eitaa logo
طب کوثر (مخصوص بانوان)
1.9هزار دنبال‌کننده
267 عکس
85 ویدیو
5 فایل
🌸 این کانال، ویژه و به نام نامی مادر سادات است؛ لطفا آقایان وارد نشوند. 👑 سلام بانو! خوش اومدی 🔑 بیمه مادام‌العمر سلامت تو اینجاست 🌱رازهای نهفته‌ی بانوان فاش شد! سلامتی، قبل نطفه تا سن کهنسالی با شیوه شیرین تر از عسل🍯 روش تدریس متفاوت هست
مشاهده در ایتا
دانلود
به به چ دخترای خوب و سحر خیزی😍 من برم اسپند و بخور چشم برا شما دود بدم👀😊
سلام عزیزم ممنون از لطف تون 🌹 چششششم
🍃 شما خیلی بهینه فکر می کنین 🙏
طب کوثر (مخصوص بانوان)
. بریم ببینیم عمو حسین و ماه بانو خانم با غیبتی که این مدت داشتن در چه حالی هستن خیلی وقته از ایشون و خانم شون اطلاعی نداریم 😊 .
⚜ به نام خدای بهار ⚜ 🌱 خدا را صد هزار مرتبه شکر، حسابی جان گرفتم. ای خدا قربونت بشم ❤️ بروم، این سفرِ مشهد بدجور به دلمان نشست! 🕌✨ خدا خیرِ دنیا و آخرت به این بچه‌ها بدهد؛ برای تولد حضرت زهرا (س) من و ماه‌بانو را با آن بلیط‌های رفت و برگشت حسابی غافلگیر کردند. ان‌شاءالله که عاقبت‌بخیر شوند. 🤲💖 صبح رو کردم به ماه‌بانو و گفتم: «خانم‌جان، دستت طلا، آن لباس‌های ورزشی من را بیار تا شما صبحانه را ردیف کنی، من یک نرمشی به این استخوان‌ها بده!» 🏃‍♂️ راستش چند روزی بود از پیاده‌روی دور مانده بودم و حس می‌کردم بدنم حسابی بسته شده؛ آخه من عادت دارم هر روز ۴ کیلومتر پیاده‌روی کنم. 👟 یک «یاعلی» مردانه گفتم و شروع کردم... جاتان خالی، چنان نرمشی کردم که تمام بدنم خیس عرق شد. 💦 تازه زنده شدم! اما چه بگویم که جسمم اینجاست و دلم هنوز گوشه‌ی صحنِ آقای مهربانی‌ها جا مانده... دلتنگی دستِ آدم نیست، باید صبوری کرد. 💔🕊️ بعد از یک صبحانه مفصل، کمی از آن چیپس‌های سیب و بِهی که ماه‌بانویِ باسلیقه درست کرده بود، ریختم توی جیبم. 🍎 شیشه سکنجبینِ خانگی را هم برداشتم و راهی باغ شدم. 🍯🍃 اصلاً بهار است و فصلِ کار! فصلِ رویش و تکاپو... بعد از یک ماه دوری، باغ بدجور چشم‌انتظارم بود و من هم تشنه‌ی بوی خاک و شکوفه‌ها. کارهای باغ در این اوجِ بهار اصلاً شوخی‌بردار نیست؛ درخت‌ها جوانه زده‌اند و زمین پر از شورِ زندگی شده. 🌱 باید آستین بالا بزنم و به این سبزه‌ها و درخت‌ها برسم. 🪵🧤 تا شروع به کار کردم، انگار تمام خستگی‌ها از تنم پرید. باغ بوی بهشت می‌ده و من امروز، میان این همه جوانه، می‌خوام از جان گرفتنِ دوباره‌ی ریشه‌ها برایتان بگم ... 🌸✨ با من و ماجراهای این باغِ بهاری همراه باشید. .
ادامه داستان و...
🌿 بویِ هیزم و طعمِ خوش‌آمد! ☕️🔥 مهِ صبحگاهی عقب‌نشینی می‌کرد و آفتاب، خودش را به سینیِ مسیِ عموحسین می‌رساند. عمو با صدایی گرم گفت: «خوش آمدید باباجان! قدمتان روی چشم. باغِ من با نفسِ شما جوان شد. بهارِ خوانسار زود می‌گذرد؛ اما این چایِ آتشی است که به جان می‌ماند. 😍✨» استکان‌های کمر‌باریکِ دمنوشِ پاکسازی را چید جلوی بچه‌ها: «بخورید که این نوش‌دارو، خستگیِ زمستان را می‌شوید. بهار وقتِ سبک شدن است؛ هم دل و هم تن! بخورید تا جان بگیرید... 🍵 نباتش هم نباتِ یزدیِ اصل است، نوشِ جان! 🍭»(البته این دمنوش به خاطر اینکه خوش رنگ شه یک مقدار چوب دارچین و برگ به خشک شده مخلوط شده) سپس با گوشه‌ی چشم به گوشه‌ای از باغ اشاره کرد: «حالا که گلویتان تازه شد، آماده‌اید برویم سراغِ آن معجزه‌ی سبزی که زیرِ پایمان قد کشیده و خیلی‌ها ساده از کنارش رد می‌شوند؟ 🧐🌱» می‌خوای بدونی این گیاه جادویی چی بود و عموحسین چه رازی از سلامت رو باهاش فاش کرد؟ 👇 .
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا