فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت اول
🔸همه مادربزرگهای دنیا توی جیبهاشون کنار نخودچی کشمش یه عالمه داستان و قصه دارن که هر بار وقتی اونها رو برامون تعریف میکنن میتوننن ساعتها به فکر فرو ببرنمون یا شگفتزدهمون کنن.
🔸عزیز جون قصه ما یه دونه از همین مادربزرگهاست کسی که قراره هر شب محرم از پرشالش برامون قصه بگه قصههای واقعی از ماجراها و روزهایی که نبودیم و آدمهایی که هیچ وقت از نزدیک ندیدیمشون.
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت اول 🔸همه مادربزرگهای دنیا توی جیبهاشون کنار نخودچی کشمش یه عالمه داستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت دوم
🔸عزیز جون این قسمت قراره برای ما و نوهاش از بدقولی مردمی بگه که اصلا رسم مهمون نوازی رو به جا نیاوردن، قصه مردم کوفه! اما عزیز برای گفتن قصه این قسمت یه شرط گذاشته.
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت دوم 🔸عزیز جون این قسمت قراره برای ما و نوهاش از بدقولی مردمی بگه که اصلا رس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت سوم
🔸عزیز جون امشب برامون از ماجرای آقا صولت گفته، آقا صولت مرد مهربونیه که یه گذشته عجیب و غریب داشته اما یه روز تو جوونی قصه یکی از آدمهای کربلا رو که میشنوه زندگیش از این رو به اون رو میشه
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت سوم 🔸عزیز جون امشب برامون از ماجرای آقا صولت گفته، آقا صولت مرد مهربونیه که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت چهارم
🔸عزیز جون و نوهاش امروز یه مهمون کوچولو دارن به اسم محیاسادات، مهمونی که هرچقدر هم سعی میکنن ازش خوب پذیرایی بکنن تا بهش خوش بگذره اما باز بیتابی میکنه
🔸شما فکر میکنید دلیل بیتابی محیا سادات چیه؟
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت چهارم 🔸عزیز جون و نوهاش امروز یه مهمون کوچولو دارن به اسم محیاسادات، مهمون
32.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت پنجم
🔸این قسمت عزیز جون به آقا صولت سپرده تا برای یه جوون به اسم قاسم کار دست و پا کنن، قاسم قصهای داره که خاطرش هم برای مادربزرگ و هم برای عموش سید حسین خیلی عزیزه...
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت پنجم 🔸این قسمت عزیز جون به آقا صولت سپرده تا برای یه جوون به اسم قاسم کار د
27.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت ششم
🔸این قسمت عزیز جون و نوه کوچولوش باهم دیگه رفتن مجلس روضه ولی اونجا خانمی هست که حتی بعد از تموم شدن مراسم هم گریهاش بند نمیاد. عزیز میگه اشکهای این زن یه دلیل مهم داره...
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت ششم 🔸این قسمت عزیز جون و نوه کوچولوش باهم دیگه رفتن مجلس روضه ولی اونجا خانم
28.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت هفتم
🔸توی این قسمت با عزیزجون و نوهش همراه میشیم تا بریم خونه لیلاخانوم؛ لیلاخانوم داستان عجیبی داره و سالهاست که چشم به راه پسرشه… علیاکبر. برای همینه که هرکی زنگ در خونهش رو میزنه لیلاخانوم از وسط حیاط میگه: اومدم پسرم، اومدم علیاکبرم.
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت هفتم 🔸توی این قسمت با عزیزجون و نوهش همراه میشیم تا بریم خونه لیلاخانوم؛ ل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت هشتم
🔸ماجرای امروز عزیز جون و نوهاش ماجرای ملاقات با بابای سمیرا تو هیئته. یه مرد مهربون و شجاع که بعد از جنگ حالا سالهای ساله که روی یه صندلی چرخدار زندگی میکنه و بچهها صداش میزنن عمو عباس!
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline
تبیان
📻 #قصههای_عزیز | قسمت هشتم 🔸ماجرای امروز عزیز جون و نوهاش ماجرای ملاقات با بابای سمیرا تو هیئته.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت نهم
🔸وقتی نوه کوچولوی عزیز خانوم خواب کمک خواستن امام حسین علیهالسلام رو میبینه، گریههای عزیز بند نمیاد و بعد ماجرای نامردی اونایی که نامه نوشته بودن رو تعریف میکنه.
نویسنده: حامد عسکری
@TebyanOnline