#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 64
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيِهمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنْهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَ وَةَ وَ الْبَغْضَآءَ إِلَى يَوْمِ الْقَيَمَةِ كُلَّمَآ أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ
🔷ترجمه
⤵️و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهایشان بسته باد و به سزاى این گفتار، از لطف خدا دور شوند.
🔸بلكه دو دست (قدرت) خدا گشوده است، هرگونه بخواهد انفاق مىكند و البتّه آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، كفر و طغیان بسیارى از آنان را مى افزاید و ما تا روز قیامت دشمنى و كینه در میانشان افكندیم.
🔹هر بار كه براى جنگ، آتش افروزى كردند، خداوند آن را خاموش ساخت. آنان همواره در زمین، به فساد و تبهكارى مى كوشند، و خداوند مفسدان را دوست نمىدارد.
─┅─═ঊঈ🔶ঊঈ═─┅─
🔷نکته ها
⤵آیه قبل، اشاره به سخنان خلاف و نامربوط یهود «و قولهم الاثم» و جلوگیرى نكردن علما از آنها بود، «لولا ینهاهم...» در این آیه نمونهاى بیان شده كه یهود مىگفتند:
🍀دست خدا بسته است ودیگر نمىتواند به ما قدرت وشوكت بدهد، آنگونه كه در گذشته قدرت داشتیم.
🍁در روایات آمده است كه این آیه، عقیدهى یهود را نسبت به قضا و قدر و سرنوشت بیان مىكند. چون یهود مىپنداشتند در آغاز آفرینش دست خدا باز بود، امّا پس از آنكه همه چیز را آفرید، دست او بسته شد.
🍀امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه فرمود: عقیدهى یهود این بود كه خداوند بعد از آفرینش، از تدبیر امور كنارهگیرى كرده است و چیزى را كم یا زیاد نمىكند. »قد فرغ من الامر فلایزید و لاینقص».
🍁در زبان عربى كلمه ى «یَد» و در فارسى كلمه ى «دست»، كنایه از قدرت و نفوذ است. مثلاً مىگوییم: فلانى در منطقه یا اداره دست دارد. دست فلانى قطع شد. دست ما به فلانى نمىرسد.
🍀 در روایات هم آمده است كه اولیاى خدا دست خدایند. یعنى واسطه لطف او نسبت به مردمند.
🍁امام باقرعلیه السلام دربارهى «كلمّا اوقدوا ناراً...» فرمودند: هرگاه جبّارى بخواهد آل محمّدعلیهم السلام را نابود كند، خداوند او را درهم مى شكند.
🍀به گفته علامه طباطبایى: هرگاه فقر، گرسنگى و قحطى پیش مى آمد، یا آیات قرض دادن به خداوند نازل مىشد، مى گفتند: این قحطى و این سفارش به قرض الحسنه، نشانه ى بسته بودن دست خداست.
─┅─═ঊঈ🔶ঊঈ═─┅─
🔷پيام ها⚡📬
1-💠 رضایت به گناه دیگران، شركت در آن است. «قالت الیهود» (گرچه بعضى از یهود، نسبتِ دست بسته بودن به خدا مى دادند، ولى چون دیگران هم راضى بودند، این تفكّر انحرافى به همه نسبت داده شده است.)
2-♻ بى لیاقتى و نااهلى خود را توجیه نكنیم. (شیطان، تكبّر خود را به اغواى الهى نسبت داد). «ربّ بما أغویتنى ...» ، یهود هم محرومیّتهاى خود را با بخیل بودن خدا توجیه مى كردند. «ید اللّه مغلولة»
3-💠 پاسخِ شبهه را باید قوىتر از شبهه داد. «ید اللّه مغلولة، یداه مبسوطتان» (آنان گفتند: دست خدا بسته است. آیه مى فرماید: بلكه هر دو دست خدا باز است، یعنى كمال قدرت دارد)
4-♻ توبیخ باید مناسب با عمل باشد. «ید اللّه مغلولة، غلّت أیدیهم»
5 -💠 همان گونه كه قرآن براى افراد متّقى، نور و هدایت است، براى افراد لجوج، طغیان و كفر مىآورد. «ولیزیدنّ... طغیاناً و كفرا»
6-♻ طغیان و كفر، زمینه ساز دشمنى و كینه است. «وألقینا بینهم العداوة...»
7-💠 یهودیان، همواره فتنه مىكنند، ولى شكست مىخورند. «كلّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأها اللَّه»
8 -♻️ هم القاى كینه و دشمنى به عنوان كیفر از جانب خداست، هم خاموش ساختن آتش جنگ از اوست. «ألقینا، أطفأها اللَّه»
9-💠 دستیابى به محبّت یا قهر الهى، در اثر عملكرد ماست. «واللَّه لایحبّ المفسدین»
🏴 @telavat
Seyed Majid Banifatemeh - Moharram 98 (1) (5) (320) (1).mp3
3.87M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴مداحی در حسینیه رو باز کنید آروم
💠حاج سید مجید بنی فاطمه
🏴 @telaavat
🍃رَجَزِ "اميري حسين و نعم الامير" از کیست؟👇
♦️«عمرو بن جناده» در هنگام ورود به میدان جنگ این بیت را ترنم میکرد:
🍃«أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ * سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ
🍃عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ * فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر
🍃لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى *** لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر»
🌷امیر من، حسین است و چه نیکو امیرى؛ که شادى دل پیامبرِ بشیر و نذیر است.
🌷على و فاطمه پدر و مادر اویند، آیا شما براى او همانندى مى شناسید؟!
🌷طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است.
◀️نوجوانی که به "نقل متفاوت تاریخ 9 ساله، 11 ساله و یا ۲۱ سال"(1)(2) که بعد از کشته شدن پدرش در رکاب سید الشهدا (ع)، که "از صحابه رسول خدا (ص) و از شیعیان با اخلاص امام علی (ع) بود"(3)، به میدان رفت
📚منابع :
1.مقرم، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۲۵۳
2- مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲، ص۳
3.محلاتی، رسول، زندگانی امام حسین علیهالسلام، ج۱، ص۴۵۲- ۴۵۳
🏴 @tellavat
⚫️ #وقایع_دوم_محرم_سال_61_هجری
🌹امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد.
☘️چون به کربلا رسید پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه.
✨پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا.
✨فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات.
✨فرمود: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا.
🌹آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: سرزمین محنت و رنج!
▪️سپس فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا كه محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست...
▪️ اینجاست كه حرمت ما را میشكنند، مردانمان و كودكانمان را میكشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ همین خاك را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست...
⚫️در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه ای "عبیداللّه بن زیاد" را از ورود امام علیه السلام به كربلا آگاه نمود.
⚫️ در این روز امام علیه السلام به اهل كوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد.
🌺حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود،اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند.
🌸زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیيءٍ قَدیرٌ؛
🌷خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی..
📚منابع:
📘اللهوف، ص35.
📘مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
📘 بحارالانوار، ج44، ص381.5
🏴 @telaavat
#اندکی_تفکر_حسینی
📖معرفی چند کتاب ارزشمند درباره شخصیت و سیره عملی امام حسین علیه السلام و قیام حضرت 👇
📖1.خصائص الحسینیه شیخ جعفر شوشتری
📖2.نفس المهموم(مقتل) ، شیخ عباس قمی
📖3.منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
📖4.از مدینه تا کربلا، علی نظری منفرد
📖5.سحاب رحمت، عباس اسماعیلی یزدی
📖6.کوثر کربلا ،آیت الله جوادی آملی
📖7.فتح خون، شهید مرتضی آوینی
📖8.حماسه حسینی، شهید مطهری
📖9.اسرار الشهاده(مقتل) ، فاضل دربندی
📖10.لهوف(مقتل)، سید ابن طاووس
📖11.مقتل مُقَرَّم عبدالرزاق موسوي مقرم
📖12.مقتل الحسين (مقتل ابي مخنف)
و...
#کتاب_حسینی
🏴 @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 413
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فکرم پریشان بود. مانده بودم چه کنم. تصمیم گرفته بودم تا آخر جنگ در همان وضعیت باشم اما این فقط نظر من بود و خانواده ها این وضع را قبول نمیکردند. وقتی به آخر جنگ فکر میکردم یاد حرف شهید اصغر قصاب می افتادم و کلافه میشدم!
غصه جدایی شهدا مخصوصاً امیر یک طرف و انتظارات خانواده یک طرف. هر چه فکر میکردم به این نتیجه میرسیدم که اگر بخواهم زندگی مشترک را شروع کنم و بعد به جبهه برگردم مسائلم پیچیده تر خواهد شد. در نهایت چاره را در این دیدم که خدمت امام رضا(ع) برسم و حال و روزم را به امام عرضه کنم.
با اتوبوس خودم را به مشهد رساندم. تنها، در حالی که در ساک دستی کوچکم تعدادی از لباسهای امیر و عکسهایمان را همراه داشتم. در مسافرخانه ای نزدیک حرم اتاق کوچکی گرفتم و راهی حرم شدم.
ـ السلام علیک یا غریبالغربا...
همان روز اول نگاتیو عکسهایی را که با امیر گرفته بودم به عکاسی دادم تا در اندازه بزرگ چاپشان کند. دوست داشتم، عکسهای دوتاییمان را روی دیوار بزنم، بعضی از عکسهای تکی مان را هم که دوست داشتم به عکاس دادم تا روی یک کاغذ کنار هم چاپ کند. در یکی از عکسها، عکس امیر روی سینۀ من چاپ شده بود و در دیگری توی گل. هر وقت در اتاق بودم خیره میشدم به عکسها. دقایق طولانی به صورت محجوب امیر خیره میشدم. به عکسهایی که با آنها خودم را تسلا میدادم. یک روز در بالکن کوچک اتاق، رو به حرم نشسته و گنبد طلای حرم را نگاه میکردم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 414
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خربزه ای هم خریده بودم که آن را با کارد بریده و میخوردم اما بدجوری پریشان بودم. فکر میکردم ادامه این حال و دوری امیر بیمارم میکند. خیره شده بودم به گنبد حرم که ناگهان کبوتری در دوردست توجهم را جلب کرد. کبوتر از سمت حرم می آمد. محو پرواز کبوتر شده بودم که مستقیم داشت به سوی من می آمد. کبوتر آمد و آمد درست جلوی من، بالهایش را بست و نشست کنار خربزه. آن وقت چشمهای کوچکش را دوخت به چشمهای من. نمیدانم من و کبوتر چند دقیقه در چنان حالی ماندیم؛ خیره در چشمهای هم. بدون اینکه در آن دقایق چیز دیگری حواس ما را جای دیگر ببرد. نمیدانم کبوتر مأمور که یا چه بود؟ همین قدر میدانم وقتی دوباره بالهایش را باز کرد و پرید قسمت بزرگی از دلگرفتگی و تنهایی مرا با خود برد...
روز بعد فکر کردم بهتر است سری به بیمارستان امام رضا بزنم. همان بیمارستانی که در پاییز 1361 با آن حال وخیم آنجا بستری شده بودم، اتفاقاً پرونده مجروحیتم را هم از بنیاد شهید تبریز خواسته بودند. رفتم به بیمارستان و همان پرستار مسیحی را دیدم. باورش نمیشد که همان مجروح دو سال قبلم. میگفت: «خیلی خوب شدی!»
ـ کجای کاری، بعد از اون دو بار هم زخمی شدم!
آدم شریف و دلسوزی بود و خدمت خوبی به مجروحان میکرد. به پرستارهای دیگر هم سری زدم و فتوکپی پرونده ام را گرفتم تا به تبریز برسانم. در مشهد بیشتر وقتم را در حرم میگذراندم. آن روزها بزرگترین حاجت مشترک همه رزمندگان پیروزی در جنگ و سلامتی امام بود.
...ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️امروز سهشنبه 12 شهریورماه 1398
🌞 اذان صبح: 05:09
☀️ طلوع آفتاب: 06:38
🌝 اذان ظهر: 13:04
🌑 غروب آفتاب: 19:32
🌖 اذان مغرب: 19:50
🌓 نیمه شب شرعی00:20
@telaavat