4_5951711403847975319.mp3
1.1M
🔸🔶 قرائت صفحه 409 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5951711403847975319.mp3
1.1M
#تلاوت_سی_جز_قرآن در سی روز ماه مبارک رمضان
🔹 ترتیل جزء نهم - استاد منشاوی
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 جمعه
🔸۴ خرداد سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۹ رمضان المبارک سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۵ می سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «اللهم صلی علی محمد و آل محمد»
🗒 مناسبتها:
🔻تولد حضرت یحیی بن زکریا (ع)
🔻عزل "سید ضیاءالدین طباطبایی" از ریاست وزرا به فرمان احمدشاه قاجار (1300 ش)
🔻سوءقصد به جان "آیتالله هاشمی رفسنجانی" توسط گروهک فرقان (1358 ش)
🔻سقوط شلمچه در منطقه شرق بصره توسط رژیم بعثی عراق (1367 ش)
🔻درگذشت فریدون خرسند طراح گرافیک (1363 ش)
🔻گشایش موزه قرآن و کتابت (صاحبالامر) در تبریز (1380 ش)
🔻درگذشت "آلغ بیک تیموری" فرمانروای دانشدوست و دانشمند نجوم (853 ق)
🔻درگذشت عالم وارسته آیتالله "شیخ علی خویی" (1350 ق)
🔻رحلت عارف نامی شیخ "محمد بهاری همدانی" (1325 ق)
🔻کشف خلیج گینه در غرب افریقا توسط دریانوردان فرانسوی (1360 م)
🔻تولد "رالْفْ والدو اِمِرسون" ادیب، متفکر و نویسنده معروف آمریکایی (1803 م)
🔻خودکشی "هاینْریشْ هیمْلِرْ" رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آلمان نازی (1945 م)
🔻امضای منشور سازمان کشورهای آفریقایی و تشکیل سازمان وحدت افریقا (1963 م)
🔻عقبنشینی فضاحتبار نیروهای رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان (2000 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
🌸حضرت فاطمه (س):
🌴از دنياى شما محبّت سه چيز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن، نگاه به چهره پيامبر خدا و انفاق در راه خدا
📚نهج الحياة، ح 164
🌺🍃
👇👇👇
✅ @telaavat
🍃🌸
روز جمعه بهار صلواته
نفستون رو خوشبو کنید
به ذکر صلوات بر محمد وال محمد
برای امروزتون بركتى عظيم
ومعجزه هایی بی بدیل آرزومندیم
🍃🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸🍃
👇👇👇
✅ @telaavat
#ظهور
🌺 از وظايف منتظران
👈"زینتِ صاحب الزمان باشیم"👉
🌺 امام صادق فرمودند :
👌 اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید.
✅ باید طوری زندگی کنیم و با مردم به نحوی معاشرت نمائیم که مایه زینت و سرفرازی امام(عج) باشیم، نه این که موجب رنجش و شرمندگی آن حضرت باشیم.
📚 " کتاب مكيال المكارم "
👇👇👇
✅ @telaavat
💠🔹 خالص برای خدا 🔹💠
✍ #اخلاص یعنی خالص برای #خدا
✅️ بنابراین #اخلاص فقط در #عبادت نیست، بلکه همهی وجودمون باید خالص برای #خدا باشه:
👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای #خدا باشه.
قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيَایَ وَ مَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
📖 سوره انعام، آیه ۱۶۲
💢 ﺑﮕﻮ: #نماز ﻭ ﺗﻤﺎمِ #عباداتِ ﻣﻦ..
💢 ﻭ #زندگی ﻭ #مرگِ ﻣﻦ..
💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
یعنی:
✔️ برای #خدا زندگی کنیم..
✔️برای #خدا بخوابیم..
✔️ برای #خدا نفس بکشیم..
✔️ برای #خدا صبر کنیم..
✔️ برای #خدا درس بخونیم..
✔️ برای #خدا آشپزی کنیم..
✔️ برای #خدا..
و آخر سر هم برای #خدا بمیریم..
◻️این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض میکنه
👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهتدار میکنیم، و همهی کارهای ما میشه #عبادت،
اون هم عبادتِ خالصانه👉
این رو میگن #سبکزندگیقرآنی
👇👇👇
✅ @telaavat
📝 قرآن را یک بار بخوانیم
🔹نزدیک ماه رمضان چهار سال پیش با دوست عزیزی به یک کتابفروشی ایرانی در شمال ونکوور رفته بودیم. لا به لای کتاب ها در قفسه های زیرین، یک قرآن عتیقه ی نسخه خطی پیدا کردم.
🔹 مشغول ورق زدن بودم که صاحب مغازه که پیرمردی با کراوات سبز و کفش های اسپرت بود آمد نزدیک و اززیر عینک قطورش نگاهی تیز به من کرد و به حالت طعنه گفت که "کتاب های مفید بخوان! این کتاب پُر است از دست و پا قطع کردن.".. لبخندی زدم.. پرسیدم که همه اش را خواندید؟ .. گفت که "همه اش همین است. قتل. مجازات...".. گفتم بسم الله.. امتحان کنیم؟ گفت باشه!..
🔹قرآن را باز کردم.. سوره ی لیل آمد.. شروع کردم به خواندن.. واللیل اذا یغشی.. قسم به شب هنگامی که پرده اش همه جا را فرا می گیرد.. والنهار اذا تجلی.. و قسم به روز هنگامی که تجلی کند.. و ما خلق الذکر و الآنثی.. و قسم به کسی که مرد و زن را آفرید.. ان سعیکم لشتی .. گفتم این آیات را ببین.. دست کم این ملودی هیجان انگیز کلمات را نگاه کن.. اینها بی نظیر نیست؟ ..
🔹دیدم که آهسته گریه می کند.. منقلب شده بود.. بیشتر از آنکه من فکرش را کنم.. کلمات را بیش از من میفهمید... گفت تا آخر سوره بخوان.. سوره که تمام شد صورتش غرق اشک شده بود..
.
🔹این روزها فرصت خوبی است برای خواندن کتابی که تاریخ بشریت را برای همیشه متحول کرده است. حداقل برای یک بار. اسلام اقلیمی را بگذاریم کنار. خیال کنیم تازه متولد شده ایم. قرآن را یک بار. از اول تا آخر بخوانیم..
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت : نود
گفت: «قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!»
گفتم: «نه، یادم نرفته. برو. من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این بار یک هفته ای بمان.»
رفت توی فکر. انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: «نمی شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست آن ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم.»
التماس کردم: «صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی. بمان.»
سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد؛ خانه های ویران شده، زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک دفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: «پس چی شد...؟!»
سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می زد ، اما چون شیری نمی آمد، گریه می کرد.»
از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت: «حالا ببین تو چه آسوده بچه ات را شیر می دهی. باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی.»
گفتم: «خدا را شکر که تو پیش منی. سایه ات بالای سر من و بچه هاست.»
کاسه انار را گرفت دستش و قاشق قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: «قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا. الهی اجرت با امام حسین. کاری که تو می کنی، از جنگیدن من سخت تر است. می دانم. حلالم کن.»
هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس هایش را پوشید، گفت: «دنبال من آمده اند، باید بروم.»
انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می کردم، پایین نمی رفت. آمد پیشانی ام را بوسید و گفت: «زود برمی گردم. نگران نباش.»
صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه اش بود. باید شیرش می دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج و نیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه سمیه بلند شد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5953765613691208282.mp3
943.1K
🔸🔶 قرائت صفحه 410 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
1_9905655.mp3
6.5M
#تلاوت_سی_جز_قرآن در سی روز ماه مبارک رمضان
🔹 ترتیل جزء دهم - استاد منشاوی
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 شنبه
🔸 ۵ خرداد سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۰ رمضان المبارک سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۶ می سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین»
🗒 مناسبتها:
🔻وفات حضرت خدیجه (س) همسر با وفای پیامبر اسلام (ص) بنا به روایتی (10 بعثت)
🔻اولین اکتشاف نفت در ایران (1287 ش)
🔻آغاز مجدد جنگ شهرها از سوی عراق در اوج جنگ تحمیلی (1364 ش)
🔻درگذشت دکتر "علیاکبر سیاسی" بنیانگذار و پدر روانشناسی جدید ایران (1369 ش)
🔻شهادت "عباس صابری" از نیروهای گروه تفحص در منطقه فکه (1375 ش)
🔻پیروزی حزبالله لبنان بر رژیم صهیونیستی اسرائیل (1379 ش)
🔻آغاز هفته بدون دخانیات 5-11 خرداد
🔻رحلت استاد رحیم مؤذنزاده اردبیلی مؤذن مشهور ایران (1384 ش)
🔻گشایش موزه امام علی (ع) در تهران (1382 ش)
🔻بزرگترین نیروگاه گازی جهانی در شهر ری آغاز به کار کرد. (1357 ش)
🔻مارشال رومل حمله بزرگ خود را در شمال افریقا شروع کرد. (1321 ش)
🔻ارسال نامهی کوفیان برای "امام حسین (ع)" جهت عزیمت امام به عراق (60 ق)
🔻برگزاری مراسم بیعت درباریان با امام رضا (ع) به امر مأمون عباسی (201 ق)
🔻قتل "خواجه نظام الملک" وزیر دانشمند سلجوقی (485 ق)
🔻شهادت سعید بن جبیر به دستور حجاج (95 ق)
🔻کشف عامل بیماری مالاریا توسط "آلفونْسْ لاوْران" پزشک فرانسوی (1880 م)
🔻آغاز استعمار کشور تونس توسط استعمارگران فرانسه (1881 م)
🔻روز استقلال کشور "گویان" از استعمار انگلستان (1966 م)
🔻امضاء قرارداد سالْتْ برای محدود ساختن سلاحهای استراتژیک (1972 م)
🔻اعلام رسمی تشکیل شورای همکاری خلیج فارس (1981 م)
🔻روز ملی "گرجستان"
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
👇 آيه 👇
🗯وَمَا لَكُمْ لَا تُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً(75)
🍁جزء 5 سوره نساء🍂
✅ ترجمه
💭شما را چه شده كه در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگید، آنان كه مىگویند: پروردگارا! ما را از این شهرى كه مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، یاورى براى ما تعیین فرما.
⚡️نکته ها⚡️
آیه دربارهى مسلمانانى است كه تحت فشار و شكنجهى مردم مكّه قرار داشتند. و از كسانى كه جهاد در راه آزادى آنان را رها كردهاند، نكوهش مىكند.
امام باقرعلیه السلام فرمود: مقصود از مستضعفینى كه در تحت حكومت ظالمانند، ما هستیم. و امام صادقعلیه السلام در پاسخ به اینكه مستضعفین چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه نه مؤمن هستند و نه كافر.
🔢پيام ها 🔢
1️⃣ مسلمانان باید نسبت به هم، غیرت و تعصّب مكتبى داشته باشند و در برابر نالهها و استغاثهها بى تفاوت نباشند. «مالكم....»
2️⃣ از اهداف جهاد اسلامى، تلاش براى رهایى مستضعفان از سلطه ستمگران است. «فى سبیلاللّه و المستضعفین».
3️⃣ اسلام مرز نمىشناسد، هرجا كه مستضعفى باشد، جهاد هست. «والمستضعفین»
4️⃣ ارتش اسلام باید به حدى مقتدر باشد كه نجات بخش تمام محرومان جهان باشد. «ما لكم لاتقاتلون»
5️⃣ در شیوهى دعوت به جهاد، باید از عواطف مردم كمك گرفت. «المستضعفین... الّذین یقولون ربّنا...»
6️⃣ سرپرستى و ولایت بر مسلمانان باید از طرف خدا باشد. «من لدنك ولیّاً»
👇👇👇
✅ @telaavat
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 #عذاب_معنوی
گویند در بنی اسرائیل، مردی بود که می گفت: من در همه عمر، خدا را نافرمانی کرده ام و بس گناه و معصیت که از من سر زده است؛ اما تاکنون زیانی و کیفری ندیده ام. اگر گناه، جزا دارد و گناهکار باید کیفر بیند، پس چرا ما را کیفری و عذابی نمی رسد!؟
در همان روزها، پیامبر قوم بنی اسرائیل، نزد آن مرد آمد و گفت: خداوند، می فرماید که ما تو را عذاب های بسیار کرده ایم و تو خود نمی دانی!
آیا تو را از شیرینی عبادت خود، محروم نکرده ایم؟ آیا در مناجات را بر روی تو نبسته ایم؟ آیا امید به زندگی خوش در آخرت را از تو نگرفته ایم؟ عذابی بزرگ تر و سهمگین تر از این می خواهی؟
📚نفحات_الانس
✍ عبدالرحمن
👇👇👇
✅ @telaavat
در این لحظات ملکوتی افطار
آرزومیکنم
درلحظه لحظه زندگيتون
خداوندكنارتون باشه
وسفره تون پراز برکت ونعمت های خدا
طاعات وعباداتتون قبول🌸
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت : نودویک
بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن طرف تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. طفلی ها بچه های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بودند. بازی و سرگرمی شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب ها را این طور می گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه کار می کردم. بچه چهل روزه را که نمی شد توی این سرما بیرون برد. سمیه به سینه ام مک می زد و با ولع شیر می خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: «طفلک معصوم من، چقدر گرسنه ای.»
صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی سر و صدا رفتم توی راه پله. گفتم: «کیه... کیه؟!»
صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه اش خانه را روی سرش گذاشته بود.
پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: «کیه؟!» کسی داشت کلید را توی قفل می چرخاند. صمد بود، گفت: «منم. باز کن.»
با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم.
گفتم: «اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.»
گفت: «صبحانه توی راه می خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل ذهاب باشیم.»
سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: «شما بروید سوار شوید.» پتویی دور سمیه پیچیدم.
دی ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گُل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل گز خانم گوشه پرده را کنار زده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد.
ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: «برای بابا شعر بخوان.»
گاهی هم خم می شد و سربه سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را درمی آورد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat