eitaa logo
تکیه طنزپردازان
141 دنبال‌کننده
173 عکس
61 ویدیو
3 فایل
هیأت خانواده طنزپردازان کشور خادم هیأت: @abahoseyn
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه نگاری مجلس دوم هیأت شهید رجب بیگی ارباب دوستمان دارد فاطمه سادات رضوی علوی یکی از اعضای مهم جلسه‌مان که جریمه شده بود و باید پذیرایی جلسه را تامین می‌کرد، نیامده بود. مسئول جلسه به او پیام داد و ایشان هم گفت مشغول پخت غذای هیأت است. تصور اینکه یک مادر با پنج فرزند، برای حدود ۸۰ نفر غذا می‌پزد ور کمال‌گرای ذهنم را به چالشی جدی کشاند. از آن جای جلسه به بعد داشتم فکر می‌کردم چطور می‌شود؟! وقتی جلسه تمام شد دستور عزیمت فوری به هیأت صادر شد. وارد حسینیه که شدیم هیچ خبری از هیأت نبود. انگار آدرس را اشتباه آمده باشیم اما به فاصله چند ثانیه فضا تغییر کرد و اهل تکیه سر رسیدند. خانم فرقانی با قابلمه‌ی غذاها رسید. بوی خوش غذای هیأت همه جا را پر کرد. هرکس دستی می‌رساند و یک چیزی را به آشپزخانه می‌برد. دو سه نفر از آقایون هم فقط ادای کمک کردن را درمی‌آوردند و از قضا همین‌که می‌خواستند قابلمه را بلند کنند دیسک کمر و آرتروز زانو و خار پاشنه شان عود می‌کرد و یا علی گویان صحنه را خالی می‌کردند. از خانم فرقانی پرسیدم غذا چیست؟ گفت می‌خواستم الویه درست کنم یکهو از دلم گذشت که خیلی وقت بود دلم می‌خواست یک هیأت خانگی داشته باشم اما جور نمی‌شد، حالا نیت کردم و آوردمش اینجا، پس با موافقت همسرم، مرغ درست کردم! توی دلم گفتم من اگر جای شما بودم و قرار بود الویه درست کنم اگر خیلی «چیزی» از دلم می‌گذشت ته تهش همت می‌کردم چهار ورق ژامبون مخصوص نود درصد به همان الویه اضافه کنم نه اینکه دو دیگ غذا بار بگذارم. دم مرام و معرفت و همت شما گرم! اینبار هم مسئول فضای کودکانه من بودم، هوا به نسبت هیأت ماه قبل سردتر شده بود و دیگر حیاط محل مناسبی برای یک جمع کودکانه نبود. مادرها هم که وارد می‌شدند اولین سوالشان این بود که بچه‌ها را که به حیاط نمی‌فرستید؟ با پاسخ منفی من خیالشان راحت می‌شد که درست است طرف حسابشان مادر نیست، ولی تغییرات جوی حالی‌اش می‌شود. مسئول هیأت پیشنهاد داد فضای کودکانه را به داخل ساختمان مرکزی حسینیه منتقل کنیم. برای ورود به این فضا باید از چند پله‌ی بدون حفاظ جنب حسینیه پایین می‌رفتیم. چند ثانیه‌ای به بچه‌هایی که بدو بدو می‌کردند و از لابه لای چادر مشکی‌های مادرهایشان ویراژ می‌دادند سیامک انصاری وار نگاه کردم. گزینه‌ی ساختمان مرکزی از ذهنم خط خورد. یا باید هر لحظه قسم ۱۴معصوم را می‌دادم که از پله فاصله بگیرند یا باید هر چند ثانیه یک بچه‌ را از پله‌ی پایین‌تر توی هوا می‌قاپیدم که صدمه‌ای نبینند و هیأت به خوبی برگزار شود. و از آنجا که قسم خوردن مکروه است و بستکتبال من هم خوب نیست، خیلی قاطع به مسئول هیأت گفتم این کار شدنی نیست. مسئول هیأت نظرش این بود که اگر بچه‌ها داخل باشند سر و صدا می‌کنند. من نظر دیگری داشتم که بعد از عملی شدنش نظریه‌ام با کله زمین خورد! سر و صدای بچه‌ها وسط رنگ کردن نقاشی هم بیشتر از حد انتظار بود. هر از گاهی خودم را به آن راه می‌زدم و برای عبور و مرور سرعتم را روی ۲٠٠کیلومتر بر ساعت تنظیم میکردم که مسئول هیأت را نبینم. کم کم موقع پهن کردن سفره رسید. خانم فرقانی که مسئول آشپزخانه هیأت بود چند ظرف رب انار دستمان داد تا توی ظرف‌ها بریزیم. ماجرا از یک مرغ ربی فراتر بود. غذا، اکبر جوجه بود. (دلتان نخواهد! اگر هم خواست تقصیر خودتان است می‌توانستید بیایید هیأت میل کنید!) سفره پهن شد. با توجه به اینکه هیأت وسط هفته بود جمعیت از انتظارمان کمی کم‌تر بودند به همین دلیل همسایه های حسینیه را از دفتر(۱) صدا زدیم که میهمان سفره اباعبداللّه(ع) شوند و به این باور برسند مادر زنشان دوستشان دارد! البته نشستن پای سفره‌ی روضه‌ی اباعبدالله(ع) آدم را باید به باور دیگری برساند. باور این‌که ارباب‌ دوستمان دارد! ۱)دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📋 مجلس دوم: ارباب دوستمان دارد 🔸نویسنده: فاطمه‌سادات رضوی علوی 💠 هیأت شهید مهدی رجب‌بیگی 🔻تکیه طنزپردازان کشور ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓    @TekyeTanz ┗━━━🍂 🔻عضویت نامحدود ۲۴ساعته 🔰 🔻https://eitaa.com/tekyetanz
1_15167958195.mp3
1.82M
🎧 هیأت شهید رجب بیگی (تکیه طنزپردازان کشور) ۱ آذر ۱۴٠۳ با صدای نویسنده: فروغ زال مدت: ۲ دقیقه حسینیه هنر (تهران - ۱۶ آذر) ⏱ این هیأت، پنجشنبه اول هرماه برقرار است. 🔻کانال تکیه طنز: 🔻https://eitaa.com/tekyetanz
17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 هیأت شهید رجب بیگی (تکیه طنزپردازان کشور) ۱ آذر ۱۴٠۳ با صدا و تصویر نویسنده و دختر کوچولوش: محمدحسین صادقی مدت: ۳ دقیقه حسینیه هنر (تهران - ۱۶ آذر) ⏱ این هیأت، پنجشنبه اول هرماه برقرار است. 🔻کانال تکیه طنز: 🔻https://eitaa.com/tekyetanz
محدحسین از قم آمده بود، با همسرش و یک فرزند بانمک. از ساعت ۲ توی قطار بودند تا ۴ بعدهم کلی توی مسیر شلوغ داخل تهران تا برسند حسینیه، ساعت ۹شب هم بلیط برگشت داشتند، و فقط آدم بچه‌دار می‌دونه که هریکساعت با بچه کوچیک توی قطار معادل چندسال نوریه 2⃣ خواهری از اندیشه کرج می‌آید. خود من پاهایم سست می‌شود وقتی اسم اندیشه می‌آید. آنقدر که دور به نظرم می‌آید و بدمسیر. اما خانم قاف آمده بود و بعد از هیأت هم می‌خواست برگردد. 3⃣ علی اکبر، یاسر، حمید و یکی دوتای دیگه از کرج آمده بودند با خانواده و چندتا بچه قد و نیم قد. احمد از کهکیلویه و بویراحمد آمده، چه باورتان بشود چه نشود. 4⃣ بقیه هم از دور و نزدیک آمده اند. والاه آن خواهری که از شرقی ترین نقطه تهران یا حتی از پیروزی می‌آید یا آن که با خوانواده از پردیس آمده هم کم از کرج و قم راه نیامده. 5⃣ صبح زود زنی را دیدم که به شدت از سرما می‌لرزید و کز کرده بود توی خودش اما شال را نمی‌کشید روی سرش. گفتم ببین اینها در همین حد سختی کشیدن پای حرف غلطشان ایستاده‌اند ماچی؟! امشب که بچه هیأتی‌های خودمون رو دیدم، جوابم را گرفتم. ما فقط برای یک هیأت دوساعته، به خودمون سختی می‌دیم چه برسه برای باورهایمان. جان می‌هیم پای ایمانمان به مکتب حسینی و پایه‌ایم تا خیمه‌اش برپا بماند خدا به همه‌ای که اومدن و همه ای که دلشون می‌خواست و نیومدن، اجر بده. دم هممون گرم و السلام علینا و علی عباداللّه الصالحین ━━━🍃🌺🍃━━━ 🇮🇷 هیأت شهید مهدی رجب‌بیگی 🔻تکیه طنزپردازان کشور https://web.eitaa.com/tekyetanz عضویت ☝️ نامحدود ۲۴ساعته .