📚 داستان کوتاه
#تلنگر
روزی دست پسر بچهای در گلدان کوچکی گیر کرد، به ناچار پدرش را به کمک طلبید.
اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانست دست پسر را از گلدان خارج کند.
🔸 پدر دیگر به شکستن گلدان راضی شده بود.
اما قبل از این کار، به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشتهایت را به هم بچسبان.
🔸پسر گفت: "میدانم، اما نمیتوانم این کار را بکنم."پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود، پرسید: "چرا نمیتوانی؟" پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکهای که در مشتم است، بیرون میافتد."
💠 شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید،؛ اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم میبینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان میچسبیم که ارزش داراییهای پرارزشمان را فراموش میکنیم و در نتیجه آنها را از دست میدهیم.
🔹 طب بوعلی 🔹
✅ eitaa.com/joinchat/1423310852Cdbaad144ba