📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖✂️ برشی از یک کتاب
#جانماز_آبکش_اما_مومن
ما به هر کس که ساده و جانماز آبکش بود ، (مومن) می گفتیم و به هر کس که از ما کنار می کشید و لب به جام نمی زد (متّقی) می گفتیم و هر کس که دست و دل باز می شد (محسن) می گفتیم و هرکس که رام می گردید (صابر) می گفتیم و هر کس که دهانش همراه تسبیحش باز و بسته می شد (ذاکر و شاکر) می گفتیم . ما به این گونه با مومن و متّقی و محسن و صابر و شاکر و ذاکر و ... عادت کرده بودیم و اکنون که با قرآن و کلمه های دقیق و تیپ های مشخص برخورد می کنیم ، باز همان ها را مطرح می کنیم و همان ها را می فهمیم و یا بهتر بگویم《نفهمیده》با آنها بازی می کنیم و بر آنها ستم می نماییم و این ستم از آنجا شروع می شود که ما بدون رسیدن به (معنا و مقصود) به کلمه ها و لفظ ها رسیده ایم و با (الفاظ خالی ) اُنس گرفته ایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیده ایم .
📚 رُشد ، علی صفایی حائری ، ص ۱۶ و ۱۷
@telaavat
🍃🌺🍃
🌹شهید حاج ڪاظم نجفےرستگار🌹
#ڪرامات_شهدا
🌹مادر در خواب پسر شهیدش را مےبیند . پسر به او مےگوید : «توی بهشت جام خیلے خوبہ . چے مےخواے برات بفرستم ؟».
✨مادر مےگوید : «چیزے نمےخوام ؛ فقط جلسہ قرآن ڪہ میرم همہ قرآن مےخونن و من نمےتونم بخونم خجالت مےڪشم . مےدونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .».
🌹پسر مےگوید : «نماز صبحت رو ڪہ خوندے قرآن رو بردار و بخون !».
✨بعد از نماز یاد حرف پسرش مےافتد . قرآن را بر مےدارد و شروع مےڪند بہ خواندن .
🌹خبر مےپیچد . پسر دیگرش این را بہ عنوان ڪرامت شهید محضر آیت اللہ نورے همدانے مطرح مےڪند و از ایشان مےخواهد مادرش را امتحان ڪنند . قرار گذاشتہ مےشود .
✨حضرت آیتاللہ نزد مادر شهید مےروند . قرآنے را به او مےدهند ڪہ بخواند . بہ راحتے همہ جاے را
مےخواند ؛ اما بعضے جاها را نہ .
مےفرمایند : «قرآن خودت رو بردار و بخوان !».
🌹مادر شهید شروع مےڪند بہ خواندن ؛ بدون غلط . آیت اللہ نورے گریہ مےڪنند و چادر مادر شهید را مےبوسند و مےفرمایند : «جاهایے ڪہ نمےتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم ڪہ امتحانش ڪنیم.»
#شهید_حاج_ڪاظم_نجفے_رستگار
#فرمانـــده_لشکر_۱۰_سیدالشهدا
#یادش_با_صلوات
@telaavat
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 391
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا دیگر همه دردم این بود که نکند برگردم و دیگر نشانی از امیر نیابم. آنجا منطقه ای بود که احتمال میدادم انتقال جنازۀ پاک شهدا به این زودیها مقدور نباشد. عجیب بود که در آن دقایق اتفاقی هم برایم نیفتاد. به اطراف که نگاه میکردم هیچکس را نمیدیدم، هیچکس به جز اجساد شهدا که هنوز گرم بودند. حتی حضور نزدیک عراقیها اصلاً برایم مهم نبود. گویی مرا نمیدیدند یا شاید شبحی میدیدند که داشت خودش را آرام آرام تسلی میداد. بلند شدم و برای آخرین بار سر روی صورت مهربان امیر گذاشتم، اشکهای من و خون امیر به هم قاطی بود... این سنگین ترین خداحافظی همۀ عمرم بود.
لنگان لنگان به سمت خاکریز خودمان برمیگشتم. راه زیادی نیامده بودم که متوجه شدم کسی مرا هدف گرفته! به طرفش برگشتم و اولین چیزی که دیدم سر باندپیچی شده اش بود. فهمیدم خودیست. بلند گفتم: «من سید نورالدین عافی ام!» به جای جواب صدای گریه اش را شنیدم. کنار هم رسیدیم. با گریه صدایم میزد: «آقا سید...»
ـ چی شده؟!
ـ آقا سید. من گم شدم!
ـ عیبی نداره! من راهو میشناسم. بلندشو با هم بریم.
او از ناحیه سر مجروح شده و خودش سرش را بسته بود. من به فکر زخم پایم که دردش هر لحظه بدتر میشد، نبودم. کنار هم راه افتادیم تا پیش نیروهای خودمان برسیم. قبل از حرکت برای عملیات، راه را با نشانه هایی به یاد سپرده بودم اما فکرم به قدری پریشان بود که هیچ جیز یادم نمی آمد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 392
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در واقع راه را کاملاً برعکس میرفتم و با هر قدم بیشتر به عراقیها نزدیک میشدیم. دوستِ همراهم گفت: «آقا سید! تو این راهو میشناسی؟»
ـ آره میشناسم... بیا.
من جلو بودم و او دنبالم می آمد اما چند قدم که جلوتر رفتیم تانکی که از روبه رو می آمد و من شبحش را میدیدم ما را به رگبار بست! نشستیم زمین. او که نزدیکم بود آرام گفت: «آقا سید! اون تانک عراقیه؟»
ـ مثل اینکه بعله...
ـ پس اونجا سمت عراقیاست!
ـ آره! ما برعکس اومدیم. باید برگردیم.
برگشتیم به همان نقطه ای که حرکت کرده بودیم. آنجا که رسیدیم به او گفتم: «ببین! من شوقِ برگشتن ندارم. الان تو ذهنم نیست بچه ها کدوم طرفند و راه کدومه. من همین جا میمونم.» بعد به دو چاله ای که بر اثر اصابت گلولۀ توپ عراقیها درست شده بود، اشاره کردم و گفتم: «تو برو توی یکی. من هم میرم تو اون یکی.» تردید داشت.
ـ بازم اینجا توپ میزنن. این دفعه میافته روی ما!
ـ نه! اینجا رو یه بار زده. دیگه نمیزنه... بزنه هم اینجا نمیافته.
اما او نمیخواست بماند. گفت: «نه آقا سید. من میرم!»
ـ خوش اومدی! هر جا میخوای بری برو!
..ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️️️امروز پنج شنبه 31مرداد ماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:53
☀️ طلوع آفتاب: 06:26
🌝 اذان ظهر: 13:08
🌑 غروب آفتاب: 19:49
🌖 اذان مغرب: 20:07
🌓 نیمه شب شرعی00:22
@telaavat
#تفسیرنور
⏮سوره بقره آيه 45
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِينَ
🔷ترجمه
⤵️واز صبر ونماز یارى جویید واین كار جز براى خاشعان، گران وسنگین است.
┅════🌦✼🕋✼🌦════┅
🔷نکته ها
🌴هر چند این آیه به دنبال خطابهایى كه به یهود شده آمده است، ولى مخاطب آن همه ى مردم هستند.
🌴در روایات مى خوانیم كه حضرت على علیه السلام هرگاه مسئله ى مهمى برایشان رخ مى داد به نماز مى ایستادند واین آیه را تلاوت مى كردند.
🌴در روایتى از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نقل شده، كه صبر بر سه نوع است:
1-✨ صبر در برابر مصیبت.
2- ✨صبر در برابر معصیت.
3- ✨صبر در برابر عبادت.
🌴 بنابراین آنچه در روایات آمده كه مراد از صبر در این آیه روزه است، اشاره به یكى از مصادیق صبر دارد. نماز براى رسول اللّه صلى الله علیه وآله و امثال او نور چشم است ولكن براى بعضى ها كه خشوع ندارند، چون بار سنگین است. خشوع، مربوط به قلب و روح و خضوع، مربوط به اعضاى بدن است.
🌴نمازِ با توجّه، انسان را به یاد قدرت بى نهایت خدا مى اندازد و غیر او را هر چه باشد كوچك جلوه مى دهد. مِهر او را در دل زیاد مى كند، روحیّه ى توكّل را تقویت مى كند وانسان را از وابستگى هاى مادّى مى رهاند.
🌴همه ى این آثار، انسان را در برابر مشكلات مقاوم مى سازد. صبر و مقاومت، كلید تمام عبادات است. فرشتگان به اهل بهشت سلام مى كنند، امّا نه به خاطر نماز و حج و زكات، بلكه به خاطر مقاومت و پایدارى آنها؛ «سلام علیكم بما صبرتم»
🌴چون اگر مقاومت نباشد، نماز وجهاد وحج وزكات نیز وجود نخواهد داشت. حتّى شرط رسیدن به مقام هدایت و رهبرى الهى، صبر است؛ «جعلنا منهم ائمّةً یهدون بأمرنا لمّا صبروا»
🌴خاطره شاعرى به نام نجاشى، كه یكى از دوستداران حضرت على علیه السلام بود، در ماه رمضان شراب خورد. به دستور امام، هشتاد ضربه تازیانه به او زدند وبیست ضربه نیز به خاطر ارتكاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند.
🌴 او ناراحت شد و به معاویه پیوست و علیه حضرت شعر گفت! اطرافیانِ نجاشى كه قبیلهاى مهم در كوفه بودند از على علیه السلام گلایه كردند كه چرا یاران خود را نگه نمى دارد؟!
🌴 طارق بن عبداللّه رئیس آنها با ناراحتى به امام گفت: شما چرا بین دوست و بیگانه تفاوت قائل نمى شوید؟ شخصى همانند نجاشى نباید شلاّق بخورد، ما این گونه رفتار را تحمّل نمى كنیم. امام در جواب او این آیه را تلاوت فرمود: «و انّها لكبیرة الاّ على الخاشعین» طارق نیز به معاویه پیوست.
🌴بنابراین گرچه آیه درباره نماز است، ولى در موارد مشابه مى توان از آیات قرآن استمداد كرد.
┅════🌦✼🕋✼🌦════┅
🔷پيام ها 📩
1-📿 صبر ونماز، دو اهرم نیرومند در برابر مشكلات است. «استعینوا بالصبر و...»
2-📿 هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگى بیشتر كنیم، امدادهاى او را بیشتر دریافت كرده و بر مشكلات پیروز خواهیم شد. «استعینوا بالصبر و الصلوة»
3-📿 استعانت از خداوند در آیه ى «ایّاك نستعین» منافاتى با استعانت از آنچه به دستور اوست، ندارد. «استعینوا بالصبر»
4-📿سنگین بودن نماز، نشانه ى تكبّر در برابر خداست. «لكبیرة الاّ على الخاشعین»
@telaavat👈👈