#من_زنده_ام
#قسمت_صدو_شصت_ویکم🌷
وقت آمار لعنتی ، برادر ها در گرمای پنجاه درجه که خورشید وسط آسمان بود ِ روی دو پا می نشستند و مشتی سرباز بی سواد که شمارش عدد یک تا صد و جمع هفت وهشت را نمی دانستند ، آنها را با ضربه های کابل می شمردند . ضربه ها با شدت هر چه تمام تر بر بدن های استخوانیشان فرود می آمد . صدای شکستن استخوان هایشان با ناله ها و فریاد ها در هم می آمیخت و گوشهایمان را می خراشید و دلهایمان را ریش می کرد . شدت خشم و نفرت سرباز ها به قدری بود که حتی تحمل تن پوش نازک آنها را نداشتند ،پیراهن هایشان را می کندند و کابل ها را به طوری فرود می آوردند که با هر ضربه ای خون از تن برادران جاری می شد و آنها باید همچنان روی دو پا می نشستند و با چشم های باز به خورشید نگاه می کردند . خون و اشک از چشمها و صورتشان فرو می ریخت . شاید اگر خورشید می دانست در آن ظهر های بی رحم ، شعاعهای سوزان نورش با اسرا چه می کند ، از شرم به غروب پناه می برد . اسرا را امر به سجده می کردند و اگر اسیری سرش را از سجده بلند می کرد یعنی خودش داوطلب مرگ شده بود .
آنها زیر خشم خمیس و عبدالرحمن در نوبت آش شوربا می ایستادند تا شلاق ها را تاب بیاورند . هر ضربه کابلی که بر تن آنها فرود می آمد انگار تکه ای از بدن ما به بی انتها پرتاب می شد . آنها که جوان تر و تنومند تر بودند ، خودشان را جلو می انداختند و نوبت را از بقیه می گرفتند تا سهم شلاق مجروحان و پیرمردان کمتر شود . نه دل دیدن داشتیم و نه پای رفتن . نمایش هول انگیز بی هوشی و مرگ برادرانم تا عمق وجودم را می سوزاند وریشه آرزویم را برای آزادی خشکانده و آن را برایم بی معنی کرده بود . تکرار این حوادث و دیدن چنین صحنه های دردناکی نه برای چشم عادی و نه برای عقل و ذهن پذیرفتنی می شد . می دانستم تا روزی که زنده هستم این تصاویر مرگبار و جانکاه از بایگانی ذهن من پاک نخواهد شد . دیدن این صحنه ها مرا به یاد جمله زیبای تولستوی انداخت که وقتی از سر کنجکاوی به تماشای اعدام با گیوتین در حضور مردم رفته بود ، چنین نوشت :
- وقتی دیدم سر از بدن محکوم جدا شد و در سبد افتاد ، با تمام وجودم دریافتم که هیچ نظریه ای در زمینه حفظ وضعیت موجود قادر نیست چنین عملی را توجیه کند ، پس ما چگونه رهگذر این واقعیت باشیم ؟
آنچه ما را بی تاب تر از همیشه می کرد این بود که می دیدیم سه نفر که لباس اسیران را به تن داشتند ، لای دست و پای خمیس و عبدالرحمن و حمزه می چرخیدند و برای بعثی ها خوش رقصی می کردند و دم تکان می دادند و انگشت نحس خود را به سمت برادران نشانه می گرفتند و به بهانه یک نخ سیگار که انعام سر سپردگیشان بود ، تن به خیانت می سپردند . نگاه شوم شان به مثابه دندان گرگی بود که در گوشت بره های بی گناه فرو می رفت . گرسنگی ، تشنگی ، گرما ، سرما ، تحقیر ، توهین و شکنجه ، همه چیز را می شد تحمل کرد اما نامردی و خیانت نفس گیر بود . با صدای سوت سربازان بعثی همه برادران اسیر با تنی زخمی و دمپائی های پاره به حالت خبردار می ایستادند و با ظرفهای شوربا و لیوان های چای به سمت آشپزخانه راه می افتادند ، هر چند نه پائی برای ماندن و نه پائی برای رفتن بود . اگر کسی عاجز و خمیده و خسته راه می رفت ، دوباره به جای اول برگردانده می شد . با دستهای لرزان و سینی های نیمه پر از شوربای بی خاصیتی که سهم هر اسیر از آن بیشتر از چند قاشق نمی شد ، راهی ویرانه هایشان می شدند ، ویرانه هائی که سهم هر کدامشان از آن برای نشستن و خوابیدن ، دو وجب و نیم بود . با همه این اوصاف ، برادرها نیمه های شب ، دزدکی و چهار دست و پا مشغول نماز می شدند یا تعداد دیگری که بیمار و مجروح بودند آنقدر غلت می زدند تا استخوانهایشان روی آن زمین سخت آرام بگیرد به امید این که شاید به خواب بروند و ساعتی از آن فضای بی رحم دور شوند .
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌸الهی
در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی؛ نه کس به تو ماند، و نه تو به کس مانی، پیداست که در میان جانی، بل جان زنده به چیزی است که تو آنی.
🌸الهی
از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی. و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی. تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی: موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.
🌸الهی
فضل تو را کران نیست، و شکر تو را زبان نیست.
📚خواجه عبدالله انصاری
🌙✨شبتون سرشار از آرامش الهی
✅ @telaavat
👆👆👆
9.mp3
2.62M
💠 هر روز یک صفحه قرآن
🔸🔶 دلت❤️را به خدا بسپار...
📗 قرائت صفحه 9 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 چهارشنبه
🔸 ۲۸ آذر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸۱۱ ربیع الثانی سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۱۹ دسامبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا حی یا قیوم»
🗒 مناسبت ها:
🔻حمله موشکی رژیم بعثی عراق به شهر قهرمانپرور دزفول (1361 ش)
🔻ارتحال عالم فرزانه آیتالله "محمدرضا مروج طبسی" (1363 ش)
🔻ترور برادر "صادق گنجی" رایزن فرهنگی ایران در لاهور توسط عوامل استکبار جهانی (1369 ش)
🔻اولین همایش نگارش یک روزه قرآن کریم در تهران (1379 ش)
🔻دانشگاه شیراز افتتاح و کار خود را آغاز کرد. (1328 ش)
🔻درگذشت آیتالله محمد واعظ زاده خراسانی از اعضای شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب (1395 ش)
🔻درگذشت ابوعلی خیاط، دانشمند و ریاضیدان مسلمان (220 ق)
🔻تولد "ابن خَلْکان" قاضی، مورخ و ادیب شهیر عَرب (608 ق)
🔻الحاق کشور آفریقایی "سیرالئون" به استعمار انگلستان (1787 م)
🔻کودتای "ادیب شیشکلی" در سوریه و به دست گرفتن قدرت (1949 م)
🔻عضویت ایران در شورای اقتصادی سازمان ملل (1965 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
#تفسیر_روان_جاوید🔻
✨ جزء۲۸سوره حشر آیه ۲۱ ✨
🌟•••﷽•••🌟
لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ الاَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
🍃🌸🍃🌺
اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم، مى دیدى که در برابر آن خاشع مى شود و از خوف خدا مى شکافد! اینها مثال هایى است که براى مردم مى زنیم، شاید در آن بیندیشند.
🍃🌸🍃🌺
خداوند سبحان براى تصوير شدّت نفوذ مواعظ قرآن در قلوب و قساوت دلهائى كه از آن متأثر نشود مثلى زده باين تقريب كه اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل نمائيم خواهيد ديد كه آن خاضع و خاشع و متزلزل و سر افكنده و شكافته شود از ترس خداوند و آيات عذاب آن ولى در قلوب قاسيه كفّار و منافقين مذكوره در آيات سابقه مؤثر نشود چون دلهاى آنها از سنگ سختتر است چنانچه باين لحاظ افصح المتكلّمين گفته:
آه سعدى اثر كند در سنگ
نكند در تو سنگدل اثرى
🍃🌸🍃🌺
و خدا ميفرمايد اين مثلها را ما براى مردم ميزنيم تا موجب تفكّر و تدبّر و تأثر آنها گردد و چون يكى از موجبات تأثير كلام عظمت متكلّم است شمّهاى از اوصاف جمال و جلال احديّت را بيان فرموده كه او است خداوند واجب الوجودى كه جز او در عالم موجودى شايسته و قابل پرستش و ستايش نيست و او دانا است بهر چه از انظار مخفى است و محسوس نيست و آنچه محسوس و مشاهد و آشكار است و آنچه معدوم است و آنچه موجود باشد
👇👇👇
✅ @telaavat
أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
من توبه پذیر و مهربانم
📖 سوره بقره، آیه ۱۶۰
👇👇👇
✅ @telaavat
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود،دیگری را هم قضاوت می کنيم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!
👇👇👇
✅ @telaavat
"دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم "
♦️1-آگاهانه باشد
( لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ)
♦️2- نرم باشد
(قَوْلاً لَّيِّناً) ، زبانمان تیغ نداشته باشد.
♦️3- حرفی که میزنیم خودمان هم عمل کنیم
(لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ)
♦️4- منصفانه باشد
( وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا)
♦️5- حرفمان مستند باشد
(قَوْلًا سَدِيدًا) منطقی حرف بزنیم.
♦️6- ساده حرف بزنیم
(قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم.
♦️7- کلام رسا باشد
(قَوْلاً بَلِیغًا)
♦️8- زیبا باشد
(قولوللناس حسنا)
♦️9- بهترین کلمات را انتخاب کنیم
(یَقُولُ الَّتی هِیَ اَحْسَن)
♦️10- حرف هامان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد
(و قولوا لهم قولا معروفا)
♦️11- همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم (قولاً كريماً)
♦️12-کمک کنیم تا در جامعه حرفهای پاک باب شود
(هدو الی الطیب من القول)
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
✅ @telaavat
#من_زنده_ام
#قسمت_صدو_شصت_ودوم🌷
و این داستان ، داستان دنباله داری هبوط انسانیت در کسانی بود که خود را به خواب زده بودند تا وجدانشان آنها را آزار ندهد و به خیال خود قهرمان جنگ باشند . نخستین باری که شاهد این ماجرا بودیم ،از آن همه رنج و دردی که دیدیم ، همدیگر را به شدت در آغوش گرفتیم و لرزش دستها و نفس هایمان را با هم تقسیم کردیم . به عظمت وصف نا شدنی روح بزرگ برادرانمان برای پذیرش و تحمل درد سجده کردیم و دوساعت سر از سجده بر نداشتیم و خدا را شاهد گرفتیم ، « وَ اُفَوِّضُ اَمری اِلیَ اَلله اِنَّ اَلله بَصیرٌ بِالعِباد » ( من کار خود را به خدا واگذارم که او بر احوال بندگان آگاه است )
فردای آن روز سرگرد محمودی اب قیافه آراسته و اتو کشیده و ادکلنی که یک شیشه اش را خرج خودش کرده بود با عصائی که به دم سگ می ماند و آن را هنگام راه رفتن تکان تکان می داد همراه با یاسین ، شاکر ، حمزه و عیدی به اتاق ما آمدند . محمودی گفت :
- شما این جا راحتید ؟ چیزی کم ندارید ؟
پلک هایمان را از شدت گریه روز قبل نمی توانستیم باز نگه داریم . نمی خواستیم او متوجه اندوه عمیق ما شود اما قیافه تک تک بچه ها از جلو چشمانمان دور نمی شد . صدای ناله برادر ها که همچنان در گوشمان می پیچید اجازه نمی داد حرف های او را بشنویم . دو باره گفت :
- من اینجا نمی گذارم از دماغ شما یک قطره خون بیاید . شما گذشتهها را فراموش کنید . چرا به حانوت نمی روید و پولتان را خرج نمی کنید ؟
رو به یاسین کرد و گفت :
- اگر دختر ها پول بیشتری خواستند کوتاهی نکنید .
دوباره رو به ما کرد و گفت :
- اگر به قاطع افسران بروید ، پول بیشتری دریافت می کنید ، آنجا به اندازه افسران و خلبانان به شما حقوق می دهیم ولی اینجا به اندازه ملاها و دجال ها .
می خواستیم زودتر از شر حرف ها و نگاه هایش خلاص شویم . اضطراب و دلهره از وجود آن همه قوطی شیر و کنسرو و پنیری که ممکن بود به قیمت جان برادرانمان تمام شود و در کوله هایمان پنهان بود ، به قلبمان چنگ می زد . در دل پشت سر هم « وَ جَعَلنا مِن بَینِ أیدیهِم سَداً وَ مِن خَلفِهِم سَدا » می خواندیم . او به همه جا و همه چیز نگاهی خیره داشت . برای اینکه قال قضیه کنده شود رو به عیدی گفتیم :
- شما می توانید به جای ما بروید و آنچه را می خواهیم بخرید و برایمان بیاورید .
به جای عیدی محمودی به او امر کرد :
- نه ، همین الان همه اسرا را بفرستید داخل آسایشگاه ها و شما با من به فروشگاه بیایید .
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat