9.mp3
2.62M
💠 هر روز یک صفحه قرآن
🔸🔶 دلت❤️را به خدا بسپار...
📗 قرائت صفحه 9 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 چهارشنبه
🔸 ۲۸ آذر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸۱۱ ربیع الثانی سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۱۹ دسامبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا حی یا قیوم»
🗒 مناسبت ها:
🔻حمله موشکی رژیم بعثی عراق به شهر قهرمانپرور دزفول (1361 ش)
🔻ارتحال عالم فرزانه آیتالله "محمدرضا مروج طبسی" (1363 ش)
🔻ترور برادر "صادق گنجی" رایزن فرهنگی ایران در لاهور توسط عوامل استکبار جهانی (1369 ش)
🔻اولین همایش نگارش یک روزه قرآن کریم در تهران (1379 ش)
🔻دانشگاه شیراز افتتاح و کار خود را آغاز کرد. (1328 ش)
🔻درگذشت آیتالله محمد واعظ زاده خراسانی از اعضای شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب (1395 ش)
🔻درگذشت ابوعلی خیاط، دانشمند و ریاضیدان مسلمان (220 ق)
🔻تولد "ابن خَلْکان" قاضی، مورخ و ادیب شهیر عَرب (608 ق)
🔻الحاق کشور آفریقایی "سیرالئون" به استعمار انگلستان (1787 م)
🔻کودتای "ادیب شیشکلی" در سوریه و به دست گرفتن قدرت (1949 م)
🔻عضویت ایران در شورای اقتصادی سازمان ملل (1965 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
#تفسیر_روان_جاوید🔻
✨ جزء۲۸سوره حشر آیه ۲۱ ✨
🌟•••﷽•••🌟
لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ الاَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
🍃🌸🍃🌺
اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم، مى دیدى که در برابر آن خاشع مى شود و از خوف خدا مى شکافد! اینها مثال هایى است که براى مردم مى زنیم، شاید در آن بیندیشند.
🍃🌸🍃🌺
خداوند سبحان براى تصوير شدّت نفوذ مواعظ قرآن در قلوب و قساوت دلهائى كه از آن متأثر نشود مثلى زده باين تقريب كه اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل نمائيم خواهيد ديد كه آن خاضع و خاشع و متزلزل و سر افكنده و شكافته شود از ترس خداوند و آيات عذاب آن ولى در قلوب قاسيه كفّار و منافقين مذكوره در آيات سابقه مؤثر نشود چون دلهاى آنها از سنگ سختتر است چنانچه باين لحاظ افصح المتكلّمين گفته:
آه سعدى اثر كند در سنگ
نكند در تو سنگدل اثرى
🍃🌸🍃🌺
و خدا ميفرمايد اين مثلها را ما براى مردم ميزنيم تا موجب تفكّر و تدبّر و تأثر آنها گردد و چون يكى از موجبات تأثير كلام عظمت متكلّم است شمّهاى از اوصاف جمال و جلال احديّت را بيان فرموده كه او است خداوند واجب الوجودى كه جز او در عالم موجودى شايسته و قابل پرستش و ستايش نيست و او دانا است بهر چه از انظار مخفى است و محسوس نيست و آنچه محسوس و مشاهد و آشكار است و آنچه معدوم است و آنچه موجود باشد
👇👇👇
✅ @telaavat
أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
من توبه پذیر و مهربانم
📖 سوره بقره، آیه ۱۶۰
👇👇👇
✅ @telaavat
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود،دیگری را هم قضاوت می کنيم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!
👇👇👇
✅ @telaavat
"دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم "
♦️1-آگاهانه باشد
( لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ)
♦️2- نرم باشد
(قَوْلاً لَّيِّناً) ، زبانمان تیغ نداشته باشد.
♦️3- حرفی که میزنیم خودمان هم عمل کنیم
(لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ)
♦️4- منصفانه باشد
( وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا)
♦️5- حرفمان مستند باشد
(قَوْلًا سَدِيدًا) منطقی حرف بزنیم.
♦️6- ساده حرف بزنیم
(قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم.
♦️7- کلام رسا باشد
(قَوْلاً بَلِیغًا)
♦️8- زیبا باشد
(قولوللناس حسنا)
♦️9- بهترین کلمات را انتخاب کنیم
(یَقُولُ الَّتی هِیَ اَحْسَن)
♦️10- حرف هامان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد
(و قولوا لهم قولا معروفا)
♦️11- همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم (قولاً كريماً)
♦️12-کمک کنیم تا در جامعه حرفهای پاک باب شود
(هدو الی الطیب من القول)
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
✅ @telaavat
#من_زنده_ام
#قسمت_صدو_شصت_ودوم🌷
و این داستان ، داستان دنباله داری هبوط انسانیت در کسانی بود که خود را به خواب زده بودند تا وجدانشان آنها را آزار ندهد و به خیال خود قهرمان جنگ باشند . نخستین باری که شاهد این ماجرا بودیم ،از آن همه رنج و دردی که دیدیم ، همدیگر را به شدت در آغوش گرفتیم و لرزش دستها و نفس هایمان را با هم تقسیم کردیم . به عظمت وصف نا شدنی روح بزرگ برادرانمان برای پذیرش و تحمل درد سجده کردیم و دوساعت سر از سجده بر نداشتیم و خدا را شاهد گرفتیم ، « وَ اُفَوِّضُ اَمری اِلیَ اَلله اِنَّ اَلله بَصیرٌ بِالعِباد » ( من کار خود را به خدا واگذارم که او بر احوال بندگان آگاه است )
فردای آن روز سرگرد محمودی اب قیافه آراسته و اتو کشیده و ادکلنی که یک شیشه اش را خرج خودش کرده بود با عصائی که به دم سگ می ماند و آن را هنگام راه رفتن تکان تکان می داد همراه با یاسین ، شاکر ، حمزه و عیدی به اتاق ما آمدند . محمودی گفت :
- شما این جا راحتید ؟ چیزی کم ندارید ؟
پلک هایمان را از شدت گریه روز قبل نمی توانستیم باز نگه داریم . نمی خواستیم او متوجه اندوه عمیق ما شود اما قیافه تک تک بچه ها از جلو چشمانمان دور نمی شد . صدای ناله برادر ها که همچنان در گوشمان می پیچید اجازه نمی داد حرف های او را بشنویم . دو باره گفت :
- من اینجا نمی گذارم از دماغ شما یک قطره خون بیاید . شما گذشتهها را فراموش کنید . چرا به حانوت نمی روید و پولتان را خرج نمی کنید ؟
رو به یاسین کرد و گفت :
- اگر دختر ها پول بیشتری خواستند کوتاهی نکنید .
دوباره رو به ما کرد و گفت :
- اگر به قاطع افسران بروید ، پول بیشتری دریافت می کنید ، آنجا به اندازه افسران و خلبانان به شما حقوق می دهیم ولی اینجا به اندازه ملاها و دجال ها .
می خواستیم زودتر از شر حرف ها و نگاه هایش خلاص شویم . اضطراب و دلهره از وجود آن همه قوطی شیر و کنسرو و پنیری که ممکن بود به قیمت جان برادرانمان تمام شود و در کوله هایمان پنهان بود ، به قلبمان چنگ می زد . در دل پشت سر هم « وَ جَعَلنا مِن بَینِ أیدیهِم سَداً وَ مِن خَلفِهِم سَدا » می خواندیم . او به همه جا و همه چیز نگاهی خیره داشت . برای اینکه قال قضیه کنده شود رو به عیدی گفتیم :
- شما می توانید به جای ما بروید و آنچه را می خواهیم بخرید و برایمان بیاورید .
به جای عیدی محمودی به او امر کرد :
- نه ، همین الان همه اسرا را بفرستید داخل آسایشگاه ها و شما با من به فروشگاه بیایید .
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام
#قسمت_صدو_شصت_وسوم🌷
اگرچه دلمان نمی خواست با لباس های نو و رنگ به رنگ با محمودی و اعوانش به حانوت برویم اما این تنها راه برای رفع شر او بود . فکر می کردیم هیچ کس منتظر عبور ما نیست اما از کنار پنجره برادرها که رد می شدیم یکی پس از دیگری به بیرون سرک می کشیدند و همین به ما قوت قلب می داد . در حانوت کمتر از پولی که داشتیم خرید کردیم و به سرعت به اتاق برگشتیم . حمزه با ما نیامده بود . می ترسیدیم برای تفتیش کوله هایمان در اتاق مانده باشد ، اما در مسیر بازگشت متوجه شدیم با همدستی نگهبان دیگری یکی از برادرها را از آسایشگاه بیست که زیر اتاق ما بود به بهانه اینکه چرا گردن کشیده ای ، بیرون آورده و سرگرم زورآزمایی با تن و بدن او هستند .
سرگرد محمودی از آن دسته آدم های دائم الخمری بود که به جای آب ، شراب می خورد و خودش را به در و دیوار می کوبید و عربده می کشید،
و این صفت مایه تفاخر او بود .
بلند گوهای آوازه خوان محمودی هر روز صبح با بالاترین صدای ممکن آهنگ های کوچه بازاری پخش می کردند . صدا آن قدر بلند بود که تا بیخ مغزمان سوت می کشید و همه از خواب می پریدیم .
مرتب به تعداد بلندگوها اضافه می شد تا جائی که نه تنها در محوطه بلکه با نصب چند بلندگوی دیگر ، آوازه خوان ها را به درون آسایشگاه ها می آوردند . سر و صدا همه را کلافه می کرد . هر چند وقت یک بار محمودی با یک فرم لباس جدید و عطرهای خفه کننده سراغ ما می آمد و سؤال و جواب می کرد . وقتی سخنرانی های یک طرفه و سؤالات زشت و کثیفش بی جواب می ماند راهش را می گرفت و می رفت . حتی عیدی هم که برادر ها قبولش نداشتند و می گفتند « خود فروخته است و فحش های آب کشیده و نکشیده را به قیمت چند تکه نان بیشتر به جان می خرید » گاهی با شنیدن حرفهای زشت محمودی به خود می پیچید و لب ها و سبیل هایش را می گزید . چقدر برای مرد ناموس و غیرت سرمایه گرانبهائی است که حتی وطن فروشان و خودفروختگان هم معنی آن را می فهمیدند ، هر چند اگر برادران دیگرمان بودند با شنیدن این حرفها ، محمودی را از زبان آویزان می کردند . یک بار خیلی اصرار کرد تا از او یک درخواست داشته باشیم و گفت :
- کدام خواننده را دوست دارید ، ایرانی ، عراقی یا خارجی ؟ برنامه درخواستی بدهید .
ناچار به حرف آمدیم و گفتیم :
- برادران ما این جا زیر شکنجه و بیماری و گرفتار بیماری و گرسنگی و تشنگی و آلودگی اند ، صدای این آوازه خوان ها همه را کلافه کرده است ، لطفا" این صداها را خاموش کنید . گفت : مگر شما از برادرهایتان خبر دارید ؟ این برنامه درخواستی برادرهاست . تازه بعضی وقت ها با این ترانه ها می رقصند .
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat