eitaa logo
طب و زندگی|عباسی👩‍⚕
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
784 ویدیو
21 فایل
عباسی هستم مشاور طب سنتی👩‍⚕️ اینجا برای داشتن زندگی شاد و سلامت🥰 آموزش می بینیم و با بیماری‌ها و درمان اونها آشنا میشیم💚 پاسخگوی شما @star56👩‍💻 کانال فروشگاهی ما https://eitaa.com/Hilthmorning
مشاهده در ایتا
دانلود
لذا رو کرد به جناب حاکم و قبل از شروع صحبت ، یک بار دیکر فوتی در فضا رها کرد و گفت ، حضرت والا بفرمایید تغییر ذائقه ای بدهید . اما این حرف از هر ناسزایی برای حاکم سنگین تر بود و بر گشت چند لحظه با چشمان پر از خشم و غضب حاجی را نگاه کرد و ناگهان با صدایی خشن گفت ، دختر دست و پا چلفتی بی هنر و بی خاصیت به درد ما نمیخورد . این را گفت و به همسر و شازده دستور خروج از خانه داده و حرکت کرد . وقتی حاکم به میان حیاط خانه رسیده بود ، به زن دلاله خطاب کرد و به آرامی گفت ، بگوئید هدایا را مرجوع کنند . پس از رفتن حاکم و همراهانش ، ناگهان سید مهدی به خود آمده و این اتفاق معجزه آسا را جلو چشم خود مرور کرده و رویش را به سمت قبله چرخانید و چندبار پی در پی گفت : جانم حسین جانم حسین جانم حسین یا اباعبدالله ، آقای من ، جانم به قربان شما ، بزودی برای عرض پای بوسی و شکرگزاری به زیارت شش گوشه مطهرتان خواهم آمد . فرشته سادات نیز پس از خروج شازده و پدر و مادر قجری ، با پاهای سست و بی جان و چشمانی که از اشک شوق نمناک شده بود ، وارد اطاق شده ، به سمت سجاده رفته و تسبیح تربتی که سید مهدی به او داده بود ، برداشت تا نذر پانصد صلوات را ادا کند . الحمدالله این شب خوفناک با فرجام خوش به سر رسید و اهل خانه حاجی سید جعفر نیز پس از مقداری گفتگوی خانوادگی ، هریک به سمتی رفتند تا استراحت کنند . دقایقی بیش نگذشته بود که خانم دلاله دو باره برای سرزنش و گلایه گذاری به منزل بازگشته و مستقیم وارد اطاق فرشته سادات شد . او به روال همه دلاله ها ، ابتدا مقداری گلایه ، سپس مقداری نصیحت و در پایان گفت ان شاءالله یک شوهر مناسب برایت پیدا میکنم . این را گفت و خدا حافظی کرد و از درب اطاق خارج شد . اما هنوز به محوطه حیاط نرسیده ، دوباره به اطاق فرشته سادات برگشت و گفت ، یک سوالی برایم پیش آمده ؟ فرشته خانم گفت بفرمایید ؟ زن دلاله گفت ، میخواستم بپرسم پسر حاج سیدحسن با شما چه نسبتی دارد ؟ فرشته خانم گفت ، من نه حاج حسن میشناسم و نه فرزندش را ! دلاله گفت : حاج حسن .... تاجر بزرگ و معروف کاشان . فرشته خانم گفت فرزندش کیست ؟ گفت همین جوان خوش سر و سیما که وسط حیاط ایستاده و در همه مراسم حضور داشت ، چطور شما نمیشناسی ؟ فرشته سادات سراسیمه خود را پشت پنجره اطاق رساند و دید اشاره زن دلاله به سید مهدی شاگر حجره است . او از زن دلاله سوال کرد ، شما چطور ایشان را میشناسی ؟ خانم دلاله گفت ، من در همه خانه ها رفت و آمد دارم و همه را میشناسم ، ولی آقاسیدمهدی را از کودکی میشناسم ، چون با مادر ایشان از قدیم دوست هستیم . اما فرشته سادات در اینجا هوشیاری کرد و بلافاصله گفت ، بله این جوان همکار پدرم هستند . بنابراین خانم دلاله خدا حافظی کرد و از خانه خارج شد . اما فرشته سادات از اینکه سیدمهدی هویت خود را مخفی و خود را معرفی نکرده بود ، بسیار آشفته و عصبانی شده بود . لذا پس دقایقی فکر و تامل ، چادر خود را به سر کرد ، از اطاق خارج و وارد حیاط شد . او به محض ورود به حیاط در جای خود ایستاد و با اشاره سر سیدمهدی را نزد خود طلبید . سید به تصور اینکه فرشته سادات قصد تشکر بابت زحمات و مرخص کردن او دارد ، با شور و شوق خود را نزدیک او رساند و گفت بفرمایید خانم !؟ فرشته سادات لحظاتی به چهره سید خیره شد و چیزی نگفت ، مجددا سید با نگاه به زمین دوخته گفت در خدمتم خانم . در این لحظه فرشته سادات تاب تحمل از دست داده و صریح و بی پرده به او گفت ، آقای ... ( فامیلی او را گفت ) الان شما خوشحال هستی که مرا بازی داده ای ؟ خوشحال هستی که مرا تحقیر کرده ای ؟ خوشحال هستی از این پنهانکاری ناجوانمردانه !؟ سید سر خود را بلند کرد و نگاهی به چشمان فرشته سادات کرد و دید چشمانش غرق در نفرت و عصبانیت است . دو باره نفس های سیدمهدی به شماره و قلبش به تپیدن افتاد ! او به محضی که خواست دهان باز کند و توضیح دهد ، فرشته خانم گفت ، هیچی نگو و از اینجا برو !!! مجددا سید مهدی سعی کرد حرفی بزند و او را متقاعد کند ، اما فرشته سادات با صدایی بلندتر و عصبانی تر سید را خطاب کرد و گفت ، یالا از خانه ما برو بیرون و دیگر شما را اینجا نبینم . این را گفت و با سرعت به اطاق خود برگشت . سید با خود گفت ، چرا نحسی امروز تمامی ندارد !؟ و سپس با چهره ای غمگین و غریبانه خانه را ترک کرد . https://eitaa.com/tebzendegi ادامه دارد ...
👇تقویم نجومی اسلامی 👇 ✴️جمعه 👈 26 بهمن /‌ دلو 1403 👈15 شعبان 1446 👈14 فوریه 2025 🌺🌸🥀🍃🌼🌻🌷💐🌾🌿☘🍀 تقارن عیدین روز جمعه و عید میلاد حضرت ولی الله الاعظم حجه بن الحسن المهدی علیه السلام " 255 هجری قمری " امروز بهترین قُرُبات صلوات بر محمد و آل محمد است. 🌸🌺🌹🍃🌼💐🌷🍀☘🌿🍃🥀 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅داد و ستد و تجارت. ✅مسافرت. ✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی. ✅لباس نو پوشیدن. ✅صید و شکار و دام گزاری ماهیگیری. ✅آغاز نویسندگی و نگارش کتاب و مقاله و.. ✅و دیدار با اشراف و بزرگان خوب است. 👶مناسب زایمان نیست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید باغ و مزرعه و زمین زراعی. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️ارسال جنس به مشتری. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️قباله و قولنامه نوشتن. ✳️خرید مسکن. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️و امور آموزشی نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و حکاکی و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب: برای مباشرت منعی نشده است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،سلامت آفرین است. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 16 سوره مبارکه "نحل " است. و علامات و بالنجم هم یهتدون... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان https://eitaa.com/tebzendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدینه تون زیبا 🌸 آرزو میکنم حس خوبِ یک لبخند🌸 حس خوب درک یک نگاه پرمهر حس خوبِ بوییدن عطر 🌸 حس خوب زندگی و حس خوب نگاه خدا سهم امروزتان باشه 🌸 عیدتون مبارک☘️ https://eitaa.com/tebzendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقا✋✋ 🔴🔴لیست کامل محصولات و قیمت های عمده برا دیدن رضایت از محصولات بزن روی 👈 🌿☘🌿☘🌿☘ ♦️♦️لیست محصولات مراقبت از پوست 🔷️: ۹۰ 🔸️: ۶۰ 🔹️: ۶۰ 🔸️: ۵۵ 🔹️: ۶۵ 🔸️: ۶۵ 🔹️: ۶۰ 🔸️: ۹۰ 🔹️: ۶۰ 🔸️: ۵۶ 🔹️: ۵۶ 🔸️: ۶۰ 🔹️: ۶۰ 🔸️: ۵۸ 🔹️: ۶۵ 🔸️: ۵۵ 🔹️: ۹۰ 🔸️: ۳۴۰ 🔹️: ۵۳ 🔸️: ۶۲ 🔹️: ۱۰۰ 🔸️: ۹۵ 🔹️: ۱۰۰ 🔸️: ۵۶ 🔹️: ۴۰ 🔸️: ۴۰ 🔹️: ۶۰ 🔸️: ۵۰ 🔹️: ۵۰ 🔸️: ۳۵ 🔷: ۹۰ 🔶️: ۳۸ 🔷️: ۳۶ 🔶️: ۵۵ 🔷️: ۱۰۰ 🔶️: ۴۵ 🔷️: ۵۸ 🔶️: ۴۵ 🔷️: ۹۵ 🔶️: ۶۵ 🔷️: ۶۵ 🔶️: ۵۵ 🔷️: ۶۰ 🔶️: ۵۰ 🔷️: ۴۰ 🔶: ۱۵۵ 🔷: ۱۵۵ 🔷️: ۱۳۰ 🔶️: ۱۰۰ 🔷️: ۴۰ 🔷: ۷۵ 🔶️: ۹۰ 🔷: ۹۹ 🔶: ۹۹ 🔷: ۶۰ ♦️♦️لیست محصولات آرایشی💄 🔶️: ۱۰۰ 🔷️: ۱۰۵ 🔶️: ۶۵ 🔷️: ۶۰ 🔶️: ۵۵ 🔷️: ۶۵ 🔶️: ۶۵ 🔷️: ۶۰ 🔶️ : ۳۰ 🔷️: ۴۰ 🔶️: ۳۵ 🔷️: ۴۰ 🔶️: ۴۰ 🔷️: ۴۵ 🔶️: ۲۰ 🔷️: ۵۰ 🔶️: ۵۰ ♦️♦️لیست محصولات مراقبت مو👱‍♀️ 🔶️: ۴۵ 🔷️: ۵۰ 🔸: ۵۰ 🔹: ۵۰ 🔸: ۶۰ 🔶️: ۵۰ 🔷️:۵۰ 🔶️: ۵۸ 🔷️: ۴۵ 🔶️: ۳۵ 🔷️: ۷۵ 🔶️: ۶۰ 🔶️ ۶۶ت 🔷️: ۵۵ ♦️♦️لیست محصولات بهداشتی و صابون ها💦💦 🔷️: ۵۰ 🔶️: ۵۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: 60 🔷️: ۴۰ 🔶️: ۶۶ 🔷️: ۷۰ 🔶️: ۹۰ 🔷️: ۹۰ 🔶️: ۹۵ 🔷️: ۹۵ 🔶️: ۶۵ 🔷️: ۶۰ 🔶️: ۱۳۰ 🔷️: ۱۳۰ 🔶️: ۴۰ 🔷️:۳۵ 🔶️: ۳۵ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۳۰ 🔷️: ۳۰ 🔶️: ۴۰ 🔷️ : ۱۲۵ 🔶️ ۳۰ 🔷️ : ۱۰۰ 🔶️: ۶۰ 🔷️: ۸۰ تومن 🔶️(پت نیم کیلویی): ۴۰ 🔷️: ۴۰ 🔶: ۴۰ 🔷: ۵۵ 🔶: ۴۰ 🔷: ۸۰ 🔶(۲۵ عددی): ۱۰۰ 🔷:۳۰ ♦️♦️نوشیدنی ها و خوراکی ☕️☕️ 🔶: ۱۳۰ 🔷: ۱۴۵ 🔶: ۱۵۵ 🔷: ۱۴۵ 🔶: ۱۰۵ 🔷: ۱۰۵ 🔶: ۱۰۵ 🔷:۸۰ 🔶روغن_زیتون: ۳۵۰ ♦️♦️عطرها 🔶:۱۰۰ 🔷:۷۰ 🔶:۷۰ 🔷:۱۰۰ 🔶:۱۰۰
کسانیکه امروز ثبت سفارش کنند با قیمت عمده حساب می کنیم ✅😍 پس عجله کنید 🏃🏃‍♂ این تخفیف تکرار نشدنی است ❌ تا ساعت ۱۲ امشب فرصت دارید ⏰ جهت ثبت سفارش من اینجام @star56 .
این همه فروشگاه ما در زمبیل ایتا با بیش از ۱۲۰ محصول https://eitaa.com/zambil_app/app?startapp=tebzendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طب و زندگی|عباسی👩‍⚕
کسانیکه امروز ثبت سفارش کنند با قیمت عمده حساب می کنیم ✅😍 پس عجله کنید 🏃🏃‍♂ این تخفیف تکرار نشدن
دوستان عزیز فرصت ثبت سفارشات و استفاده از تخفیفات رو به پایان است ❌ از فردا به هیچ عنوان درخواست تخفیف نکنید 🚫 .
خوب می رسیم به بخش آخر داستان 👇👇👇
قسمت چهاردهم همانگونه که در قسمت قبل این نوشتار متوجه شدید ، خواستگاری حاکم و بچه لوس و نُنُر و بی خاصیت شان از فرشته سادات در اثر یک حادثه ( که تعمدی و سهوی بودن آن مشخص نیست ) بخیر گذشت و پس از نیمه تمام موندن و کنسل شدن خواستگاری ، آخرشب به وقت خدا حافظی خانم دلاله ، نام و هویت آقاسید مهدی را نزد فرشته سادات لو داد . و ایشان متوجه شد ، شاگرد حجره پدر ، فرزند یکی از بزرگترین تجار و اعیان شهر است و بخاطر نزدیک شدن به فرشته سادات در نقش شاگرد حجره ظاهر شده و به خاطر این پنهان کاری ، فرشته خانم به شدت عصبانی و دلخور شده و با یک برخورد تند از سید مهدی خواست ، خانه آنها را ترک و دیگر به آن خانه پا نگذارد . سیدمهدی هم ناامید و مایوس راه خانه را در پیش گرفت و رفت . چند روز از این ماجرا گذشت تا اینکه زن دلاله طبق عادت همیشگی به منزل حاج سید حسن رفت و با دوست قدیمی اش یعنی مادر سید مهدی وارد گپ و گفت های زنانه شد . در خلال این گفتگوها ، زن دلاله به مادر سید مهدی گفت چرا آقا مهدی را زن نمیدهید ؟ همسرحاج سیدحسن گفت ، چندین بار به او پیشنهاد داده ایم ، ولی سید مهدی نپذیرفته و رغبتی به ازدواج نشان نداده است . زن دلاله ماجرای شب خواستگاری حاکم از دختر حاجی سید جعفر را برای مادر سیدمهدی تعریف کرد و گفت : من در طول مراسم خواستگاری ، مهدی شما را زیر نظر داشتم و اینجور که دستگیرم شده ، این دختر و پسر همدیگر را دوست دارند ، شما در این باره تحقیق کنید ! مادر سیدمهدی از شنیدن این سخن شدیداً شگفت زده شد و در فکر فرو رفت و با خود گفت ، به گمانم علت افسردگی و غم و غصه هایی که هفته ها در چهره بچه ام هویدا شده ، مسئله عشق و دلباختگی او باشد . لذا مادر از فرصت استفاده کرد و همان شب با سیدمهدی خلوت کرده و بدون اشاره مستقیم به اسرار درونی فرزندش گفت : الان دوران ازدواج توست و خودم یک دختر خوب برایت در نظر گرفته ام . سید مهدی از جای خود برخواست و گفت ، هرگاه تصمیم به ازدواج گرفتم ، حتما شما را در جریان میگذارم . این را گفت و به طرف درب خروجی اطاق حرکت کرد . اما قبل خروج از اطاق ، مادر گفت ، به گمانم دختر حاجی سید جعفر طباطبایی همسر مناسبی برای تو خواهد بود . سیدمهدی به محض شنیدن نام دختر حاجی سیدجعفر نفسش در سینه حبس شد ، و برگشت نگاه معناداری به مادر کرد و گفت تا فردا به شما اطلاع میدهم . روز بعد ، سید مهدی تصمیم گرفت یک بار دیگر و برای همیشه با فرشته سادات صحبت کند و برای او علت مخفی نگهداشتن این راز را توضیح دهد . لذا نزدیک غروب آفتاب به درب منزل حاجی سید جعفر رفته و دق الباب کرد . پس از لحظاتی یکی از خدام منزل ، درب را گشود و سیدمهدی شاگرد حجره را دید . سید به خادم منزل گفت به فرشته خانم بگویید چند لحظه تشریف بیاورند دم درب ! دقایقی طول کشید و فرشته سادات با همان وقار و سنگینی گذشته دم درب منزل حاضر شد به نحوی که دلخوری گذشته از چهره اش نمایان بود . سید با دیدن چهره جدی و اخم آلود فرشته سادات ، اعتماد به نفس خود را از دست داد و با بیانی بریده بریده گفت : آمده ام در باره موضوعی برای شما توضیح بدهم . اما ، دوباره فرشته خانم با ترش رویی با او برخورد کرد و گفت هیچ توضیح و توجیهی پذیرفتنی نیست ، لطفا از این به بعد درب منزل ما نیایید ! چون سید مهدی این فرصت را برای به دست آوردن دل فرشته خانم ، آخرین فرصت خود میدانست ، تمام انرژی را در خود متمرکز کرد و دوباره گفت ، اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم . بار دیگر فرشته سادات اجازه سخن گفتن به او نداد و گفت ، چرا شما خیال میکنید من هیچ درکی ندارم و هیچی نمیدانم ؟ فقط بروید و لطفا دیگر اینجا نیایید . اینبار تمام امید سید مهدی ناامید شد ، و احساس کرد استخوان هایش زیر آوار آرزوهایش در حال خرد شدن است . لذا با چهره ای مملو از یاس و نا امیدی و با صدایی لرزان ، برای همیشه از فرشته سادات خدا حافظی کرد و رفت . سید مهدی پنج شش قدم که از دختر فاصله گرفته بود ، دوباره فرشته سادات گفت : آقامهدی سید که دیگر تاب تحمل شنیدن هیچ جمله تحقیر کننده ای را نداشت ، با بی رغبتی برگشت و دختر را نگاه کرد . فرشته سادات در آستانه درب ایستاده و با سر اشاره کرد که او جلوتر بیاید . وقتی سید نزدیک دختر شد ، فرشته سادات دست خود را دراز کرد و مشت بسته اش را به سید مهدی نشان داد و گفت بگیر . سید مهدی که نمیدانست داخل مشت فرشته سادات چیست ، دست خود را به فاصله کوتاه زیر مشت او باز کرد . فرشته سادات چند ثانیه مشت خود را روی دست او بسته نگه داشت و منتظر بود سید مهدی سرش را بلند کند و او را نگاه کند . https://eitaa.com/tebzendegi 👇👇👇