eitaa logo
❤مَــ؏شوقــاݩ* مٌــدافِـــــ؏ حَــڔَݦ❤
32 دنبال‌کننده
187 عکس
165 ویدیو
4 فایل
مذهبۍ هستے یا غیر مذهبۍ؛برامون فرقی نداره اینجاهم برای شماجاهست.☺️✨ اگھ اومدےتو کانالمون تایک هفتہ تمـام پیام هاروزیرنظر داشتہ باش،اگہ بد بود ترک کن اگہ نه بمون برامون.🌿 درضمـن مداحي هامون نابہ 😍 کانالمون براتون مفیدنیست میتونید لف بدید مشکلی نیست☺
مشاهده در ایتا
دانلود
فڪر ڪن برے 😍 روے رو بخونے و برسے بہ یہ هم سن خودت😢 اونوقتہ کہ میخواے سربہ تنت نباشہ😔 مگه نه⁉️ ⬅️اینجا گلزار شهدای کرمان ⬅️اینجا پایتخت مقاومت ⬅️اینجا محبوب ترین سردار آرمیده ست.... 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313
تولــــ♥️ـــــدت مــــبارݤـــــ♥️ـــــ. احمـــــد محمـــــد مشـــــلب.✨
🌹 از دهانش پرید که تو بالاخره از طریقِ این چشم‌هات میشی.. چشماش درخشید و پرسید:چرا..؟! گفت: 🔹 چون خدا به این چشم‌ها هم جمال داده هم کمال.. این چشم‌ها در راهِ خدا بیداری زیاد کشیده.. اشک هم زیاد ریخته.. .. آخرش هم خدا چشمای حاجی رو برای خودش برداشت ...😔 ❤ با شهیدان ❤
هدایت شده از ڪولہ‌بـٰارعشـق♥️•.
⚘Shahadat⚘🌱: 🕊 یھ‌آقایـے‌بود‌ڪھ‌تو؎آخرین‌مداحیـش‌ گفت:ینےقسمت‌میشھ‌منمـ‌شھید‌بشمـ‌ توسوریھ؟دقیقا‌بعدازاون‌مداحےرفت‌ سـوریـھ‌وشھـیدشـد🙂 🌿 #
هدایت شده از ڪولہ‌بـٰارعشـق♥️•.
‌یــادت‌باشــد اسـم‌نیست رســـم‌است...!!! شهیــدعکس‌نیست✖ ڪـه‌اگـرازدیواراتاقت‌برداشتــی !!!💔 شهیــد است ~زندگیـست ~راه‌است ~مرام‌است
‍ خاطره ای از رزمنده ی محترم جناب ابوعلی، دوست و هم رزم شهیدصدرزاده» . .یه چند روز قبل از عملیات بصرالحریر، با جمعی از دوستان ، شامل سید ابراهیم،ابو عباس، ابو زینب، دانیال، سید سجاد و...نشسته بودیم ... .شهید صدرزاده با حالت خیلی جدددی رو به یکی از بچه ها،شروع کرد به تعریف کردن خواب دیشبش... خواب دیدم که قیامت شده ،حساب کتاب و پل صراط و... .خلاصه بهش گفت : من تا اومدم از پل صراط رد بشم، پاهام لرزید و از پل افتادم و دست و پاهام شکست، خیلی غصه خوردم و حالم گرفته بود که سنگینی بار گناه و معصیت، نذاشته از پل رد بشم و وسط راه سقوط کردم... .با خودم درگیر بودم که تو (اشاره به همون رزمنده )اومدی و خیلی سبک بال و با شادی داشتی از پل عبور میکردی که متوجه آه و ناله ی من شدی و دلت به حالم سوخت و چون دست و بالم شکسته بود، من رو روی پشتت سوار کردی و با خیال راحت از پل صراط عبور کردی... .خلاصه، رسیدیم دم در بهشت... تو هم یه حس خیلی خوبی داشتی و از اینکه تونسته بودی من رو هم از پل رد کنی، احساس غرور میکردی... نگهبان بهشت تا چشمش به ما افتاد و دید من روی پشت تو ام، با صدای خیلی محکمی رو به من گفت : خودت بیا تو و افسار.... رو ببند دم در...😂😂😂 کل بچه ها از خنده ترکیدن... اینقدر جدددی تعریف میکرد که تا لحظه ی آخر هیچ کس فکر نمیکرد سید داره همه رو فیلم میکنه... (ناگفته نمونه که این جوک رو روز قبلش برا سید تعریف کردم و تا یه ربع خندش قطع نميشد و گفت امروز سوتی ندی میخوام اسکولش کنم)😂😂😂 (این عکس هم مربوط به همون لحظه هست که سید داره از ته دل میخنده) .🌿 🌈🌿  ♥️ ✌️🏻