eitaa logo
طب الرضا
857 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
75 فایل
مباحث آموزشی #رایگان حجامت ، ماساژ و مزاج شناسی انجام انواع حجامت تخصصی فصد زالو درمانی ماساژ درمانی #شهر_قدس ادمین کانال(مشاوره) : @Khademoreza888
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 نسخه نجات💠 (نامه جوان 22 ساله به علامه طباطبایی و پاسخ علامه) ✅ نامه جوان 🔹بسم الله الرحمن الرحيم 🔹محضر مبارک نخبة الفلاسفة وآية الله العظمی جناب آقای طباطبائی - ادام الله عمرکم ماشاء الله - سلام علیکم و رحمة الله وبركاته. 🔹کوتاه سخن آنکه جوانی هستم ۲۲ ساله، میزان تحصیل پنجم ریاضی. اشتغالات فعلی تحصیلات حوزه قم، حدود لمعه و اصول الفقه. آخوندزاده. 🔹محیط زیست: دو سال سربازی در تهران، شش سال کودکی در قم، تحصیلات اولیه و بیشتر تحصیلات دبیرستان نیز در قم، چند سالی کرمانشاه. 🔹چنین تشخیص می دهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سؤال من پاسخ دهید. 🔹در محیط و شرایطی که زندگی میکنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساخته اند و سبب آن شده اند که مرا از حرکت به سوى الله، و حرکت در مسیر استعداد خود باز داشته و می دارند. 🔹🔹🔹درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت، بر من حکومت کند؟ 🔹یادآور میشوم نصیحت نمی خواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند. دستور عملی برای پیروزی لازم دارم. همانگونه که شما در تحصیلات خود در نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است). 🔹باز هم خاطرنشان می سازم که نویسنده با خود فکر می کند که شفاها موفق به پاسخ این سؤال نمی شود. وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. 🔹لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح می دانید و بر این موضوع میتوانید اصالتی قائل شوید، مرا کمک کنید. 🔹در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم.1355/10/23 ✅ پاسخ علامه 🔸السلام عليكم 🔸برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده، توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. 🔸به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا ۔ عز اسمه - را مراعات خواهم کرد. 🔸آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هرچه باشد. 🔸همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار - پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هرکدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هرکدام تخلف شده استغفاری بکنید. 🔸این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال، سخت و در ذائقه نفس، تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است. 🔸و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سورۂ حشر را بخوانید. 🔸و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. إن شاء الله موفق خواهید بود. و السلام علیکم. محمد حسین طباطبائی 📚 مرزبان وحی و خرد ص48 @ayatollah_haqshenas
🌸ای آخرین بهار چرا دیر کرده‌ای؟ ای مرد با وقار چرا دیر کرده‌ای؟  🌺هر شب کنار پنجره‌های وصال تو حرف تو بود و آمدنی که قرار بود آن روزها که بوی تو در سال می‌وزید 🍂پاییز هم برای درختان بهار بود! علی اکبر لطیفیان | الـسـلام عـلـيـك يـا صاحـب الـزمـان✋| @ayatollah_haqshenas
طب الرضا
...: ﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِس
...: ﷽ شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 تو عین طهارتی 》 🖇بعد از تولد زینب و بی‌حرمتی‌ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ... 😔 🔹خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می‌داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می‌خوردم از خواب می‌پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم😥 ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می‌برد 😴😴... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... 🔸اون روز ... همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می‌کردم ... با اون دست‌های زخم و پوست کن شده داشت کهنه‌های زینب رو می‌شست ... دیگه دلـــ❤️ــم طاقت نیاورد ... 🔻همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشمهای پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟😭😭 ... تا اینو گفت خم شدم و دست‌های خیسش رو بوسیدم😘 ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه❌ ... 🔸نمی تونستم جلوی اشک‌هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... 😭😭 - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... 🍃✨ من گریه می‌کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک‌های من نمی‌شد ..😭😭 ✍ ادامه دارد... @ayatollah_haqshenas
طب الرضا
...: ﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِس
...: ﷽ شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 عشق کتاب 》 🖇زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمیز می‌کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ...✨ نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب‌هاش📚 افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن‌های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...😱 حالش که بهتر شد با خنده گفت😁 ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ... منم که دل شکسته💔 ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره‌اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می‌کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...🤔 🔸- چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می‌کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می‌خوای بازم درس بخونی❓... از خوشحالی گریه‌ام گرفته بود😭 ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ... - اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم❓ ... - نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می‌کنم ...😊 🔹ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می‌شنیدم باور نمی‌کردم ... گریه ام گرفته بود😭 ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می‌کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...👧 خودش پیگر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... 📂پرونده‌ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ... 🔸اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی‌گرده مدرسه ...✨✨✨ ✍ ادامه دارد ... @ayatollah_haqshenas
🍃❤️🍃 🌸 (علیه‌السلام) : 💐 آنکه کارهای خود را به بسپارد☝️، همواره در زندگی به آرامش می رسد.👌❤️ 📚مصباح الشریعه، ۵۱ @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸امروز 24رجب سالگرد فتح خیبر به وسیله امیرالمومنین🌸 دژهای هفتگانه  نام‌های مختلفی داشتند: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح و سلالم.  هنگامی که  از سوی پیامبر مأمور شد که دژهای وطیح و سلالم را بگشاید ، زره محکمی بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود ذوالفقار را حمایل فرمود. سپس با شهامت به سوی دژ حرکت کرد و🏳 پرچم اسلام را که پیامبر به دست او داده بود در نزدیکی خیبر بر زمین نصب فرمود. 🌸 در این لحظه در خیبر باز شد و دلاوران 🕍یهود از آن بیرون ریختند. نخست برادر مرحب که « حارث » نام داشت جلو آمد. نعره او چنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر امام بودند بی اختیار عقب رفتند، ولی امام مانند کوه پا بر جای ماند. لحظه ای نگذشت که جسد حارث به روی خاک افتاد و جان سپرد. 💪💪 مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متأثر کرد😫. او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که زره یمانی بر تن و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده بود بر سر داشت جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب با خواندن اشعاری چنین گفت: 😱 در و دیوار خیبر گواهی می دهد که من مرحبم؛ قهرمانی کارآزموده و مجهز با سلاح جنگی. اگر روزگار پیروز است من نیز پیروزم. قهرمانانی که در صحنه های جنگ با من روبرو می شوند، با خون خویشتن رنگین می گردند. 😱 نیز با خواندن اشعاری خود را چنین معرفی کرد:  من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر خوانده. مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم. بازوان قوی و گردن نیرومند دارم. در میدان نبرد مانند شیر بیشه ها صاحب منظری مهیب هستم . 🌷 رجزهای دو قهرمان پایان یافت.  صدای⚔ ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان🕌 اسلام و 🕍یهود، وحشت عجیبی در دل ناظرات پدید آورد.😱 ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاهخود و سنگ و سر را دو نیم ساخت.💪 این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران🕍 یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار نهاده، به دژ پناهنده شدند.😂😂 🕍 یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب کرد. در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با🗡 شمشیر بر سر علی زد و 🛡سپر از دست وی افتاد. فورا به سوی🚪 در دژ گردید و آنرا از جای خود کند و تا پایان⚔کارزار به جای🛡 سپر به کار برد. 💪💪 پس از آنکه آن را بر زمین افکند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام سعی کردند آن در را از این رو به آن رو کنند ولی نتوانستند. 💪در حصار از سنگ و طول آن دو متر و پهنای آن یک متر بود.  امام ماجرای کندن🚪در خیبر را چنین نقل می کند:  من در خیبر را از جا کندم و به جای🛡 سپر از آن استفاده کردم. پس از پایان⚔ نبرد آن را به عنوان پل به روی خندقی که🕍 یهودیان کنده بودند قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم.  مردی پرسید:«سنگینی اش چقدر بود؟!»  گفتم:«به اندازه سنگینی سپر خودم.💪 من آن در را با نیروی بشری از جا نکندم، بلکه در پرتو نیروی خداداد، و با ایمانی راسخ به روز بازپسین چنین کردم.»🌺🌺🌺  منابع:  فروغ ابدیت، ج 2، ص 251 تا 253  بحارالانوار، ج 39، ص 10 تا 15---------طرائف - عمده  ترجمه المنجد، ج 1، ص 324 @ayatollah_haqshenas
❤️تا هست علی هست❤️ 🌸باید که تو را حضرت منان بنویسد در حد ✏️قلم نیست که قرآن بنویسد هر دست گدایی که به سوی تو دراز است🙏 مفهوم قنوتی‌ست که در بین نماز است سمت حرم توست دلم باز روانه «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه» 🌺ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا قدری به من خسته بهایی بده مولا 🌹آن چیست که در حج و طواف است؟ نشانه‌ست «مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»‌ست... :: بر🐴 اسب سوار است قیامت شده بر پا دشمن به فرار است از این حالت مولا 🌷شمشیر کشیده‌ست که لشگر بگشاید باید برود یک‌تنه خیبر بگشاید «یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو» این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو...💪 مخصوص علی هست علی شیر خداوند آن یکّه جوانمرد به تعبیر خداوند... ...از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد «با خشم علی هرکه در افتاد ور افتاد»💪 :: 🌺احمد زند آیا نفسی غیر علی؟ نه بالا برود دست کسی غیر علی؟ نه 🌷«من کنتُ» که بر حیدر کرار رسیده‌ست حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده‌ست🌺🌺🌺🌺 مجیدتال @ayatollah_haqshenas
رجب رو به پایان است ساعات این ماه را مغتنم بشمارید... @ayatollah_haqshenas
🔺طلبه ای نان به دست، قدم بر لبه دیوار، به سوی🐕 سگ گرسنه ای محاصره در سیل...👏 @ayatollah_haqshenas
هدایت شده از طب الرضا
سـلام آقـای عـالـَم سـلام ای آخـریـن حـجـت خـــــدا ایـن روزها بـیـشتـر از پـیـش دلـتنـگـتـیم بیا💔 [الـسـلام علـیـک یـا ابـا الـصالـح الـمـهـدی✋] #امروز_به_نیت_ظهورت_گناه_نمیکنم #صـبـحتـــــون_امــام_زمـانــــــــی @ayatollah_haqshenas
💠 حدیث روز 💠 ✳️ میزان عنایت اهل‌بیت(ع) به شیعیان 🔹عن أبی الحسن (ع): مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّهِ وَ لَا يَفْرَحُ إِلَّا فَرِحْنَا لِفَرَحِهِ وَ لَا يَغِيبُ عَنَّا أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا أَيْنَ كَانَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ أَوْ غَرْبِهَا. 🔻امام کاظم علیه‌السلام فرمود: ▫️هیچ یک از شیعیان ما نیست که بیمار شود مگر اینکه ما نیز با بیماری او بیمار می‌شویم ▫️و غمگین نمی‌شود مگر اینکه با غم او اندوهگین می‌شویم ▫️و شاد نمی‌شود مگر اینکه با شادی او شاد می شویم ▫️و حال هیچ کدام از شیعیان ما در شرق یا غرب جهان از چشم ما پنهان نیست. 📚صفات الشیعه، ص۴ @ayatollah_haqshenas
🔻 بلایی که قرار بود بر سر شیعیان فرود آید، امام کاظم(ع) پذیرفتند که خودشان به‌تنهایی به دوش بکشند. ✔️ استاد سید محمّدمهدی میرباقری: «حضرت امام کاظم(ع) فرمودند: شیعیان ما يک غفلت‌هايی و گناه‌هايی کردند؛ برای اينکه اين غفلت از آن‌ها برداشته شود خدای متعال من را مخير کردند که: يا شيعيان بايد عذاب بشوند یا من تحمل کنم. و من بار بلا را به دوش کشيدم. (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي») وجود مقدس موسی‌بن‌جعفر(ع) بلای سنگينی را تحمل کردند؛ سال‌های زیادی از عمر شريفشان در زندان سپری شد؛ آن هم زندان‌های سختی که زندان‌های نمور و نمناک زيرزمينی و حفره‌های زيرزمينی بوده، به‌طوری‌که شب و روز در آنجا تشخيص داده نمی‌شد. تعبيری که در زيارت جامعة ائمة آمده، اين است: «وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه». تعبير نيست که فقط ساق پا، بلکه عضو عضو حضرت نرم شده بود.» ۹۳/‌۳/۳ 25 رجب شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام به محضر امام زمان وشیعیان ومحبین حضرت تسلیت می گوییم @ayatollah_haqshenas
✳️ فضائل امام كاظم (عليه السلام) از نگاه شيخ مفيد 🌺 شيخ مفيد رضوان الله عليه فرموده: ابوالحسن موسي بن جعفر - عليه السلام - عابدترين و فقيه ترين اهل زمانش بود، از همه سخي‌تر و از لحاظ كرامت نفس در عاليترين درجه قرار داشت... نوافل شب را مي خواند تا به وقت صبح ميرسيد، و بلافاصله نماز صبح را مي خواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقيب و ذكر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده ميگذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزديكي ظهر. 🌺 بسيار اوقات اين دعا را خواند: «اللهمّ اِنّي اسالك الرّاحةَ عند الموت و العفو عندالحساب» و آن را تكرار مي فرمود و از جلمه دعاهايش آن بود كه: «عظُم الذّنب من عبدك فليحسن العفو من عندك». 🌺 از ترس خدا گريه ميكرد تا جايي كه اشك از محاسنش جاري ميشد، از همه مردم بيشتر به خانوادهاش و ارحامش مي رسيد، به فقراء اهل مدينه شبها سر مي زد و زنبيل هاي حاوي مال و پول نقره و آرد و خرما براي آنها ميبرد، آنها نمي دانستند آورنده اينها كيست... موقع احسان دويست دينار تا سيصد دينار احسان مي كرد، كيسه هاي احسان موسيبن جعفر - عليه السلام - ، ضرب المثل بود... 🌺 مردم از او بسيار روايت نقل كردهاند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قرائت قرآن از همه نيكوتر بود، چون قرآن ميخواند محزون مي شد، آنها كه قرائت او را مي شنيدند گريه مي كردند. 🌺 مردم مدينه او را «زين المتهجّدين» مي‌ناميدند،كاظم لقب يافت زيرا كه خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر كرد. ➖➖➖➖➖ ✳️ فضائل از نگاه شيخ مفيد 🌺 شيخ مفيد رضوان الله عليه فرموده: ابوالحسن موسي بن جعفر - عليه السلام - عابدترين و فقيه ترين اهل زمانش بود، از همه سخي‌تر و از لحاظ كرامت نفس در عاليترين درجه قرار داشت... نوافل شب را مي خواند تا به وقت صبح ميرسيد، و بلافاصله نماز صبح را مي خواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقيب و ذكر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده ميگذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزديكي ظهر. 🌺 بسيار اوقات اين دعا را خواند: «اللهمّ اِنّي اسالك الرّاحةَ عند الموت و العفو عندالحساب» و آن را تكرار مي فرمود و از جلمه دعاهايش آن بود كه: «عظُم الذّنب من عبدك فليحسن العفو من عندك». 🌺 از ترس خدا گريه ميكرد تا جايي كه اشك از محاسنش جاري ميشد، از همه مردم بيشتر به خانوادهاش و ارحامش مي رسيد، به فقراء اهل مدينه شبها سر مي زد و زنبيل هاي حاوي مال و پول نقره و آرد و خرما براي آنها ميبرد، آنها نمي دانستند آورنده اينها كيست... موقع احسان دويست دينار تا سيصد دينار احسان مي كرد، كيسه هاي احسان موسيبن جعفر - عليه السلام - ، ضرب المثل بود... 🌺 مردم از او بسيار روايت نقل كردهاند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قرائت قرآن از همه نيكوتر بود، چون قرآن ميخواند محزون مي شد، آنها كه قرائت او را مي شنيدند گريه مي كردند. 🌺 مردم مدينه او را «زين المتهجّدين» مي‌ناميدند،كاظم لقب يافت زيرا كه خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر كرد. ➖➖➖➖➖ @ayatollah_haqshenas
شیعیان عصر غیبت درکلام امام کاظم 🔵 امام موسی کاظم علیه السلام 💎 طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً وَ طُوبَى لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ. 💎 خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزارى از دشمنان ما پایدار ماندند، آن‌ها از ما و ما از آن‌هاییم. همانا آنان امامت ما را پذیرفتند، ما هم آن‌ها را به‌عنوان شیعیان خود پذیرفتیم. خوشا به حال آن‌ها و باز هم خوشا به حال آن‌ها، آن‌ها به خدا قسم در درجه ما و در کنار ما در روز قیامت‌اند. 📚 بحارالانوار(ط - بیروت)/ج51/ص151 @ayatollah_haqshenas
aac4f984d761e2befffefb36e2ab5719a93fd5d6.mp3
23.81M
روضه امام موسی بن جعفر علیه السلام @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه جانسوز امام موسی بن جعفر علیه السلام توسط آیت الله سیبویه @ayatollah_haqshenas
علیه‌السلام 🔹غریب کاظمین🔹 می‌شود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد🍂 هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد🍂 خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد🍂 از شکوه تو زن آوازه‌خوان لکنت گرفت با نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد🍂 تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد🍂 بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین بی‌صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد🍂🍂 📝 @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی از نجات سگ از سیل توسط یکی از علما❗️ الهی سگی رابه سگی ببخش @ayatollah_haqshenas
🔴امام کاظم علیه السلام میفرماید: ازما نیست کسی که هرروزحساب خودرانکند📝 اگرنیکی کرده است ازخدازیادی آنرابخواهداگردرآن کاربدی کرده,ازخدا آمرزش طلب نموده وبه سوی اوتوبه کند. اصول کافی جلد ۴ ص ۱۹۱ . . . . مناجات موسی بن جعفر علیه السلام در زندان...🙏 يَا سَيِّدِي نَجِّنِي مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِي مِنْ يَدِهِ يَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَيْنِ رَمْلٍ وَ طِينٍ وَ يَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ يَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَيْنِ مَشِيمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ يَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنَ الْحَدِيدِ وَ الْحَجَرِ وَ يَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَيْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِي مِنْ يَدِ هَارُون زیر دین چهارده معصومم اما گردنم زیر دین حضرت موسی بن جعفر بیشتر.... امام موسی بن جعفر علیه السلام @ayatollah_haqshenas
هدایت شده از طب الرضا
تـا نیـایـی گـره از کـار بشـر وا نشـود درد مـا جـز بـه ظهـور تـو مـداوا نشـود [السـلام عـلیـک یا بـقـیـة الله فی أرضـِه] #امروز_به_نیت_ظهورت_گناه_نمیکنم @ayatollah_haqshenas
🔵 جذب دشمنان با هدیه🎁 🔸یکی از دوستان تصمیم گرفته بود، شرّ مردی را که هر روز دشنام می‌داد، از سرِ امام کم کند. نگاه امام علیه‌السلام به او افتاد، لبخندی زد و گفت: «آرام باش و حوصله کن!» 🔸چند روز بعد، امام علیه‌السلام بسته‌ی کوچکی را برداشت و از شهر بیرون رفت. امام علیه‌السلام بیرون شهر به مزرعه‌ای رسید. آن‌جا مردی در زمین کار می‌کرد. همان مردی بود که همیشه به امام علیه‌السلام دشنام می‌داد. او از دیدن امام علیه‌السلام تعجب کرد. با خود گفت: «حتماً این‌جا آمده تا جواب حرفهایی را که به او زده‌ام بدهد؛ اما من باز هم از این حرف‌ها به او خواهم زد.» بیلش را برداشت و به طرف امام علیه‌السلام رفت. و گفت: «این‌جا زمین من است. چرا این‌جا آمده‌ای؟ چرا محصول مرا خراب کردی؟» 🔸امام علیه‌السلام با لبخند از مرد پرسید: «فکر می‌کنی زمینت امسال چه‌قدر 🍏محصول به تو بدهد؟» گفت: «نمی‌دانم. من که علم غیب ندارم.» امام علیه‌السلام گفت: «بله؛ اما امیدوار هستی چه‌قدر محصول از زمینت برداشت کنی؟» مرد گفت: «امیدوارم وقتی محصول زمینم را می‌فروشم، دویست دینار💰 به دست آورم.» 🔸امام علیه‌السلام بسته‌ای را که آورده بود، به او داد. مرد بسته را باز کرد. نگاهش به 💰سکه‌ها افتاد. آن‌ها را شمرد و گفت: «وای! این‌ها سیصد دینار است.» امام علیه‌السلام لبخند زد و گفت: «این‌ها برای تو!» مرد با تعجب گفت: «برای من؟» امام علیه‌السلام گفت: «آری، برای تو.» سپس برای مرد دعا کرد و گفت: «خداوند همان‌قدر که امیدوار هستی، به تو خواهد داد.»🌸 🔸او که این همه خوبی از امام علیه‌السلام دیده بود، نمی‌دانست چه کند. ناگهان از کارهای زشتش احساس پشیمانی کرد، دست امام علیه‌السلام را بوسید و گفت: «مرا ببخشید! من شما را نمی‌شناختم و نمی‌دانستم چه مرد مهربانی هستید!»🌸 @ayatollah_haqshenas