Page012.mp3
1.03M
💠 هر روز یک صفحه قرآن
🔸🔶 دلت❤️را به خدا بسپار...
📗 قرائت صفحه 12 قرآن
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 دوشنبه
🔸 ۳ دی سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۶ ربیع الثانی سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۲۴ دسامبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات»
🗒 مناسبت ها:
🔻تشكيل كميسيون مطبوعات در وزارت كشور (1331 ش)
🔻درگذشت "سيد محمدصادق طباطبايی" از رجال مشروطه (1340ش)
🔻ترور ناكام برادر "جواد پاك آيين" ديپلمات ايرانی در بغداد (1370ش)
🔻راه اندازی اولين مركز اطلاعات راديو نجوم ايران (1374 ش)
🔻شهادت شهید حسن سلطانی (1364ش)
🔻عملیات کربلای چهار (1365ش)
🔻روز ثبت احوال
🔻نام اداره نگهبانی به ژاندارمری تغيير يافت. (1325 ش)
🔻شيخ حبيب الله ذوالفنون از اجله دانشمندان رياضی و هيئت و نجوم و مستخرج تقويم در سن 88 سالگی درگذشت. (1326 ش)
🔻رحلت فقيه جليل ابوالقاسم عبدالكريم بن هوازن قشيری (465 ق)
🔻آغاز تهاجم استعماری فرانسه به سرزمين گينه در افريقا (1849م)
🔻روز استقلال كامل كشور "ليبی" با تصويب سازمان ملل متحد (1951م)
🔻دست یابی انسان به ماه (1968م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام حسن عليه السلام:
هرگاه ديدى كسى با آبروى مردم بازى مى كند، سعى كن كه تو را نشناسد؛ زيرا آبروى آشنايانش كمترين ارزش را نزد او دارد
إذا سَمِعتَ أحَدا يَتَناوَلُ أعراضَ الناسِ فاجتَهِدْ أن لا يَعرِفَكَ ؛ فإنَّ أشقَى الأعراضِ بهِ مَعارِفُهُ
📚 ميزان الحكمه جلد6 صفحه200
👇👇👇
✅ @telaavat
#تفسیر_نمونه
🍃جزء۳ آیه ۸۰سوره آل عمران🍃
🌟•••﷽•••🌟
💐ولَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا ۗ أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مسلمون
💐و هرگز خدا به شما امر نکند که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود گیرید؛ چگونه ممکن است شما را به کفر خواند پس از آنکه (به خدای یگانه) اسلام آورده باشید؟!
✍
این جمله از یکسو پاسخی است به مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند و نوعی ربوبیت برای آنها قائل بودند و با این حال خود را پیرو آیین ابراهیم معرفی میکردند.
🌹
و از سوی دیگر پاسخی است به صابئان که خود را پیرو یحیی (ع) میدانستند ولی مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا میبردند.
🌹
و نیز پاسخی است به یهود و نصارا که عزیز یا مسیح (ع) را فرزند خدا معرفی میکردند.
🌹
و در پایان آیه برای تأکید بیشتر میافزاید: «آیا شما را به کفر دعوت میکند پس از آن که (تسلیم فرمان حق گشته و) مسلمان شدید» (أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
🌹
یعنی، چگونه ممکن است پیامبری پیدا شود و نخست مردم را به ایمان و توحید دعوت کند سپس راه شرک را به آنها نشان دهد! آیه ضمنا اشاره سر بستهای به معصوم بودن پیامبران و عدم انحراف آنها از مسیر فرمان خدا میکند.
👇👇👇
✅ @telaavat
#تلنگر
✍ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ
لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ
ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...!
ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ،
ﺩﺧﺘﺮك ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ
ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩ ...
✍ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ
ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ... ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
اما ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
«ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ»!
🍁آيا تا بحال !
ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ
ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟؟!!!
👇👇👇
✅ @telaavat
امام صادق علیه السلام فرمود: بر دنیا صبر کنید که دنیا ساعتی بیش نیست پس آنچه از دنیا سپری شده برای آن رنجی و سروری نمی یابی (رنج و شادمانی آن تمام شدنی است) و آنچه نیامده است نمی دانی چیست؟ دنیا همان ساعتی است که تو در آن هستی پس در آن بر طاعت و فرمانبرداری خدا صبر کن و در مقابل معصیت خداوند نیز شکیبا باش.
#جهاد_با_نفس
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام
#قسمت_صدو_شصت_وهفتم🌷
آنها در را بستند و رفتند ، ما که نگران برادرها بودیم با صدای شلیک گلوله محکم به در می زدیم و اللّه اکبر می گفتیم . یکباره ناجی فرمانده اردوگاه که هیچ وقت از او رفتار زننده ای ندیده بودیم و خیلی توی باغ دین و دیانت نبود و همیشه توی ژست و قیافه خودش بود ، با تعدادی سرباز و جاسم تمیمی که همیشه فکر کردیم شاید زبانش را بریده اند و لبانش را دوخته اند وارد اتاق شدند .
ناجی گفت : لیش صرختن ؟ لیش اختربن نظم المخیّم؟ شنهی های صیحه ، باجر انقدمچن للااستخبارات و میّه بالمیّه بعد ماترجعن المخیّم ( چرا فریاد زدید ؟ چرا نظم اردوگاه را به هم ریختید ، این داد و فریادها چیست ؟ فردا شما را تحویل استخبارات می دهیم و قطعا به اردوگاه برنمی گردید . )
جاسم تمیمی که ترجمه می کرد بیشتر ترسیده بود و لب های تازه باز شده اش می لرزید و دچار لکنت شده بود . خمیس در حالی که کابلش را نمی توانست بی حرکت نگه دارد مثل جن زده ها دور خودش می چرخید و کابل را به در و دیوار می کوبید و منتظر اجرای دستور بود ناجی یک تشر محکم به او زد و همگی دوباره خارج شدند . آن شب شانس با ما یار بود که محمودی مرخصی بود و در فقدان سایه شوم او اردوگاه نفس می کشید .
مطمئن بودیم که فردا به استخبارات می رویم اما نمی دانستیم از کجا سر در می آوریم . تنها چیزی که نگرانش بودیم پارچه مشکی برزنتی بود که نتوانسته بودیم آن را بدوزیم و با خودمان ببریم . سعی کردیم آن را با تیزی لبه دیوار یا پنجره یا دندان چند تکه کنیم و بدون دوخت سر کنیم اما پارچه آن قدر ضخیم بود که هیچ دندانی آن را پاره نمی کرد . صبح اول وقت محمودی با یاسین و شاکر و عبدالرحمان و خمیس وارد اردوگاه شدند . کابل هایشان چرب و دندان هایشان را تیز می کردند . طولی نکشید که صدای فریاد و ناله برادرها در تمام اردوگاه پیچید . محمودی به همراه گروه ضد شورش وارد اتاق ما شدند . از قیافه محمودی و نگهبان ها پیدا بود که تا توانسته اند با کابل هایشان روی تن و بدن برادرها زورآزمایی و قدرت نمایی کرده اند چون هنوز چهره هایشان برافروخته بود و عرق از سر و رویشان می چکید و پیراهن هایشان بی قواره از
شلوارهایشان بیرون زده بود . اسم سرگرد محمودی برای یکبار مردن کافی بود چه رسد به اینکه کنارت حاضر باشد . با لبخند و کنایه گفت :
- شنیده ام دیشب آوازه خوان اردوگاه شده اید و یاد خمینی کرده اید ، اگر خوش صدایید برای ما هم بخوانید !
پشت سر هم می گفت و منتظر جواب بود .
گفتیم : ما دیشب فقط عزاداری کردیم ، سربازان شما اردوگاه را به هم ریختند .
محمودی گفت : حسین عرب است و مال ماست ، جنگ آنها جنگ اعراب با اعراب بوده است به شما چه ربطی داشته؟
دستور داد کیسه های انفرادی مان را تفتیش کنند . مفاتیح الجنان را هیچ وقت از خودمان جدا نمی کردیم و نوبتی زیر لباسمان جاسازی می کردیم اما هنوز شیر و پنیر و کنسروهایی را که برادرها برایمان فرستاده بودند دست نزده بودیم و آنها را در کیسه های انفرادی تقسیم کرده بودیم تا آرام آرام آنها را مصرف کنیم
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat