#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 91
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَنُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمْ الْعَدَ وَةَ وَ الْبَغْضَآءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَو ةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ
🔷ترجمه 🔻
⤵️همانا شیطان مىخواهد به وسیله شراب و قمار، میان شما دشمنى و كینه بیفكند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. پس (با این همه مفاسد) آیا دست برمىدارید؟
─┅─═ঊঈ🌸ঊঈ═─┅─
🔷نکته ها🔻تفسیرنور☀️
⤵️با آن كه طبق آمارى كه ارائه مىشود، بسیارى از قتلها، جرائم، تصادفات، طلاقها، امراض روانى، كلیوى و... ناشى از شراب است،
🏞 امّا قرآن در این آیه بیان فلسفهى تحریم، روى دو نكته تأكید دارد: یكى ضرر اجتماعى یعنى كینه و عداوت، و دیگرى ضرر معنوى یعنى غفلت از نماز و یاد خدا.
🌀این آیه برجسته ترین اثر شراب و قمار را بازداشتن از یاد خدا و نماز دانسته است، اكنون جاى این سؤال است كه اگر كارهاى عادّى مثل تجارت، ورزش، تحصیل و مطالعه و امثال آن نیز ما را سرگرم كرده و از یاد خدا و نماز بازدارد، آیا مانند شراب و قمار است؟
🏞 آرى، هرچه ما را از خدا غافل كند، مانند شراب و قمار ناپسند است، گرچه اسلام به خاطر لطف و آسان گرفتن، آن را حرام نكرده باشد.
─┅─═ঊঈ🌸ঊঈ═─┅─
🔷پيام ها ⚡📬
1-هر كس كه عامل كینه و عداوت در میان مردم شود، مانند شیطان است. «انمّا یرید الشیطان...»
2-تحریكات شیطان دائمى است. «انّما یرید الشیطان» (فعل مضارع، رمز دوام و استمرار است.)
3- جامعهاى كه در آن عداوت باشد، شیطانى است. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة...»
4-از الفت و وحدت پاسدارى كنیم و با هر چه آنها را از بین مىبرد مبارزه كنیم. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة»
5 - الفت و مهربانى بین اهل ایمان، مورد عنایت خاص خداوند است. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة»
6- قمار و شراب، ابزار كار شیطان براى ایجاد كینه و دشمنى است. «انّما یرید الشیطان... فى الخمر و المیسر»
7-نماز برترین سمبل یاد خداست. (با اینكه نماز ذكر خداست، نام آن جداگانه آمده است) «عن ذكر اللَّه و عن الصلوة»
8 - بیان فلسفهى احكام، یكى از عوامل تأثیر كلام در دیگران است. «العداوة و البغضاء... فهل انتم منتهون»
9-با تمام عواملى كه باعث ایجاد كینه و دشمنى مىشود باید مبارزه كرد. «یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة و البغضاء... فهل انتم منتهون»
10- برخى از مسلمانان در صدر اسلام كه على رغم تحریم شراب و قمار، باز بدان مشغول بودند، مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند. «فهل انتم منتهون»
✅ @telaavat
👆👆👆👆
4_6021615217815848218.mp3
6.5M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴من برات با چشمای ناقابل گریه میکنم...
💠 سیدمجید بنی فاطمه
#واحد
🏴شهادت سید ساجدین حضرت امام علی بن الحسین(علیه السلام) تسیلت باد
@telaavat
👆👆👆
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
📖✂️ برشی از یک کتاب
#مردِ_تنها
حسین نه می تواند خاموش بماند و نه می تواند فریاد کند . نمی تواند خاموش بماند که همه مسئولیت ها در انتظارند که ببینند این تنها مرد چه می کند ؟ نمی تواند فریاد کند که صدایش کوته است ... باید بجنگد اما نمی تواند . شگفتا ! #بایستن و #نتوانستن ! نتوانستن نیز او را از این #بایستن معاف نمی کند ، چه این مسئولیت بر دوش #آگاهی_انسانی اوست ؛ زاده حسین بودن اوست ، نه توانا بودنش . و او در تنهایی و عجز بی سلاح و بی همراه نیز حسین است ! پس چه کند ؟ آری #حسین_بودن او را به نبرد با #یزید_بودن می خواند ، ولی سلاحی برای نبرد ندارد . آیا باز هم وظیفه دارد که بجنگد ؟
همه متولیان و عقل و دین ، نصیحتگران شرع و عرف ، مصلحت پرستان صلاح و منطق ، همه یک صدا می گویند : « نه » و حسین می خواهد بگوید : « آری » و برای همین هم از مدینه بیرون آمده است . تا پاسخ ویژه خودش را به همه مسلمانان که در موسم حج آنجا جمع اند ابلاغ کند . از مکه نیز بیرون می آید تا به این پرسش نیز جواب گوید که : چگونه ؟
📚 حسین وارث آدم ، علی شریعتی ، ص ۱۶۵
@telaavat👈
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#اندکی_تفکر
انسان سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچ کسی ریالی کمک نمیکرد فرزندی هم نداشت وتنها با همسرش زندگی میکرد در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان میداد روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هر چه اورا نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخای در جواب میگف نیاز شما ربطی به من نداره بروید از قصاب بگیرید تااینکه او مریض شد احدی به عیادت او نرفت این شخص در نهایت تنهایی جان داد
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد اوگفت کسی که پول گوشت را میداد دیروز از دنیا رفت!!
#زود_قضاوت_نکنیم❗️
💠 @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 459
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنجا با چند نفر آشنا شدم از آن جمله «علی پاشایی» بود که یکی از پسرعموهایش هم آنجا بود و همدیگر را تا حدودی می شناختیم. به «اکبر پاشایی» که پسرعموی علی بود، نزدیکتر شدم. در این مدت اغلب اوقات به گردان ابوالفضل میرفتم، پیش حاج قلی که بعد از والفجر 8 ارادتم به او بیشتر شده بود.
رفته رفته شناخت بچه ها از همدیگر بیشتر میشد و شلوغیها برملا. آن روزها در گردان کمبود سیب زمینی بود. ما علاقه خاصی به پختن سیب زمینی داشتیم. صبحها در کتری سیب زمینی بار میگذاشتیم و با بچه ها نوش جان میکردیم. یک روز تصمیم گرفتیم با اسماعیل و یعقوب برای پاتک سیب زمینی به محل تدارکات لشکر برویم. رفتیم و با معرفی خودمان به عنوان تدارکات گروهان، یک گونی سیب زمینی درخواست کردیم. کسی که آنجا بود ما را نمی شناخت. رفت و یک گونی سیب زمینی برایمان آورد. تازه سیب زمینی را تحویل گرفته بودیم که برادر «حمید باقرپور» مسئول تدارکات گردان سر رسید، به او گفتند ما بچه های تدارکات گردان حبیب هستیم اما او ما را خوب میشناخت!
ـ چی؟ اینا تدارکات گردانن؟!
ما را نگه داشت و گفت: «میگم چه کار کردین...»
گفتم: «میگی اینا رو به خاطر اینکه سیب زمینی میخواستن آوردم، خنده داره! سیب زمینی چیه که گفتنش چی باشه!» حمید آقا گیر داده بود به گردان خواهد گفت. گونی سیب زمینی را هم از دست ما گرفته بود. من هم خودم را به کوچه علی چپ زدم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 460
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ اصلاً به هر کی میخوای برو بگو لااقل سیب زمینیها رو بده!
در نهایت پررویی نیم گونی سیب زمینی گرفتیم و به چادرمان آمدیم، هر صبح سیب زمینی خوران داشتیم!
سه چادر کنار هم زده بودند که یک چادر را به عنوان تدارکات با پرده از دو چادر دیگر جدا کرده بودند. دو چادر دیگر محل زندگی و استراحت بچه ها بود. یک روز به بچه ها خربزه دادند. یک خربزه اضافی ماند و قرار شد آن را تا فردا در تدارکات نگه داریم. یکی از بچه ها ـ که همه نوع شلوغی از او سر میزد و البته موقع عملیات ترسش بر شلوغ یاش چربیده و فرار کرده بود ـ وقت خواب به من گفت: «سید! بیا بریم خربزه رو برداریم.» بهش توپیدم و گفتم: «یعنی چی؟ اون مال همه اس!...» بیچاره شرمنده شد!
نیمه شب من و یعقوب به قصد پاتک زدن به خربزه بیدار شدیم. اگر از داخل چادر برش میداشتیم معلوم میشد برای همین رفتیم بیرون. یعقوب نگهبان ایستاد و من گوشۀ چادر را بلند کردم و خربزه را از یخچال کائوچوئی برداشتم. همان وقت یکی از بچه ها که در حال بازگشت از نماز شب بود ما را دید. او را هم مهمان کردیم و سه تایی دخل خربزه را آوردیم! بعد نماز صبحمان را خواندیم و سر جایمان برگشتیم.
صبح صدا بلند شد که یکی خربزه رو خورده! من هم رحم نکردم و گفتم: «من میدونم کی خورده! میخواید بگم کی این کارو کرده!» آن بنده خدا قسم میخورد که خبر ندارد؛ میگفت: «حرفهای تو شرمنده ام کرد سید! میخواستم برم اما نرفتم!» بچه ها رضایت دادند و گفتند: «باشه! هر کی خورده حلالش میکنیم. فقط بگه کار کی بوده!» خودمان را لو ندادیم!
.ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️️امروز پنجشنبه 4مهرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:31
☀️ طلوع آفتاب: 05:55
🌝 اذان ظهر: 11:56
🌑 غروب آفتاب: 17:56
🌖 اذان مغرب: 18:14
🌓 نیمه شب شرعی23:14
@telaavat
🌸پيامبر صلى الله عليه و آله:
فرزند، هفت سال رئيس(فرمانده) است، و هفت سال بنده(فرمانبردار) است، و هفت سال وزير (كمك كار)
الوَلَدُ سَيِّدٌ سَبعَ سِنينَ، وعَبدٌ سَبعَ سِنينَ، ووَزيرٌ سَبعَ سِنينَ
📚مكارم الأخلاق ج1 ص478
🔹 وای بر مامان و باباهایی که در هفتسال اول به بچه ثابت نمیکنند که عاشق او هستند! درحالیکه بچه در این سن، باید آخرِ کیف باشد!
🔹 برخی از مادرها مدام به بچه میگویند «دیگر دوستت ندارم ها!»؛ چرا بچه را تهدید میکنی؟! خُب این بچه یادش میماند و میگوید «من موجودی هستم که بههمین سادگی، مادرم میتواند من را دوست نداشته باشد!» این را به بچهات نگو. منّتش را بکش! مثلاً اینطوری بگو: «من که تو را دوست دارم، این کار را نکن...» مدام به او بگو دوستت دارم، بگذار این بچه، وجودش پُر بشود
🔹 خانم در برخورد با بچهها، نباید حالت حقوقی به خودش بگیرد و مثل فرماندهها رفتار کند، بلکه باید دلبری کند! مثلاً به بچهها بگوید: «بچهها، اگر این کار را بکنید من دلم میسوزد» و بابا هم به بچهها یاد بدهد که «دل مامانتان را نشکنید» اینها اساس خانواده است
حاج آقا پناهیان
🆔 @telaavat