eitaa logo
تبیان
21هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
71 فایل
تبیان دستیار زندگی خانواده آگاه|امیدوار|توانمند 🔹ارتباط با ادمین (پیشنهادات ، تبادل و تبلیغات) @tebyanonline_admin تبلیغات @Ayne_ads
مشاهده در ایتا
دانلود
| پادشاهی به سبک باباها ‌ 🔸پدرها پادشاهان بزرگ جغرافیای کوچک خانه‌اند، پادشاهانی که انقدر مناعت طبع دارند که با تصاحب کنترل‌های تلویزیون و دکمه‌های کولر به حکمرانی و قدرت نمایی در خانواده رضایت بدهند ‌ 🔸مردان معجزه‌گری که با هدیه‌های کوچک روز پدر  خنده‌های بزرگ می‌سازند و جادوی نان‌های حلالشان همیشه به جای شکم، چشم و دلمان را سیر کرده. پادشاهانی که اگر کوه غم هم باشند توی دل بچه‌ها شادی می‌کارند پدر عزیزم روزت مبارک😍 @TebyanOnline
| این فرشته‌ها بدون بال پرواز می‌کنند ‌ 🔸پشت نگاه مردهای واقعی دنیا همیشه یک پدر نشسته، آنهایی که بلدند چطور پشت و پناه باشند گاهی برای یک خانه، گاهی برای یک تبار و گاهی برای یک سرزمین ‌ 🔸مردهای قدرتمندی که پس اقتدارشان خوب می‌دانند چطور ناز دردانه‌های سرزمینشان را بکشند، نازدانه‌هایی که فرشته‌های بی‌بالند، همان‌هایی که وقتی دور پدر جمع می‌شوند از دیدن مهربانی‌اش بال درمی‌آورند و پرواز می‌کنند @TebyanOnline
| بهترین عموی دنیا! 🔸عمو سعید من ورزشکاری قوییه که خیلی دوستش دارم، یه روز بهش گفتم تو بهترین عموی دنیایی! 🔸عموم گفت که «نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی دنیا رو می شناسم که حضرت عباس علیه‌السلام‌ه.» 🔸من نمی‌دونستم چرا اون بهترین عموی دنیاس و برای همین عمو سعید ماجراش رو برام تعریف کرد: «توی کربلا، کاروان امام حسین علیه‌السلام محاصره شده بود و دشمن اجازه نمی‌داد اهل حرم از آب فرات استفاده کنه. همه تشنه بودن، مخصوصا بچه‌ها، اما همه امیدشون به عمو عباس بود که براشون آب بیاره. 🔸وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس علیه‌السلام به دستور امام حسین علیه‌السلام همراه ۲۰ نفر دیگه به سمت فرات رفتن. عموعباس مشغول جنگیدن با سربازهای یزید شد و بقیه تونستن مشک‌ها‌رو پر از آب کنن و برای اهل حرم بیارن.» 🔸من از حرف‌های عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت که «روز عاشورا اتفاق دیگه‌ای افتاد... اون روز این عموی مهربان دیگه نتونست بچه‌ها رو خوشحال کنه. 🔸با مشک آب سمت رودخونه رفت، اما بعضی از سربازهای دشمن که پشت درخت‌ها مخفی شده بودن، به عمو تیراندازی کردن. 🔸عمو عباس با وجود اینکه از زخمی شده بود ، مشک آب رو با دندونش گرفت و سعی می‌کرد هر طور شده اون رو به خیمه‌ها برسونه. اما دشمن محاصرش کرد، مشکش رو پاره کردن و خودش رو به شهادت رسوندن.» 🔸عمو سعید وقتی به آخر قصه رسید، اشک می‌ریخت و منم اون روز برای بهترین عموی دنیا گریه کردم. @TebyanOnline