✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِى أَقْبَلْنَا فِيهَا وَ إِنَّا لَصَدِقُونَ (82)
📖 جزء 13 سوره یوسف
✍ ترجمه
(اگر به حرف ما اطمینان ندارى) از قریه اى كه در آن بودیم و از كاروانى كه در میانشان به اینجا رو آورده ایم، سؤال كن و بى شك ما راستگو هستیم.
🍃نکته ها🍃
«قریه» تنها به معناى روستا نیست، بلكه به محل اجتماع و مناطق مسكونى گفته مى شود؛ خواه شهر باشد یا روستا. ضمناً «واسئل القریه» به معنى سؤال از اهل قریه است.
«عیر» به كاروانى گفته مى شود كه مواد غذایى حمل و نقل مى كند.
برادران یوسف در گفتگو با پدر، در ماجراى كشته شدن یوسف توسط گرگ، دلیل نداشتند، ولى در اینجا براى حرف خود دو دلیل آوردند؛ یكى سؤال از مردم مصر و یكى سؤال از كاروانیان كه ما در میان آنان بودیم. علاوه بر آنكه در ماجراى قبل گفتند: «لو كنّا صادقین» و «لَو» نشانه تردید و دلهره و سستى است، ولى در این صحنه با «انّا» و حرف لام كه در جمله «انّا لصادقون» است نشان مى دهند كه قطعاً راست مى گویند.
📡پيام ها 📡
1⃣ سابقه ى بد و دروغ، در پذیرش سخنان انسان در تمام عمر ایجاد تردید مى كند. «واسئل القریة»
2⃣ گواهى شهود عینى، راهى معتبر براى اثبات مدّعا مى باشد. «واسئل القریة... والعیر...»
3⃣ امكان تبانى مجموعه اى بزرگ بر كذب، منتفى است. «و اسئل القریة... انّا لصادقون»*
👇👇👇
✅ @telaavat
🌾 مثل گندم باش...
زیر خاک میبَرندش، باز میروید پُرتر
زیر سنگ میبَرندش، آرد میشود پُربهاتر
آتش میزنندش، نان میشود مطلوبتر
🔹"ذات" باید ارزشمند باشد...
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام
#قسمت_صدوهفدهم🌷
اما من او را برای دفاع از خودمان و رضای خدا زدم یعنی آنها هم که ما رابه قصد کشتن می زدند برای رضای خدا بود و از عمل خودشان راضی اند.اگر چه همه صداها و ناله هایی که می شنیدم نشانگر این بود که اسیر تنهاانسانی است که مرگ او دلیل و برهان نمی خواهد و هیچ کس برای کشتنش حتی عذرخواهی هم نمی کند.مگر نه این است که ما آدم ها همه از روی یک نسخه تکرار و تکرار شده ایم و نسخه ی آدم ،نسخه ی اصل ماست پس چرا بین نسخه ی اصلی و تکرار این همه اختلاف است.
احساس می کردم بعداز کتک خوردن و حتی کتک زدن عزت انسانی ام به بازی گرفته شده،چگونه انسانی بعد از کتک خوردن و حتی کتک زدن عزت انسانی ام به بازی گرفته شده .چگونه انسانی،انسان دیگری را می زند ،تکه پاره می کند و می کشد .این خوی وحشی گری از کجا آمده بود ؟چرا جنگ می توانست تا به این حد چهره ای خشن و زشت داشته باشد؟
هر کدام با خون خود روی درکرم رنگ سلول شعارهای «الله اکبر و لااله الاالله» را نوشتیم.خونمان برای نوشتن نام خدا مقدس شده بود.این قطره های خون که نام خدا بر دیوار نقش می کرد هدیه ی کوچک ما برای خداست.صورتم از اشک و خون پربود و در دل می گفتم«خدایا این قربانی کوچک را بپذیر » .در کناراین شعارها باتمام خشم ونفرتمان نوشتیم مرگ بر صدام.
همه ی اسرا اینقدر عصبانی و ناراحت بودند که برای اعتراض به رفتار وحشیانه ی بعثی ها شام و ناهار نگرفتند وهنوز صدای شعار از جاهای مختلف شنیده می شد.ماطبق معمول همیشه بعداز نماز«شعاروحدت و أمن یجیب »خواندیم.بچه ها حتی یک ضربه هم به دیوار نزدند.البته دست هایمان آنقدر ضربه خورده بود که توان ضربه زدن نداشتیم واقعا آن ها ملاحظه ی ما را می کردند. آخر شب صدای باز شدن تک تک سلول ها حتی سلول دکترها که قدری مسن تر بودند و غیرنظامی بودن آنها محرز بود،شنیده شد.همه را از سلول بیرون بردند،شمس هم که در آسمان نبود پس آنها را کجا بردند؟ در پایان ،در سلول ما هم بازشد .رئیس زندان بعداز مدتی چشم هایش را مالید تا ما را در آن فضای تاریک و بسته پیدا کند پرسید:
-لیش اتسون ضجیج؟انتن ما تدرن إهنا وین؟(چرا سر و صدا می کردید؟شما نمیدانید اینجا کجاست؟
- ما نمیدانیم !شما گفتید اینجا هتل سرای جنگی است.
-تدرن لیش انتن اهنا؟(شما میدانید چرا اینجا هستید؟)
_شما گفتید میهمان شما هستیم.
-لیش إتکتبتن علی الباب هتافات ،امحن التهافات.(چرا روی در شعار نوشتید،شعارها را پاک کنید)
_می خواستیم ،شما ببینید با میهمانتان چطوررفتار می کنند.
-امحن الباب (در را سریع پاک کنید)
در را محکم کوبیدند و رفتند.اطراف ما خالی شده بود.همه ی برادرها را که بعداز خدا،قوت قلب و تکیه گاه ما بودند بردند.به کجا؟نمی دانستیم.همه جا ساکت بود.تنها صدایی که این سکوت جانفرسا را می شکست ،صدای زوزه های باد و گاهی صدای ضد هوایی ها بود که نشان از تداوم جنگ و مقاومت نیروهای ما داشت.نیمه های شب صدای ناله ها و قدم هایی که به سختی بر زمین کشیده می شدند ،ما را فالگوش زیر در برد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
569.mp3
1.23M
🔸🔶تلاوت صفحه 569 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 دوشنبه
🔸 ۱۴ آبان سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۶ صفر سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۵ نوامبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات»
🗒 مناسبتها:
🔻شهادت فرمانده لشگر 27 محمد رسولالله، برادر پاسدار "علیاکبر حاجیپور" (1362 ش)
🔻اشغال قسمتی از مناطق جنوبی ایران از سوی آلمان در جریان جنگ جهانی اول (1293 ش)
🔻تشکیل و آغاز به کار نیروی دریایی ایران (1311 ش)
🔻افتتاح اولین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران (1366 ش)
🔻شهادت شهید ناصر جواهری (1362 ش)
🔻درگذشت ابوالقاسم غفاری، نخستین دانشمند ایرانی ناسا (1392 ش)
🔻درگذشت حبیبالله عسگر اولادی، از مبارزان اول نهضت اسلامی (1392 ش)
🔻درگذشت منصور پور حیدری، بازیکن و پرافتخارترین مربی تاریخ باشگاه استقلال تهران (1395 ش)
🔻درگذشت حجتالاسلام جعفر شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران و از اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی (1395 ش)
🔻پتروشیمی آبادان افتتاح شد. (1348 ش)
🔻درگذشت "ثابت بن قره حرانی" ریاضیدان، طبیب و فیلسوف عراقی (288 ق)
🔻حملهی "سلطان مراد عثمانی" به ایران (986 ق)
🔻ساخت تلویزیون اولیه توسط "پل نیپْکو" مبتکر آمریکایی (1907 م)
🔻پایان جنگ "صدساعته" میان مصر و رژیم صهیونیستی (1956 م)
🔻محکومیت صدام به اعدام با چوبه دار (2006 م)
🔻درگذشت جورج جرداق نویسنده و شاعر و نمایشنامهنویس مسیحی مؤلف کتاب الامام علی صوت العدالة الانسانیه (2014 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام باقر عليه السّلام:
كسى كه وضع ظاهرش بهتر از حال باطنش باشد ترازوى اعمالش سبك است
📚 تحف العقول صفحه 275
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِى السَّمَآءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّهَا لِلنَّظِرِينَ (16)
📖 جزء 14 سوره حجر
✍ ترجمه
وهمانا ما در آسمان برج هایى قرار دادیم وآن را براى بینندگان زینت دادیم.
🍃نکته ها🍃
كلمه «بروج» جمع «بُرج» در اصل به معناى ظهور است و به زنى كه زینت خود را ظاهر مى كند، مى گویند: «تبرجت المرئة» و به قصر و كاخ و ساختمان هاى بلند كه جلوه اى خاص دارد برج گفته مى شود و در این آیه كرات آسمانى یا منازل آنها به برج تشبیه شده است.
از گردش زمین به دور خورشید، دائره اى فرضى به نام «منطقة البروج» تشكیل مى شود. این دایره را دوازده قسمت نموده اند كه مطابق هر قسمتى ستارگانى قرار مى گیرند و به تناسب شكل آن، مجموعه اى از ستارگان به آن نامگذارى شده است. در فارسى به نام هاى فروردین، اردیبهشت، خرداد، ..... و در عربى به نام حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو و حوت مى باشد.
📡پيام ها 📡
1⃣ كرات آسمانى وحركت آنها در مدارهاى گوناگون، یكى از آثار توحید و خداشناسى است. «لقد جعلنا»
2⃣ آفریدههاى آسمانى نیز حادث هستند. «جعلنا»
3⃣ زینت وزیبایى، یك اصل در آفرینش است كه خداوند در خلقت آسمانها آن را رعایت نموده است. «زیّناها»
4⃣ آسمان نیز همچون زمین، براى انسان آفریده شده است. «للناظرین»
👇👇👇
✅ @telaavat
نشست توی تاکسی دید
راننده نوار قرآن گذاشته...
گفت : آقا کسی مرده
راننده با لبخندگفت بله
دل من و شما ....
قرآن مال مرده ها نیست
با قرآن انس بیشتری بگیریم
👇👇👇
✅ @telaavat
◆ حاج آقا #عالی ◆
🌷 عاقبت بی حرمتی به والدین 🌷
مرحوم آقا جمال گلپایگانی، از مراجع صاحب رساله بود و رفیق آقای بروجردی بودند؛ الان نوه هاش در تهران زندگی می کنند؛ زمانی که یک جوان را برای دفن به تخت فولاد آوردند؛ از ایشان خواستند که به آن جوان تلقین کند؛ آقای گلپایگانی چشمانش باز بود مےگفتند: می دیدم برزخ جوان را، به جوان گفتم: بشنو! بفهم! این چیزهایی را که به تو می گویم؛ گفت نمی فهمم چی می گی! بعد دیدم یک شیطانک هایی در اطرافش می رقصند و می خندند، خوشحال هستند که این دم آخر می خواهند او را تو قبر بگذارند و زبانش بسته بست؛ خیلی ناراحت شدم.به هیچ کس چیزی نگفتم ؛
بعد به یک کناری آمدم دیدم، خانمی دارد گریه می کند، فهمیدم که مادرش هست و کنار آن خانم یک آقایی است که او هم گریه می کرد؛ سواال کردم گفتند: آنهاپدر و مادراین جوان هستند. پدرش را کنار کشیدم و قضیه را برایش تعریف کردم، گفتم: پسرتون توی زندگی خود گیر و مشکلی داشته با شما؟ پدر جوان گفت: پسر ما! خیلی خوب بود. اهل نماز بود و متدین اهل محراب و منبر و مطالعه بود، ولی چون خیلی از چیزها را یاد گرفته بود مغروربود. لذا زمانی که میخواستم در مورد مسائل دینی اظهارنظر کنم به من می گفت: تو حرف نزن! چون سواد نداری! من با گفتن این حرف ها دو سه مرتبه دلم شکست. از اینکه توی جمع به من که پدرش بودم می گفت: توحرف نزن چون سواد نداری ومن ازش خیلی به دلم ماند. آقای گلپایگانی گفت: الان وقت این حرف ها نیست ازش راضی باشید و به زبان خود نیز جاری کنید ازش راضی هستید. زمانی که پدر جوان راضی شد، جوان را داخل قبر نهادند و روی آن را می پوشاندند.
آقای گلپایگانی گفتند صبر کنید و خودشون وارد قبر شدند و تلقین آخر رو کردند؛ باز برزخ جوان را دید که یک لبخند زد و جوان گفت : می فهمم و آن شیطانک ها دیگر دورش نبودند، زمانی که روی قبر را پوشاندند، دیدم امیر المومنین تشریف آودرند و فرمودند: از این به بعدش با من، آقای گلپایگانی گفتند: این صحنه هایی بود که من با چشم خود دیدم؛ جوان متدین اخر عمر ولی گیر داشت.
برادران و خواهران بزرگوار اگر پدر و مادر تان در قید حیات اند قدر بدونید و آنهایی که از دنیا رفتند؛ اگر کسی پیرمرده و پدر و مادرش خیلی سال قبل از دنیا رفته؛ پدرومادر تا ابد پدرو مادر هستند؛ فرقی نمی کند؛ بزرگان گفته اند: «اگر در زندگی کارتان گیر کرده و مشکلی برایتان پیش امده و خبر ندارید که از کجا دارید می خورید!! یا اگر کسی مبتلای به گناهی هست؛ بعضی ها عادت به گناهی دارند و نمی توانند آن گناه رو کناربگذارند؛ به مدت چهل عصر پنجشنبه که همان (شب جمعه) برسر قبر اولیای خدا و یا پدرو مادر عالم و امام زاده ای هست، چهل شب بروند سر قبر او و فاتحه ای نثارشان بکنند و دعا و سوره ی یاسین بخوانند، تا از اون طرف برایشان دعا بکنند و گره باز شود، کسانی بوده اند که در زندگی شان گره کوری بوده که باز شده مخصوصا" پدر و مادر؛که در روایت آمده که حتما" دعا بکنید و تا آنها آمین بگویند.
✨🌹✨
👇👇👇
✅ @telaavat
✨خودش گفته:
یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
💫یعنی بندهٔ من
نگران فردایت نباش
💫از اَفعال آدمهاےاطرافت
دلگیر نباش، اخم نڪن
💫ڪاری از آنها برنمیآید
تامن نخواهم برگ از درخت نمیافتد💝
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام
#قسمت_صدوهیجدهم🌷
صدای کابل سربازها را بر تن و بدن برادرانمان می شنیدیم.آنها را حتی جلوی در سلول هایشان با ضربات کابل بدرقه می کردند.صدای ناله ی دکترها که همگی مسن بودند جگرمان را پاره پاره می کرد.به هیچ کس رحم نکرده بودند.هر چه آن ها فشار و شکنجه را بیشتر می کردند، نفرت ما را نسبت به خودشان بیشتر و ما را در عزم و تصمیم خودمان راسخ تر می کردند.آنها ناخواسته روح مقاومت را در ما پرورش می دادند.در این همه درد جسمانی ،این روح ما بود که بارور و بالنده می شد تا بتواند رنج بیشتری را تحمل کند.
روز بعد تقاضای ملاقات با رئیس زندان را کردیم.هر روز وعده ی سرخرمن می دادند.هر روز یک اتفاق جدید برای رئیس زندان رخ می داد و وعده ی ملاقات به یک روز دیگر موکول می شد.اسفندماه را با وعده و وعید آنها و ماساژ دست و بدنمان که سخت کوفته و زخمی شده بودند گذراندیم.در آخرین چهارشنبه ی سال حلیمه زیر در فالگوش نشسته و برایمان هرجمله ای را که می شنید تفسیر می کرد و امید می داد.
بهار 1361یواشکی از راه رسیده بود.ما هم در گوشی بهم تبریک گفتیم.زمستان 1360 خیلی سخت و دلگیر بود.بعدا از شنیدن آن همه خبر ناگوار،شلاق و شکنجه در غربت طاقت فرسای اسارت ،بغض مان شکست تا با گریه و عزاداری اندکی از اندوهمان بکاهیم.با این حال همچنان برای خلاص شدن دست و وپا می زدیم و مدام ملاقات با داوود (رئیس زندان) را تقاضا می کردیم.هنوز اولین هفته ی بهار را پشت سرنگذاشته بودیم که یک روز
صبح ،حسن در سلول را باز کرد و صدا زد:فاطمه ابراهیم،معصومه طالب!
ابتدا فکر کردم می خواهند ما را از هم جدا کنند .با نگاه نگران و مضطرب از هم خداحافظی کردیم.
بعد از گذراندن چند راهروی طولانی وارد اتاق شدیم که اتاق رئیس زندان(داوود ) بود،نزدیک ،به جایی که اولین شب برای بازجویی ما را به آنجا برده بودند.
در بدو ورود خانمی میانسال با ظاهری ساده و چارقدی به رنگ فیروزه با گل های ریز بنفش و کت و دامن رنگ و رو رفته ای که باکفش هایش هیچ تناسبی نداشت ،در برابر ما به نشانه ی ادب و احترام بلند شد و نشست .او قرار بود مترجم ما و رئیس زندان باشد اما متاسفانه بیشتر از اینکه رئیس زندان حرف بزند و او ترجمه کند ،خودش سخنرانی می کرد و بعد حرف های خودش را برای ما توضیح می داد.جالب این بود که نه به ما اجازه ی صحبت می داد و نه به رئیس زندان ،با لهجه عربی و فارسی دست و پا شکسته یک ریز و پشت هم نطق می کرد و حرف هایی از جنس نصیحت می زد.
در پایان سخنرانی اش گفتیم ما تقاضای ملاقات کردیم و می خواستیم صحبت کنیم.
گفت: هنوز هم حرف دارید؟
با تعجب گفتیم :ما که تا حالا حرفی نزدیم.این شما بودید که حرف می زدید.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
570.mp3
1.2M
🔸🔶تلاوت صفحه 570 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 سه شنبه
🔸 ۱۵ آبان سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۷ صفر سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۶ نوامبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبتها:
🔻فرار خانوادههای صهیونیستی از ایران در پی بحرانیتر شدن اوضاع ایران (1357 ش)
🔻اعتراض و مخالفت امام خمینی (ره) با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی رژیم پهلوی (1341 ش)
🔻آغاز اعتصاب دو ماهه مطبوعات در اعتراض به روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری (1357 ش)
🔻استعفای دولت موقت و واگذاری امور اجرایی کشور به شورای انقلاب (1358 ش)
🔻رحلت عالم مجاهد آیتالله "شیخ مهدی نوغانی" (1371 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل آیتالله "سید محمدعلی مدرس یزدی" (1380 ش)
🔻شهادت شهید بهنام کشاورز رضایی (1362 ش)
🔻رحلت فقیه اصولی "ابوالمعالی کلباسی اصفهانی" (1315 ق)
🔻درگذشت "صلاحالدین ایوبی" سردار شجاع مسلمان در جنگهای صلیبی (589 ق)
🔻مأموریت "اسامه بن زید" از سوی پیامبر برای تجهیز سپاه جهت نبرد با رومیان (11 ق)
🔻رحلت فقیه بزرگوار آیتاللهالعظمی "سید عبدالاعلی موسوی سبزواری" (1414 ق)
🔻حمله موشکی ارتش امریکا به تأسیسات ساحلی ویتنام شمالی (1966 م)
🔻هلاکت "خاخام کاهانه" متعصب سرسخت صهیونیستی (1990 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
آن كس كه سربارِ ديگران شود، ملعون است، ملعون
مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ألقى كَلَّهُ عَلى النّاسِ!
📚 بحارالأنوار ج 77 ص 140
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
وَرَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّواْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُواْ عَنْهَا مَصْرِفاً (53)
📖جزء 15 سوره كهف
✍ ترجمه
و گناهكاران (در قیامت) آتش دوزخ را مى بینند، پس درمى یابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمى یابند.
🍃نکته ها🍃
مجرمان در قیامت راه فرار ندارند، زیرا نجات یا در سایه ى ایمان است، یا به خاطر عفو الهى براساس توبه وعمل صالح، كه دستشان از این موارد تهى است، و یا شفاعت ، كه از بت ها كارى ساخته نیست، پس دوزخ برایشان حتمى است.
📡پيام ها 📡
1⃣ مكان هلاكت بارى كه در آیه قبل وعده داده شده بود، «موبقا» دوزخ است. «رأى المجرمون النار»
2⃣ شرك، جرم و مشرك مجرم است. «نادوا شركائى... رأى المجرمون»
3⃣ دیدن آتش، عذاب است و سوختن در آن عذابى دیگر. «رأى المجرمون»
4⃣ در قیامت، گرچه مجرمان آتش را از دور دست مى بینند، ولى چنان با صدا و نفیر است كه مى پندارند الآن در آن مى افتند. «فظنّوا أنّهم مواقعوها»
5⃣ شرك، عذابى ابدى دارد. «لم یجدوا عنها مَصرِفاً»
6⃣ مجرم در قیامت امیدى به نجات و راه فرار ندارد. «لمیجدوا عنها مَصرِفاً»
👇👇👇
✅ @telaavat
💠تواضع
🍂 رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومده ای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» راست نشست. گفت«حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟»🍂
#درس_اخلاق
#شهید_حاج_حسین_خرازی
👇👇👇
✅ @telaavat
دو ماه گریه
برای حسین (ع) باعث شد
که رزق اشک ِحسن (ع) را
خدا به ما بخشید ... !
👇👇👇
✅ @telaavat
▪️ درسوگ نبی جهان سیه میپوشد
▪️ در سینه، دل از داغ حسن میجوشد
▪️ از ماتم هشتمین امام معصوم
▪️ هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد
👇👇👇
✅ @telaavat