_جویی_درموادشوینده:👇
😃دیگ های سنگی بسیار راحت و حتی بدون مواد شوینده و حتی با آب ولرم و سرد به راحتی شسته می شوند😳
🌺🍃 #آگاهی مقدمه #سلامتی ست
@tebbetabiee
👌 #سلامت_باشید
🔴 ماجرای عجیب تفسیر مجمع البیان ❗️
🔹 قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد.
جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند.
قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد.
ناله اي كرد.
دست راستش زيربدنش مانده بود.
دست چپش را بالا برد.
نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.
با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.
كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد.
بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.
اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد!
شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد!
چشمانش را باز كرد.
چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود.
ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.
نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.
هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي گرفت.
آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.
در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.
اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.
پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود.
اما به یکباره كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می شود.
بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد.
پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.
وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.
صورت شيخ طبرسي نمايان شد.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
آیامرا میشناسی؟
بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم مي خواست، دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم!
به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.
چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخته و پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و آن را به كناري انداخت.
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.
ادامه👇
@tebbetabiee
🔹👆ادامه ماجرای عجیب تفسیر مجمع البیان
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن کفن را هم بردار.
به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت.
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است.
اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم.
از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد.
آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد:
از كدام طرف بروم؟
برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.
جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت.
علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت ...
@tebbetabiee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روایت داریم که کمترین اصراف دور ریختن هسته خرماست...
انگار تا حالا خرما را اشتباه مصرف می کردیم.. هرگز از این به بعد هسته خرما را دور نریزید.
@tebbetabiee