💢 پس از مرگ معاویه یزید خلافت را به ارث برده بود...
🔹مولایم را شبانه احضار کردند به دارالعماره مدینه، میخواستند از امام بیعت بگیرند، ایشان قبول نکردند و از مجلس خارج شدند..
⚫️ مدتی بعد امام شبانه از مدینه به سمت مکه 🕋 حرکت میکند، موسم حج بود و شرایط برای روشنگری در مکه مساعد تر👌
🔰 مردم گروه گروه به زیارت امام می آمدند، حاکم مکه مانع نمیشد شاید میترسید شاید هم نه❗️هرچه بود یزید مدتی بعد عزلش کرد.
🔹خبر بیعت نکردن امام به کوفه رسیده بود و روزی نبود که نامه📜 دعوت از امام به کوفه دست ایشان نرسد.
⏳مولایم فرمودند برای بررسی شرایط به کوفه بروم، جدایی از مولایم برایم سخت بود، هنگام وداع امام مرا در آغوش گرفت و همراه من گریست، لحظه ای خودم را در بهشت احساس کردم💓💓💓
_ با هزار مصیبت خودم را به کوفه رساندم
🔸با علنی شدن حضورم گروه گروه کوفی با من به نیابت بیعت میکردند 🤝
🔹ظرف چهل روز آنقدر بیعت کردند که قانع شدم به مولایم بنویسم 📝 که به سمت کوفه حرکت کند...
⭕️با حیله پسر زیاد ظرف یک نصفه روز چند هزار کوفی را که به حمایت از هانی همراه من دار العماره کوفه را محاصره کرد بودند پراکنده شدند❗️
_ هزار افسوس که بیعت کوفی جماعت به سستی تار عنکبوت🕸 است _
💔در آن لحظه فقط به این می اندیشیم که چگونه مولایم را مطلع کنم😔
_نه کسی برایم مانده بود که نزد امام علیه السلام بفرستم😔
_نه اجازه خروج من را از کوفه میدادند😔
اما حتی اگر مولایم را مطلع هم بکنم
دیگر هیچ جا برای او امن نیست...
نه کوفه نه مدینه نه مکه...
#ملت_امام_حسین
#روز_اول_محرم
#مسلم_بن_عقیل #محرم
@TehranTanhamasiri
تنهامسیری های تهران
#ملت_امام_حسین #روز_دوم_محرم #حر_بن_یزید_ریاحی ✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @TehranTanhamasiri
🌹﷽🌹
💢 حرّ به دارالعماره کوفه احضار شده بود، فرمان گرفته بود که همراه هزار سوار🐎 از کوفه خارج شود و هر جا حسین بن علی علیه السلام را یافت متوقفش کند
👈نه اجازه برگشت به مدینه را به او بدهد، نه بگذارد سمت کوفه بیاید.
🔹در ذوحسم با امام رو به رو شد
احتمال در گیری⚔ را میداد
با خود می اندیشید🤔، با این تشنگی😰 که به سوارانم غلبه کرده اگر حسین قصد جنگ کند کمتر از نصف روزی از سوارانم جز جنازه های بر زمین چیزی باقی نمی ماند ☹️
تشنگی سواران حرّ آنقدر مشهود بود که نیاز به اظهار نداشت 🤐
💢 امام دستور سیراب کردن تمام سواران حرّ را داد، حتی اسبانشان را سیراب کردند.
🕰دیگر وقت نماز ظهر🌞 بود
دولشکر نمازشان را به امامت سید الشهداء❤️ خواندند.
بعد از نماز امام در خطبه ای به جریان نامه ها📜 اشاره کردندکه حرّ اظهار بی اطلاعی کرد😟
امام علیه السلام در جواب فرمودند:
◾️مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی ؟
حرّ قصد پاسخ دادن داشت امادرلحظهای سرنوشت ساز زبانش نگه داشت ✋
مگر میشود در مورد دختر پیامبر صلی الله جز به بهترین شکل سخن گفت☺️
گفت:اگر کسی غیر از شما بود پاسخش را میدادم ✅
🔸از سمت ابن زیاد مامور بود امام را به جایی بی آب علف ببرد که به هیچ قریه ای دسترسی نداشته باشد😏
⭕️ از این رو امام را تا صبح روز دهم در کربلا نگه داشت
🔺حرّ میدانست که کربلا در آغاز جنگی خونین است، خودش را بین جهنم🔥 و بهشت🌲 میدید، وقتی از قطعی بودن جنگ مطمئن شد، طاقت نیاورد
👈به سمت اردوگاه امام تاخت، عده ای گمان کردند،حرّ یک تنه به میدان زده
از شجاعت و دلاوری او بعید نبود
نزدیک خیمه ها که شد، از اسب پایین آمد، پوتین ها را دور گردنش انداخت و گریان😭 سمت خیمه امام💓 رفت.
دلهره آزارش میداد😖،
او امام علیه السلام را مضطرکرده
راهش را بسته و
در بیابان ساکنش کرده بود 😔😔😔
🔰 لحظهای بعد خود را رو به روی امام علیه السلام دید، با صدایی لرزان و مضطرب پرسید:
آیا توبه ام قبول میشود⁉️
صدای امام 💖آرامش کرد،،
البته!!!
طاقت ماندن نداشت، اذن میدان طلبید
امام او را مهمان خواند و به داخل خیمه دعوت کرد
دوباره اذن میدان خواست
اگر مدتی در خیام می ماند و با کودکان👦🧒 مولایش رو به رو میشد،خجالت وجودش را ذره ذره آب میکرد😓
👈اذن صادر شد ✅
به میدان رفت، رجزها و صحبت هایش نزدیک بود که گروهی کوفی را بیدار کند👌 که امانش ندادند، همچون دیگر شهدای کربلا پس از جنگ دلاورانه
شربت شهادت نوشید🌷
#ملت_امام_حسین
#روز_دوم_محرم
#حر_بن_یزید_ریاحی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستان تهران
@TehranTanhamasiri
🌹﷽🌹
▪️کنج خرابه نشسته بود...
🔺سرش را به دیوار تکیه داده بود...
مرور اتفاقات چند هفته گذشته آزارش میداد 😭
🔺به آهستگی صورتش را لمس کرد...
دست جنگی و آفتاب داغ 🌞 خرابه بی سقف شام با صورت نازدانه بیش از آنکه تصور کنید خشن بوده 😔😔
🌌 نیمه های شب آشفته از خواب بلند شد و گریان😭سراغ عمه اش را گرفت
من این جایم عزیز عمه 💗
گویا خواب پدرش را دیده بود😔
با گریه از پدر سخن میگفت، از گریه او تمام خرابه به گریه افتاد😭😭😭
صدا به گوش یزید رسید 👹
علت را پرسید و برای آرام شدن خرابه دستور داد، سر را به خرابه بردند پیش روی نازدانه گذاشتند 😰😰
رو پوش را کنار که زد..... 😭😭😭
🔹بعدها از عقیله بنی هاشم نقل شده؛
با هر منزلی که رو به رو شدیم مصیبتی به ما وارد شد، لیکن جور جفا در شام بر ما کامل شد..
💔 اما مصیبت برادر زاده ام رقیه مویم را سفید و کمرم را خم کرد.....
🖤😔😔😔
#ملت_امام_حسین
#روز_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(س)
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستان تهران
@TehranTanhamasiri
💗﷽💗
✝مسیحی مسلک بود
💢در خواب مسیح بن مریم علیه السلام را دیده بود؛
✍به او فرموده بود :
✨این شخص که در کنار من است پیامبر آخر آلزمان است 🍃
به او ایمان بیاور 💯
✅در خواب شهادتین را گفته بود..💖
🏝حال به مدینه آمده بود تا مسلمان شود❣
🏚خانه بزرگ مدینه را خواسته بود
🏕محله بنی هاشم و خانه ابا عبدالله را نشانش داده بودند...
💢آمده بود خدمت ابا عبد الله که مسلمان شود👌
🕍اباعبد آلله فرمود : به مسجد برویم و مسلمان شدنت را جشن بگیریم ✨
🕍در مسجد آماده شهادتین گفتن شد که ناگهان جوان زیبا رویی را دید😍
🔸گفت : به خدا قسم این زیبا رو را در خواب دیدم🍃
✍امام حسین ع فرمود؛
👈آن که تو در خواب دیدی جدم رسول خدا صل الله علیه وآله بود✨👌
✨ و این فرزندم علی است...✔️
💐 اشبه الناس خلقا و خُلقا ومنطقا به رسول الله..🌹
#ملت_امام_حسین
#روز_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@TehranTanhamasiri
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ روایتهای کوتاه ویدئویی از اربعین امسال
▫️ با ذوق و با صدای بلند همه را دعوت به نذریاش میکرد و میگفت: "عصیر" و "عصر الشمام"
با افتخار نذریاش را میل کردم و گپ و گفت کوتاهی داشتیم و گفت: میخواهم به فارسی بگویم تا زائران ایرانیِ بیشتری متوجه شوند و از ایشان پذیرایی کنم؛
گفتم بگو آب طالبی.
با ذوق بیشتر شروع به دعوت کرد...
▫️و عجیب و شوقآور است این اربعین که دلها را به هم نزدیک و مرزها را به هم میریزد.
▫️اینجا همه از #ملت_امام_حسین هستند؛ اینجا اربعینِ سیدالشهداست.
#طریق_الاقصی
#اربعین