. ♨️وقتی سرما می خوری و بواسطه تب(گرمی و خشکی تو بدن ) و... دیدین میلی به هیچ غذایی نداری!؟ منم امروز، فکر کردم چی بخورم مثل اینکه بهترین گزینه شیره بادوم هست که با آسیاب شده ی بادوم درختی و عسل و سه شیره و گلاب و آب‌جوش سرد یا شیر فله ای خوش طعم میشه 👍 .

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #ماجراهای_باغ_عمو_حسین #به_قلم_سادات‌کاظمی #برگ‌سبز۱۶🌱 🏡 صدای زندگی در غروب خونه ی عموحسین 😊 غروب بود، همان غروب‌های دلنشین که خورشید انگار عجله‌ای برای خداحافظی نداشت و نور نارنجی‌اش را روی سنگ‌فرش حیاط عمو حسین پهن کرده بود. بچه‌ها یکی‌یکی از راه می‌رسیدند و؛ بوی عطر نان محلی که ماه‌بانو پخته بود، با عطر خاک خیس خورده بعد از باران، مخلوط شده بود و می‌پیچید در کوچه. خوش به حال کسی که بوی زندگی را از خانه عمو حسین بشنود! 😍 به محض رسیدن، هنوز خستگی راه از تنمان در نرفته بود که عروس‌خانم‌ها و دخترهای عمو حسین مثل یک تیم چابک و حرفه‌ای، بساط پذیرایی را علم کردند. ماشالا! خدا خیرشون بده که نمیزارن کار روی زمین بماند و ماه بانو زحمت اضافی بکشه این همان چیزی است که شاید شنیده باشین که می‌گن! : «با خانواده همسر جان مَچ نشین و صمیمی نشین و...» اما عمو حسین و ماه‌بانو به ما یاد دادند، حرمت‌ها سر جایشان است، اما صمیمیت، بوی برکت می‌دهد به خونه . ❤️ عمو حسین دید همه جمعند. سرفه‌ای کرد و رفت سرِ اصل مطلب، با همان لحن آرام و گیرا: — خب بچه‌ها، می‌دونین که امسال ایام فاطمیه افتاده تو همین فصل بهار ما. خواستم شما هم تو این ثواب شریک شین. روضه ما خب شلوغ میشه، ازدحام زیاد داریم... از این جهت، کار و خدمات بیشتری می‌خواد. امشب مقدمات روضه رو بچینیم. اول کار آقایون شروع شد؛ بحث نصب کتیبه‌های مشکی. عمو حسین رفت داخل اتاق. درب کمد چوبی قدیمی را که باز کرد، کتیبه‌ها مرتب و تاخورده توی نایلون‌های شفاف گذاشته شده بودند. همین که اولین کتیبه را برداشت، انگار که یک پرده جلوی چشمش کشیدند. یکهو چشای عمو حسین بارونی شد! 😭 کتیبه مشکی را روی چشمانش گذاشت و هق هق گریه می‌کرد. حال و هوای خانه در یک لحظه عوض شد... دلمان چنان تکان خورد که انگار خودمان در صحنه بودیم. همه دست به دست هم دادیم و در سکوت، کتیبه‌های یا زهرا (س) را نصب کردیم. همزمان، خانم‌ها مشغول بساط روضه بودند. ماه‌بانو با همان دقت همیشگی‌اش، استکان‌های کوچک و یکدست روضه را که هر سال مخصوص این مراسم بود، داخل لگن بزرگ گذاشت. اینجا بود که راز تمیزی ماه‌بانو را دوباره دیدیم! او نه از مواد شیمیایی قوی استفاده می‌کند، نه از مایعات رنگارنگ. چند مشت نمک طبیعی را داخل تشت ریخت. بعد از نیم ساعت که نمک‌ها کار خودشان را کردند، با اسکاچ شستند و دوباره برای آبکشی، یک مقدار نمک و مایع ظرفشویی گیاهی (خیلی کم) اضافه کردند. نمی‌دونی چقدر استکان و نعلبکی‌ها برق می‌افتاد! ✨ (یک تیر و دو نشان: هم ضدعفونی طبیعی و هم درخشندگی بی‌نظیر). قندون‌های سنتی و قدیمی هم پر شد از آب‌نبات‌های شکر خمیری که مثل باقلواست؛ تا توی دهان میزاری ، آب می‌شه! 🍬 برای پذیرایی قرار شد هم چای ایرانی داشته باشیم، هم دمنوش به و سیب. آخه ماه‌بانو فصل لبو که می‌رسد، یک مقدار خشک می‌کند تا برای خوشرنگ شدن دمنوش و چایی مخلوط کند. (این هم یک نکته‌ی سلامتی و کدبانویی دیگر!) ☕ ماه‌بانو در حین کار به عروس‌ها و دخترا یادآوری می‌کرد: — بچه‌ها! این بساط روضه ماست. یادتون باشه سعی کنیم با وضو کار کنیم و خیلی مواظب حرکات و سکناتمون باشیم. آخه حاج آقا همیشه میگه: ثواب‌ها رو کیلویی نمیدن! بلکه هر کاری که با عشق و اخلاص انجام بشه، قطعاً صاحب روضه (حضرت زهرا س) میاد تو مجلس‌مون. 🤲 حالا دیگر نه فقط بوی نان و خاک، که بوی اخلاص و اشک هم در فضای خانه عمو حسین پیچیده بود. اینجا، خانه‌ای بود که زندگی، ایمان، و سلامت، هر سه در هم تنیده شده بودند. 🌱 #نمک_و_اشک_راز_اخلاص_مجلس_ماه‌بانو #ثواب‌ها_را_کیلویی_نمی‌دهند ✍🏻 #سادات‌کاظمی کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌

‌🔸رفیقای امام حسین اینجورین 🏴گر به ظاهر حرمی نیست برای زهرا دل هر شیعه مولا حرم فاطمه است...💔

در نیمه سوخته شاهدی ست بر مظلومیت نوری که تمام هستی از اوست 🕯🖤 #کربلا #اربعین #امام_حسین(ع) ♦️▪️♦️▪️♦️▪️♦️▪️♦️

🔸حال و هوای موکب‌های مشهدمقدس در ایام دهه فاطیمه ۱۴۰۴ تمام شهر بوی یاس نبی پیچیده،😭

♦️▪️♦️▪️♦️▪️♦️▪️♦️ فراخوان عشق کوثری 🥀 بانوان کوثری عزیز، سلام! با وجود کسالت، این متن را بی‌منت و تنها به عشق مادر سادات نوشتم. به حسینیه طب کوثر خوش اومدین! اینجا خانه دردانه هستی و بانوی آب و آینه است. خیر مقدم ویژه به همه دوستداران آقا رسول الله (ص)! امشب (شب شهادت)، قلب‌هایتان را آماده کنید تا فردا (روز شهادت) مجلس مادر را به دست بگیرید. همه با بچه‌ها دعوتید؛ یکی چایی بریزه، یکی کفش‌ها رو جفت کنه... 🔔 مهم: مطالب فردا، حاوی رمز و رازهای مهمی است؛ خواندنی و جذاب است. از کانال غفلت نکنید! خادمه شما، خانم سادات. #روضه_بانوان_کوثری #خدمت_فاطمی #دردانه_هستی #مطالب_جذاب_فردا

. عرض سلام و ارادت و تسلیت. 🖤 دلتان در ماتم مادر سادات آرام و پرنور باد. 🥀 امید که امروز بهترین رزق معنوی نصیب شما شود.🌱 .

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #ماجراهای_باغ_عمو_حسین #به_قلم_سادات‌کاظمی #برگ‌سبز۱۷🌱 فصل بهار بود و شکوفه درختان و.... عطر دل‌انگیز طبیعت در شبِ سوگواری پیچیده بود. از چند روز قبل، خانه عمو حسین دیگر خانه‌ی معمولی نبود؛ تبدیل به پایتخت عشق شده بود. مقدمات روضه عموحسین از نصب کردن کتیبه و بساط چایی و دمنوش و... شروع شده بود. خانه، رنگ و بوی روضه‌ی مادر سادات را گرفته بود. شب شهادت مادر سادات، پس از برنامه مسجد محل، تکاپوی عجیبی در خانه حاکم بود. برو و بیاهای عمو حسین... او با دستان خودش، آب و جارو کردن جلوی درب حیاط و بساط دود دادن اسپند را انجام می‌داد که عطرش قلب کوچه را هم تسخیر می‌کرد، و روشن کردن سماورهای بزرگ و... گویی عمو حسین خود را میزبان ملائکه می‌دانست. عمو حسین که بزرگ خاندان بود، با هیبت و احترام، جلوی درب هال نشسته بود. مهمونای روضه یکی یکی، با صلابت کامل وارد می‌شدند. یکی از نوه‌ها، بدون صدا، کفش‌ها را تند و مرتب جفت می‌کرد. و لحظه‌ی ورود: هر کسی که از راه می‌رسید عمو حسین تمام قد بلند می‌شد و دست روی چشاش می‌ذاشت و می‌گفت خوش اومدین. از قبل هم صدای محزون زیبای دعای حدیث کساء تو فضای منزل کاملا معنوی و نورانی کرده بود و هرکسی که از راه می‌رسید تحت تاثیر این دعا می‌شد و محو می‌شد و سکوت کامل و لذت بخشی بود. ✍🏻 #سادات‌کاظمی کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌