eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
18.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸کلام امیر ✨ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ 🌺 خداشناسی ستایش خداوندی را سزاست كه شناخته شد بی آنكه دیده شود، و آفرید بی آنكه دچار رنج و زحمتی گردد، با قدرت خود پدیده ها را آفرید، و با عزت خود گردنكشان را بنده خویش ساخت، و با بخشش خود بر همه بزرگان برتری یافت. 📚نهج البلاغه.خطبه ۱۸۳ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 407 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دست خالی برگشتم؛ نه لباس، نه پول و نه هیچ جیز دیگر نداشتم. آن روزها پدر سید اژدر مسئول تدارکات بود. فکر کردم بروم پیش او بهتر است. ـ آقا سید! یه دست لباس درست و حسابی بده. لباس نظامی نمیخوام. شلوارش نظامی بود اشکالی نداره اما پیراهنش معمولی باشه. رفت و انبار را گشت و بالاخره پیراهن و شلواری برایم پیدا کرد. دید که میلنگم. ـ چرا میلنگی؟ ـ هیچی! خوردم زمین! ـ واقعاً زمین خوردی؟ ـ نه! راستش ترکش خورده. ـ با این وضع کجا میری سید؟ گفتم که میخواهم به تبریز برگردم و به همین دلیل، به لشکر برگشته ام. آنجا «محمد عارفی» در ترابری کار میکرد و از نیروهای مسجد خودمان بود. گفتم قصد رفتن به تبریز را دارم و سراغ اتوبوس را گرفتم. آقا محمد گفت: «بعدازظهر یه اتوبوس میره تبریز.» پیش آنها ماندم تا زمان حرکت اتوبوس برسد. حدود صد تومان هم پول از آنها قرض کردم. میخواستند بیشتر بدهند اما لازم نداشتم، چیزی نمیخواستم بخرم. فقط یک کیلو گوجه فرنگی و خیار خریدم که با همان تا تبریز سر کنم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 408 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حرکت کردیم. چه آمدنی! نمیدانستم چه خواهد شد. مدام از خود میپرسیدم: «وقتی رسیدم چه باید بگویم؟!» اتفاقاً راننده اتوبوس برخلاف من حال خوشی داشت. نواری روشن کرده بود که در حال و هوای من شنیدن آن زجرآور بود! طاقت نیاوردم. گفتم: «اونو خاموش کن.» خاموش کرد و گفت: «یا نوار باشه یا غیبت کردن!» ـ هر چی دلت میخواد غیبت کن! راننده شروع کرد به صحبت یا به قول خودش غیبت با بغلدستی اش که برای من تحمل پذیرتر بود. کار به اینجا ختم نشد و او بعد از کمی غیبت کردن شروع به سبقت گرفتن های خطرناک کرد. من در صندلی جلو نشسته بودم و میدیدم چطور وارد خط ماشینهای دیگر میشود، صدای بچه ها درآمده بود. ـ داداش! درست حسابی رانندگی کن! ـ من میخوام همین طوری تا خود تبریز برونم! با چنان سرعتی رانندگی میکرد که بعد از حدود سیزده و نیم ساعت ما را به تبریز رساند. ساعت نُه صبح بود که در میدان ساعت تبریز پیاده شدم. وقتی میخواستم پایین بیایم به راننده گفتم: «این کار تو خیلی به نفع من شد، چون کار واجب داشتم و دیوانگی شما ما را زودتر رساند!» فکر میکردم به موقع با محمد در مورد این راننده صحبت کنم. در میدان ساعت پیاده شدم و به «قدرت اشرفی» در اطلاعات زنگ زدم. تا فهمید در میدان ساعت هستم خودش را رساند و مرا سوار کرد. ...ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🏴 فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری و عزاداری سید و سالار شهیدان و یاران با وفایش تسلیت باد ✅ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 409 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بعد از سلام و روبوسی اولین سؤالی که پرسید این بود: «پس چرا تنها اومدی؟» قدرت هم خوب میدانست من و امیر همیشه با هم هستیم. اول گفتم: «همینطوری... تنها اومدم!» اما بعد انگار که دیگر توان نگهداری باری را ندارم، آرام گفتم: «آخه امیر شهید شد!» با شنیدن این حرف، قدرت ماشین را کنار زد و های های گریه کرد. فقط گریه میتوانست کمی آراممان کند. ـ میخوام به خونه برم. منو برسون خونه. ـ نه! خونه نرو سید!... بهتره بریم خونه امیر. راهمان را به طرف خانۀ امیر که اطراف ساختمان سنگی در کمربندی بود، کج کردیم. اتفاقاً علی آقا، پدر امیر، در کوچه بود و تا ما را دید به استقبالمان آمد. دید من میلنگم اما نگاهش طور دیگری بود. هیچوقت سابقه نداشت بدون امیر دم در خانه شان بروم. بعد از سلام و روبوسی، آرام گفت: « نورالدین! امیر کو؟ چی شده؟» ـ علی آقا!... طوری نیس امیر زخمی شده! ـ زخمی! اگر امیر زخمی بود تو میرفتی پیش اون میموندی. تو که اونو تنها نمیذاشتی... نکنه... نه میتوانستم دروغ بگویم و نه راست. فقط به سختی گفتم: «بله! علی آقا امیر...» نمی توانستم سرم را بالا نگه دارم. آرام صدای علی آقا توی گوشم پیچید: «خدا را شکر که هنوز یکیتون موندین! خدا را شکر...» صدای لرزان علی آقا و اشکهایش دلم را میسوزاند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 410 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامادری امیر وقتی خبر را فهمید ناله های سوزناکش خانه را پر کرد. «اوخشاما» میخواند. برادرش، پدرش، قدرت و من در آن فضای گرفته و سنگین ساعتی گریه کردیم. از آنجا به خانه رفتم، همین برنامه تکرار شد. مادرم تا مرا دید زد زیر گریه. ـ حاج خانوم! چی شده؟ اول گفت: «هیچی» اما دوباره به حال و روزم نگاه کرد و دقایقی بعد پرسید: «امیر چرا همراهت نیست؟» گفتم: «زخمی شده» اما او هم باور نکرد. حقیقت را به مادرم گفتم و این بار مادر من برای امیر ناله سر داد. از فردای آن روز تشییع پیکر شهدای والفجر 8 شروع شد. خبری از امیر نبود و روزهای سختی بر ما میگذشت. منتظر امیر بودیم. آخرین راه چاره این بود که با «مشهدی عبادی» که در اهواز در قسمت تخلیۀ شهدا بود، صحبت کنیم. مشخص شد جنازه امیر از منطقه به تهران، از آنجا به مشهد و دوباره به اهواز منتقل شده است. ظاهراً فامیلی مارالباش باعث این اشتباه شده بود... بالاخره یک روز اطلاع دادند امیر را با چند شهید دیگر با قطار به تبریز اعزام کرده اند. چقدر انتظار آدم را پیر میکند... بعد از شهادت امیر، شب و روزم به هم ریخته بود. شبها با فکر امیر میخوابیدم و همیشه در خواب میدیدم زنده است. خوشحال میشدم اما همه شادیهایم با بیداری به ناراحتی بدل میشد. حالا پیکر نازنین امیر داشت می آمد و من فرصت داشتم برای آخرین بار صورت عزیزترین دوستم را ببینم. با علی آقا به راه آهن رفتیم. بالاخره قطار رسید، به کمک دیگران تابوت شهدا را یک به یک از قطار تخلیه کردیم و داخل آمبولانسها گذاشتیم. ...ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
آقـا سـلام... نیـتِ گریہ نمـوده‌ایم شیـرین‌ترین عبـٰادتِ ماهم شـروع شد.. 💙 @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼امروز ‌یکشنبه10 شهریورماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:07 ☀️ طلوع آفتاب: 06:36 🌝 اذان ظهر: 13:04 🌑 غروب آفتاب: 19:32 🌖 اذان مغرب: 19:50 🌓 نیمه شب شرعی00:20 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام حسين عليه السلام: در مدت عمر، در حفظ سلامت تن بكوشيد فَبادِروا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فى مُدَّةِ الاَْعْمارِ 📚 تحف العقول، صفحه 239 👇👇👇 ✅ @telaavat
⏮سوره مائده آيه 63 (بسم الله الرحمن الرحیم) ⤵️لَوْلَا يَنْهَهُمُ الرَّبَّنِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِْثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ ‏ 👈ترجمه ⤵️چرا علماى نصارى و یهود آنان را از سخنان گناه آلود وخوردن مال حرام بازنمى‏‌دارند؟ چه بد است آنچه انجام مى‏ دهند. ─┅─═ঊঈ🔷ঊঈ═─┅─ 👈نکته ها🔻 🍀حضرت على علیه السلام در اواخر خطبه «قاصعه» مى‏‌فرماید: خداوند اقوام پیشین را مورد لعن قرار نداد مگر بخاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر. 🌸 خداوند عوام را به خاطر ارتكاب معاصى ودانشمندان را به‏‌خاطر ترك نهى از منكر لعنت كرد. 🍀منظور از «ربّانیون» علماى مسیحى و منظور از «احبار» علماى یهود است. 🌸امام حسین‏ علیه السلام ذیل این آیه فرمود: دلیل سكوت علما و رها كردن امر به معروف و نهى از منكر، یا طمع به منافع ستمگران است و یا ترس از آنان «رغبة فیما كانوا ینالون منهم او رهبة مما یحذرون» 🌸آیه ‏ى قبل درباره گناهكاران، جمله‏ ى «ما كانوا یعملون» را آورد، ولى اینجا درباره‏ى سكوت علما جمله‏ى «ما كانوایصنعون» را بكار مى ‏برد. 🍀مرحوم فیض كاشانى مى‏‌گوید: فرق میان «یعملون» و «یصنعون» این است كه صانع، كسى است كه با تجربه و زبر دستى كارآزموده شده و كار براى او به صورت خصلت و ملكه در آمده باشد. 📗 نهج ‏البلاغه، خطبه 192. 📕 تفسیر راهنما وبحار، ج‏100، ص‏79. ─┅─═ঊঈ🔷ঊঈ═─┅─ 👈پيام ها ⚡📬 1-💥 مسئولیّت امر به معروف و نهى از منكر، در درجه اوّل متوجّه علماست. «لولاینهاهم الربانیون...» 2-💢 سكوت و بى‏‌تفاوتى علما، زمینه‏ى ترویج فساد است. «ترى‏... یسارعون فى الاثم... لولا ینهاهم...» 3-💥 علما باید قدرت داشته باشند تا بتوانند علاوه بر موعظه و دعوت، جلوى مفاسد را بگیرند. «لولا ینهاهم» 4-💢 اگر نهى از منكر، جلوى گناه را نگیرد، لااقل جلوى سرعت آن را مى‏‌گیرد. «یسارعون فى الاثم... لولا ینهاهم» 5 -💥 علماى اهل كتاب، حتّى به حداقل وظیفه هم عمل نكردند. (در آیه قبل، اثم و عدوان و حرام‏ خوارى، به عنوان گناه آنان شمرده شد. 💢در اینجا كلمه عدوان نیامده، شاید اشاره باشد به اینكه اگر علماى اهل كتاب، قدرت جلوگیرى از عدوان را ندارند، چرا جلوى اثم و سحت را نگرفتند)؟! 6-💥 زیبایى علم، در اظهار آن و زشتى‏اش در سكوت و كتمان است. «لبئس ما كانوا یصنعون» 7-💢 سكوت عالم، بدتر از گناه خلافكار است. «لبئس ما كانوا یصنعون» 8 -💥 تظاهر به گناه، كثرت گناهكار، سرعت در گناه، تنوّع در گناه و... هیچ یك دلیل بر سكوت علما نیست. 💢«ترى كثیراً منهم یسارعون فى الاثم و... لولا ینهاهم» (كلمه «تَرى‏» رمز تظاهر به گناه، كلمه «كثیر» رمز جمعیّت زیاد، كلمه «یسارعون» رمز سرعت در گناه و كلمه «اثم»، «عدوان» و «سُحت»، رمز تنوع گناه است) 🏴 @telaavat
🔷آجرک الله یعنی چه؟ این روزها زیاد تو روضه ها میشنویم آجرک الله یا صاحب الزمان.... خب یعنی چی؟ 👈آجرک الله» یعنی خدا تو را اجر و پاداش خیر دهد. این عبارت غالباً برای تعزیت و تسلیت گفتن به افراد مصیبت دیده و عزادار به کار می‌رود، چنان‌که در روایتی از زراره بن اوفی نقل شده است: «پیامبر اسلام(ص) مردی را که فرزندش فوت کرده بود تعزیت داده و فرمود، آجَرَکَ اللَّهُ وَ أَعْظَمَ لَکَ الْأَجْر؛ یعنی خداوند تو را اجر خیر دهد و پاداش بزرگی به تو عنایت فرماید». 😭آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین علیه السلام و آنگاه که امام زمان عجل الله خود را نوحه خوان همیشگی وگریه کن هر شب و روز مصیبت های جد بزرگوارشان میداند و گریه کردن بر او را تا انجا که به جای اشک ، خون از دیده ببارد ،وظیفه خود میداند.  از آن واقعه قران ها میگذرد اما شعله عشق حسینی هم چنان در دلها فروزان است . چرا که به فرموده پیامبر صلی الله علیه واله " از شهادت حسین علیه السلام حرارتی در قلبهای مومنان است که هرگز به سردی نمی گراید". بیایید هر روز به امام زمانمون این مصیبت بزرگ رو تسلیت بگیم. آجرک الله یا صاحب الزمان😭😭 🏴 @telaavat
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖 📖✂️ برشی از یک کتاب #پیشنهاد_ویژه_برای_محرم #حسین_عقل_سرخ 👤حسن رحیم پور ازغدی حتماً این کتاب رو در ایام محرم مطالعه کنید 👌 🏴 @telaavat
AUD-20190901-WA0013.mp3
6.92M
🏴اومده ماه عزا....سن قربان آقا...جان آقا😭 #زمینه 🔷حاج سید مجید بنی فاطمه 🏴 @telaavat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری 💢موضوع: روضه و گریه...! 🎤آیت الله #مجتهدی_تهرانی 🏴 @telaavat 👈👈
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🚫4 اشتباه رایج در روایت وقایع عاشورا🚫 🔰🔰استاد شهید مرتضی مطهری ❶👌اشتباه اول: ➖اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرم الحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است. ➖اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است. ❷👌اشتباه دوم: ➖باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است. ➖در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب...دست بر گریبان برده...و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و...» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است. ➖شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.» ❸👌اشتباه سوم: ➖یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است. ➖اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری) ❹👌اشتباه چهارم: ➖مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو. ---------------------- 📚حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری. 🏴 @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 411 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخرین شهید «هوشنگ مارالباش» بود؛ امیر دوست داشتنی خودمان. نمیگذاشتند کسی به صورت شهدا نگاه کند اما من کاری به حرف کسی نداشتم. دلم برای دیدن امیر تنگ تنگ شده بود. همه چیز را کنار زدم و صورتش را دیدم؛ خودش بود. همان چهره ای که در لحظه شهادت دیدم اما حالا صورتش سیاه شده بود و متوجه شدم به او تیر خلاص هم زده اند. شهدا را به دانش سرا که محل «معراج شهدا» بود، بردند. میخواستم از امیر عکس بگیرم اما نمی گذاشتند. با مصیبت برای رفتن پیش دوستانم اذن دخول دادند! آخرین عکس دنیایی امیر را گرفتم. فردای آن روز برف شدیدی در تبریز می بارید. رفتم سراغ «یوسف حدادی» یکی از بچه های خوبی که در بنیاد شهید تبریز کار میکرد و عکس شهدا را خوب نقاشی میکرد. گفتم میخواهم عکس امیر را نقاشی کند، عکس امیر را خواست که همراه نداشتم. یوسف که همولایتی ام بود قبلاً امیر را با من دیده بود. آنچه از چهره امیر به یاد داشت روی کاغذ آورد. انصافاً خوب از آب درآمد. بردم تعدادی کپی گرفتم و دادم به بچه هایی که از طرف مسجد محله امیر آمده بودند. آن روز در همان هوای طوفانی و برفی تشییع شهدا شروع شد. نماز در میدان قونقاباشی خوانده شد و همه سوار اتوبوسها شدند تا به وادی رحمت بروند. حالم بد بود. در قطعۀ پایین شهدا، که امیر نگران پر شدنش بود، در اجتماع کنار قبر امیر گم شدم. .ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 412 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رحیم افتخاری و رضا گلولیان هم همانجا دفن شده بودند... عقب ایستاده بودم و مراسم تدفین و تلقین شهید انجام میشد. پدرش نگذاشت امیر را دفن کنند. مرا هم مثل امیرش دوست داشت و میخواست کنارش باشم و برای آخرین بار دوست و برادر محبوبم را ببینم. در آن هوای پرسوز اسفند 1364 امیر را به آغوش خاک سپردیم. تنها کاری که آن روزها میکردم شرکت در مراسم تشییع و ختم شهدا و رفتن سر خاکشان بود. هر چند در والفجر 8 تلفات ما نسبت به بدر کم بود اما وسعت منطقه زیاد بود و تعداد نیروهای درگیر بیشتر. از طرف دیگر ما ـ برخلاف بدر و خیبر ـ شهید مفقودالاثر زیادی نداشتیم به همین جهت تعداد شهدایی که به شهر می آمدند، زیاد بودند. شرکت در مراسم عزای امیر برایم خیلی سخت بود. گاهی به خودم میگفتم چه دلی دارم که نشسته ام در مجلس عزای امیر! درست وسط مراسم حالم دگرگون میشد. آن روزها از تلخترین روزهای زندگی ام بود. عکس امیر را پیش رویم میگذاشتم و خیره میشدم. وصیتنامه من و امیر به جز وصیتهایی که جنبه خانوادگی داشت، یکی بود و در یک کاغذ به خط امیر نوشته شده بود که تکثیرش کردیم. مراسم ختم امیر تمام شد و من کمی به فکر زخم پایم افتادم که هنوز خوب نشده بود. سعی میکردم زود خوب شود تا موقع برگشت به منطقه اذیتم نکند. از طرف دیگر بیش از یک سال از عقدمان میگذشت و حالا خانواده ها فشار می آوردند این وضع بس است و باید به فکر زندگی مشترک باشم. ...ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️امروز ‌دوشنبه 11 شهریورماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:07 ☀️ طلوع آفتاب: 06:36 🌝 اذان ظهر: 13:04 🌑 غروب آفتاب: 19:32 🌖 اذان مغرب: 19:50 🌓 نیمه شب شرعی00:20 🏴 @telaavat
☘امام حسين عليه السلام 🔺إنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَيكُم مِن نِعَمِ اللّه ِ عَلَيكُم فَلاتَمَلُّوا النِّعَمَ 🔰نياز مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شما است ؛ از اين نعمت افسرده و بيزار نباشيد. 📙بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 205 🏴 @telaavat
⏪سوره مائده آيه 64 (بسم الله الرحمن الرحیم) ⤵️وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيِهمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنْهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَ وَةَ وَ الْبَغْضَآءَ إِلَى‏ يَوْمِ الْقَيَمَةِ كُلَّمَآ أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ‏ 🔷ترجمه ⤵️و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهایشان بسته باد و به سزاى این گفتار، از لطف خدا دور شوند. 🔸بلكه دو دست (قدرت) خدا گشوده است، هرگونه بخواهد انفاق مى‏كند و البتّه آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، كفر و طغیان بسیارى از آنان را مى ‏افزاید و ما تا روز قیامت دشمنى و كینه در میانشان افكندیم. 🔹هر بار كه براى جنگ، آتش افروزى كردند، خداوند آن را خاموش ساخت. آنان همواره در زمین، به فساد و تبهكارى مى ‏كوشند، و خداوند مفسدان را دوست نمى‏‌دارد. ─┅─═ঊঈ🔶ঊঈ═─┅─ 🔷نکته ها ⤵آیه قبل، اشاره به سخنان خلاف و نامربوط یهود «و قولهم الاثم» و جلوگیرى نكردن علما از آنها بود، «لولا ینهاهم...» در این آیه نمونه‏اى بیان شده كه یهود مى‏گفتند: 🍀دست خدا بسته است ودیگر نمى‏تواند به ما قدرت وشوكت بدهد، آن‏گونه كه در گذشته قدرت داشتیم. 🍁در روایات آمده است كه این آیه، عقیده‏ى یهود را نسبت به قضا و قدر و سرنوشت بیان مى‏كند. چون یهود مى‏پنداشتند در آغاز آفرینش دست خدا باز بود، امّا پس از آنكه همه چیز را آفرید، دست او بسته شد. 🍀امام صادق ‏علیه السلام در توضیح این آیه فرمود: عقیده‏ى یهود این بود كه خداوند بعد از آفرینش، از تدبیر امور كناره‏گیرى كرده است و چیزى را كم یا زیاد نمى‏كند. »قد فرغ من الامر فلایزید و لاینقص». 🍁در زبان عربى كلمه‏ ى «یَد» و در فارسى كلمه‏ ى «دست»، كنایه از قدرت و نفوذ است. مثلاً مى‏‌گوییم: فلانى در منطقه یا اداره دست دارد. دست فلانى قطع شد. دست ما به فلانى نمى‏‌رسد. 🍀 در روایات هم آمده است كه اولیاى خدا دست خدایند. یعنى واسطه لطف او نسبت به مردمند. 🍁امام باقرعلیه السلام درباره‏ى «كلمّا اوقدوا ناراً...» فرمودند: هرگاه جبّارى بخواهد آل‏ محمّدعلیهم السلام را نابود كند، خداوند او را درهم مى ‏شكند. 🍀به گفته علامه طباطبایى: هرگاه فقر، گرسنگى و قحطى پیش مى ‏آمد، یا آیات قرض دادن به خداوند نازل مى‏‌شد، مى‏ گفتند: این قحطى و این سفارش به قرض الحسنه، نشانه ‏ى بسته بودن دست خداست. ─┅─═ঊঈ🔶ঊঈ═─┅─ 🔷پيام ها⚡📬 1-💠 رضایت به گناه دیگران، شركت در آن است. «قالت الیهود» (گرچه بعضى از یهود، نسبتِ دست بسته بودن به خدا مى‏ دادند، ولى چون دیگران هم راضى بودند، این تفكّر انحرافى به همه نسبت داده شده است.) 2-♻ بى‏ لیاقتى و نااهلى خود را توجیه نكنیم. (شیطان، تكبّر خود را به اغواى الهى نسبت داد). «ربّ بما أغویتنى ...» ، یهود هم محرومیّت‏هاى خود را با بخیل بودن خدا توجیه مى‏ كردند. «ید اللّه مغلولة» 3-💠 پاسخِ شبهه را باید قوى‏تر از شبهه داد. «ید اللّه مغلولة، یداه مبسوطتان» (آنان گفتند: دست خدا بسته است. آیه مى ‏فرماید: بلكه هر دو دست خدا باز است، یعنى كمال قدرت دارد) 4-♻ توبیخ باید مناسب با عمل باشد. «ید اللّه مغلولة، غلّت أیدیهم» 5 -💠 همان گونه كه قرآن براى افراد متّقى، نور و هدایت است، براى افراد لجوج، طغیان و كفر مى‏‌آورد. «ولیزیدنّ... طغیاناً و كفرا» 6-♻ طغیان و كفر، زمینه‏ ساز دشمنى و كینه است. «وألقینا بینهم العداوة...» 7-💠 یهودیان، همواره فتنه مى‏‌كنند، ولى شكست مى‏‌خورند. «كلّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأها اللَّه» 8 -♻️ هم القاى كینه و دشمنى به عنوان كیفر از جانب خداست، هم خاموش ساختن آتش جنگ از اوست. «ألقینا، أطفأها اللَّه» 9-💠 دست‏یابى به محبّت یا قهر الهى، در اثر عملكرد ماست. «واللَّه لایحبّ المفسدین» 🏴 @telavat
Seyed Majid Banifatemeh - Moharram 98 (1) (5) (320) (1).mp3
3.87M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴مداحی در حسینیه رو باز کنید آروم 💠حاج سید مجید بنی فاطمه 🏴 @telaavat
🍃رَجَزِ "اميري حسين و نعم الامير" از کیست؟👇 ♦️«عمرو بن جناده» در هنگام ورود به میدان جنگ این بیت را ترنم می‌کرد: 🍃«أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ * سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ 🍃عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ * فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر 🍃لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى *** لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر» 🌷امیر من، حسین است و چه نیکو امیرى؛ که شادى دل پیامبرِ بشیر و نذیر است. 🌷على و فاطمه پدر و مادر اویند، آیا شما براى او همانندى مى شناسید؟! 🌷طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است. ◀️نوجوانی که به "نقل متفاوت تاریخ 9 ساله، 11 ساله و یا ۲۱ سال"(1)(2) که بعد از کشته شدن پدرش در رکاب سید الشهدا (ع)، که "از صحابه رسول خدا (ص) و از شیعیان با اخلاص امام علی (ع) بود"(3)، به میدان رفت 📚منابع : 1.مقرم، مقتل الحسین علیه‌السلام، ج۱، ص۲۵۳ 2- مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲، ص۳ 3.محلاتی، رسول، زندگانی امام حسین علیه‌السلام، ج۱، ص۴۵۲- ۴۵۳ 🏴 @tellavat
⚫️ 🌹امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد. ☘️چون به کربلا رسید پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. ✨پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا. ✨فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. ✨فرمود: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا. 🌹آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: سرزمین محنت و رنج! ▪️سپس فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا كه محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست... ▪️ اینجاست كه حرمت ما را می‌شكنند، مردانمان و كودكانمان را می‌كشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ همین خاك را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست... ⚫️در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه ‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه السلام به كربلا آگاه نمود. ⚫️ در این روز امام علیه السلام به اهل كوفه نامه‏ ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. 🌺حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود،اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏ السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند. 🌸زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه ‏السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود: "اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیي‏ءٍ قَدیرٌ؛ 🌷خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی.. 📚منابع: 📘اللهوف، ص35. 📘مقتل الحسین مقرّم، ص 184. 📘 بحارالانوار، ج44، ص381.5 🏴 @telaavat
#یا_رقیہ_خاتون_سلام_الله ❣مرغِ دلم امروزبہ جنون سردارد باعشق هوا و حالِ دیگر دارد ❣آمدروزِ سوم روزبے باباها اے واے بہ حالِ هر ڪه دختردارد #بابایےترین_دختر_عالم💔 🏴 @telaavat