eitaa logo
تنهامسیری های تهران
3.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
6هزار ویدیو
94 فایل
سلام به کانال تنها مسیر آرامش تهران خوش آمدید💐 ما برای رسیدن به لذت های عمیق ازعلاقه های سطحی خود عبور خواهیم کرد 🫡 جهت ارائه نظرات و پیشنهادات و انتقادات @Faraju
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 پس از مرگ معاویه یزید خلافت را به ارث برده بود... 🔹مولایم را شبانه احضار کردند به دارالعماره مدینه، میخواستند از امام بیعت بگیرند، ایشان قبول نکردند و از مجلس خارج شدند.. ⚫️ مدتی بعد امام شبانه از مدینه به سمت مکه 🕋 حرکت میکند، موسم حج بود و شرایط برای روشنگری در مکه مساعد تر👌 🔰 مردم گروه گروه به زیارت امام می آمدند، حاکم مکه مانع نمیشد شاید میترسید شاید هم نه❗️هرچه بود یزید مدتی بعد عزلش کرد. 🔹خبر بیعت نکردن امام به کوفه رسیده بود و روزی نبود که نامه📜 دعوت از امام به کوفه دست ایشان نرسد. ⏳مولایم فرمودند برای بررسی شرایط به کوفه بروم، جدایی از مولایم برایم سخت بود، هنگام وداع امام مرا در آغوش گرفت و همراه من گریست، لحظه ای خودم را در بهشت احساس کردم💓💓💓 _ با هزار مصیبت خودم را به کوفه رساندم 🔸با علنی شدن حضورم گروه گروه کوفی با من به نیابت بیعت میکردند 🤝 🔹ظرف چهل روز آنقدر بیعت کردند که قانع شدم به مولایم بنویسم 📝 که به سمت کوفه حرکت کند... ⭕️با حیله پسر زیاد ظرف یک نصفه روز چند هزار کوفی را که به حمایت از هانی همراه من دار العماره کوفه را محاصره کرد بودند پراکنده شدند❗️ _ هزار افسوس که بیعت کوفی جماعت به سستی تار عنکبوت🕸 است _ 💔در آن لحظه فقط به این می اندیشیم که چگونه مولایم را مطلع کنم😔 _نه کسی برایم مانده بود که نزد امام علیه السلام بفرستم😔 _نه اجازه خروج من را از کوفه میدادند😔 اما حتی اگر مولایم را مطلع هم بکنم دیگر هیچ جا برای او امن نیست... نه کوفه نه مدینه نه مکه... @TehranTanhamasiri
تنهامسیری های تهران
#ملت_امام_حسین #روز_دوم_محرم #حر_بن_یزید_ریاحی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @TehranTanhamasiri
🌹﷽🌹 💢 حرّ به دارالعماره کوفه احضار شده بود، فرمان گرفته بود که همراه هزار سوار🐎 از کوفه خارج شود و هر جا حسین بن علی علیه السلام را یافت  متوقفش کند 👈نه اجازه برگشت به مدینه را به او بدهد، نه بگذارد سمت کوفه بیاید. 🔹در ذوحسم با امام رو به رو شد احتمال در گیری⚔ را میداد با خود می اندیشید🤔، با این تشنگی😰 که به سوارانم غلبه کرده اگر حسین قصد جنگ کند کمتر از نصف روزی از سوارانم جز جنازه های بر زمین چیزی باقی نمی ماند ☹️ تشنگی سواران حرّ آنقدر مشهود بود که نیاز به اظهار نداشت 🤐 💢 امام دستور سیراب کردن تمام سواران حرّ را داد، حتی اسبانشان را سیراب کردند. 🕰دیگر وقت نماز ظهر🌞 بود دولشکر نمازشان را به امامت سید الشهداء❤️ خواندند. بعد از نماز امام در خطبه ای به جریان نامه ها📜 اشاره کردندکه حرّ اظهار بی اطلاعی کرد😟 امام علیه السلام در جواب فرمودند: ◾️مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی ؟ حرّ قصد پاسخ دادن داشت امادرلحظه‌ای سرنوشت ساز زبانش نگه داشت ✋ مگر میشود در مورد دختر پیامبر صلی الله جز به بهترین شکل سخن گفت☺️ گفت:اگر کسی غیر از شما بود پاسخش را میدادم ✅ 🔸از سمت ابن زیاد مامور بود امام را به جایی بی آب علف ببرد که به هیچ قریه ای دسترسی نداشته باشد😏   ⭕️ از این رو امام را تا صبح روز دهم در کربلا نگه داشت 🔺حرّ میدانست که کربلا در آغاز جنگی خونین است، خودش را بین جهنم🔥 و بهشت🌲 میدید، وقتی از قطعی بودن جنگ مطمئن شد، طاقت نیاورد 👈به سمت اردوگاه امام تاخت، عده ای گمان کردند،حرّ یک تنه به میدان زده از شجاعت و دلاوری او بعید نبود نزدیک خیمه ها که شد، از اسب پایین آمد، پوتین ها را دور گردنش انداخت و گریان😭 سمت خیمه امام💓 رفت. دلهره آزارش میداد😖، او امام علیه السلام را مضطرکرده راهش را بسته و در بیابان ساکنش کرده بود 😔😔😔 🔰 لحظه‌ای بعد خود را رو به روی امام علیه السلام دید، با صدایی لرزان و مضطرب پرسید: آیا توبه ام قبول میشود⁉️ صدای امام 💖آرامش کرد،، البته!!! طاقت ماندن نداشت، اذن میدان طلبید امام او را مهمان خواند و به داخل خیمه دعوت کرد   دوباره اذن میدان خواست اگر مدتی در خیام می ماند و با کودکان👦🧒 مولایش رو به رو میشد،خجالت وجودش را ذره ذره آب میکرد😓 👈اذن صادر شد ✅ به میدان رفت، رجزها و صحبت هایش نزدیک بود که گروهی کوفی را بیدار کند👌 که امانش ندادند، همچون دیگر شهدای کربلا پس از جنگ دلاورانه شربت شهادت نوشید🌷 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ تهران @TehranTanhamasiri
🌹﷽🌹 ▪️کنج خرابه نشسته بود... 🔺سرش را به دیوار تکیه داده بود... مرور اتفاقات چند هفته گذشته آزارش میداد 😭 🔺به آهستگی  صورتش را لمس کرد... دست جنگی و آفتاب داغ 🌞 خرابه بی سقف شام با صورت نازدانه بیش از آنکه تصور کنید خشن بوده 😔😔 🌌 نیمه های شب آشفته از خواب بلند شد و گریان😭سراغ عمه اش را گرفت من این جایم عزیز عمه 💗 گویا خواب پدرش را دیده بود😔 با گریه از پدر سخن میگفت، از گریه او تمام خرابه به گریه افتاد😭😭😭 صدا به گوش یزید رسید 👹 علت را پرسید و برای آرام شدن خرابه دستور داد، سر را به خرابه بردند پیش روی نازدانه گذاشتند 😰😰 رو پوش را کنار که زد..... 😭😭😭 🔹بعدها از عقیله بنی هاشم نقل شده؛ با هر منزلی ‌که رو به رو شدیم مصیبتی به ما وارد شد، لیکن جور جفا در شام بر ما کامل شد.. 💔 اما مصیبت برادر زاده ام رقیه مویم را سفید و کمرم را خم کرد..... 🖤😔😔😔 (س) ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ تهران @TehranTanhamasiri
💗﷽💗 ✝مسیحی مسلک بود 💢در خواب مسیح بن مریم علیه السلام را دیده بود؛ ✍به او فرموده بود : ✨این شخص که در کنار من است پیامبر آخر آلزمان است 🍃 به او ایمان بیاور 💯 ✅در خواب شهادتین را گفته بود..💖 🏝حال به مدینه آمده بود تا مسلمان شود❣ 🏚خانه بزرگ مدینه را خواسته بود 🏕محله بنی هاشم و خانه ابا عبدالله را نشانش داده بودند... 💢آمده بود خدمت ابا عبد الله که مسلمان شود👌 🕍اباعبد آلله فرمود : به مسجد برویم و مسلمان شدنت را جشن بگیریم ✨ 🕍در مسجد  آماده شهادتین گفتن شد که ناگهان جوان زیبا رویی را دید😍 🔸گفت : به خدا قسم این زیبا رو را در خواب دیدم🍃 ✍امام حسین ع فرمود؛ 👈آن که تو در خواب دیدی جدم رسول خدا  صل الله علیه وآله بود✨👌 ✨ و این فرزندم علی است...✔️ 💐 اشبه الناس خلقا و خُلقا  ومنطقا به رسول الله..🌹 علیه‌السلام ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @TehranTanhamasiri
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ روایت‌های کوتاه ویدئویی از اربعین امسال ▫️ با ذوق و با صدای بلند همه را دعوت به نذری‌اش می‌کرد و می‌گفت: "عصیر" و "عصر الشمام" با افتخار نذری‌اش را میل کردم و گپ و گفت کوتاهی داشتیم و گفت: می‌خواهم به فارسی بگویم تا زائران ایرانیِ بیشتری متوجه شوند و از ایشان پذیرایی کنم‌؛ گفتم بگو آب طالبی. با ذوق بیشتر شروع به دعوت کرد... ▫️و عجیب و شوق‌آور است این اربعین که دل‌ها را به هم نزدیک و مرزها را به هم می‌ریزد. ▫️اینجا همه از هستند؛ اینجا اربعینِ سیدالشهداست.