eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
46 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 باید زنده شویم؛ مثل حاج قاسم! 🔻بیایید زندگی زیباتری را تجربه کنیم ... @telaavat👈
✨إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَعِيمٍ ﴿۱۷﴾ ✨پرهيزگاران در باغهايى و ✨در ناز و نعمتند (۱۷) ✨فَاكِهِينَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ ✨وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿۱۸﴾ ✨به آنچه پروردگارشان به آنان داده ✨دلشادند و پروردگارشان آنها را از ✨عذاب دوزخ مصون داشته است (۱۸) ✨كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۹﴾ ✨به آنان گويند به پاداش آنچه به جاى ✨مى ‏آورديد بخوريد و بنوشيد گواراتان باد (۱۹) 📚سوره مبارکه الطور ✍آیات ۱۷ تا ۱۹ •✾ @telaavat
🚩عمرو بن جناده یکی از ۷۲ اسم از ✍️رجز معروف《أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ》یادگار اوست. پدرش از صحابه خالص نبی، وصی و حسنین(ع) و مادرش، بحریه دختر مسعود خزرجی، از محبین شجاع عترت بود که بعد شهادت شوهرش(جناده) به پسر یازده ساله‌اش دستور میدان داد. اما امام بجهت شهادت پدرش و تنهایی مادرش اجازه نداد ولی عمرو گفت: 《ای فرزند رسول خدا، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس جنگ بر تنم پوشانده است》 در میدان چنبن رجز خواند: 《امیر من، حسین است و چه نیکو امیری؛ که شادی دل پیامبرِ بشیر و نذیر است. علی و فاطمه پدر و مادر اویند، آیا شما برای او همانندی می‌شناسید؟!طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهره‌اش چون ماه شب چهارده درخشان است》 وقتی عمرو شهید و سرش را بسوی مادرش پرتاب نمودند او سر پسرش را در آغوش گرفته و بوسید و گفت: «آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم» بعد سر را بر سر سرباز دشمن زد و عمود خیمه را کشید و گفت: 《هر چند زنی پیرم اما در حمایت از فرزند فاطمه می‌جنگم》 و بانیزه دوتن را کشت امام در حق بحریه دعا کرد دستور داد به خیمه بازگردد. @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اگر زن‌ها با مأنوس شوند... 💠 رهبر انقلاب: 🍃 «اگر زن‌ها با مأنوس شوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد. چون زنِ آشنای با می‌تواند در تربیت فرزند تأثیرات زیادی داشته باشد.» ۱۳۸۸/۰۷/۲۸ @telaavat
🔷هفته دفاع مقدس گرامی باد @telaavat
🌸امام حسن مجتبی(علیه السلام) 🍃کسی که قرآن بخواند دعایی مستجاب دارد، زود یا دیر🍃 📚بحار، ج۱۷، ص۳۱۳ 🆔 @telaavat
🔴روز دوم ماه به آل الله چه گذشت در مجلس یزید 🔹دوم ماه صفر همان روزی است که اهل بیت پیامبر(ص) و سَر مبارک امام حسین(ع) را به مجلس یزید وارد می‌کنند 🔸و امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) با سخنان خود ابطال اعمال یزید بن معاویه و حقانیت قیام عاشورا را آشکار می‌سازند. 🔹پس از اینکه اسرای کربلا و خاندان امام حسین (ع) را وارد شهر دمشق کردند، سر حسین (ع) را بر رمح بلندی زده بودند و خولی آن رمح را می‌کشید و به آواز بلند می‌گفت: ▪️«منم آن کسی که دشمنان یزید را کشتم و بخون آغشتم» 🔸ام‌کلثوم با چشم گریان گفت: «ای دشمن خدا فخر می‌کنی به کشتن کسی که جبرئیل گهواره جنبان او بوده و میکائیل ذکر خواب گوینده و اسرافیل بدوش کشنده و اسمش در عرش خدا نوشته جدش خاتم‌الانبیاء بوده و مادرش فاطمه زهراء است و پدرش قاتل مشرکین است». 🔹سرهای جوانان اهل بیت هیجده سر بود، بعد از 1⃣سر حسین 2⃣سر علی اکبر را آوردند پس از او 3⃣سر عباس بن علی بر نیزه بود و حامل آن سر قشعم جعفی بود بعد از او 4⃣سر عون بود نیزه دار سنان بن انس نخعی بود همین نحو سرها را پشت سر هم وارد می‌کردند. ✳️پشت سرها اسیران وارد شدند پیشاپیش آنها زین العابدین بود. 🔸 مردم شهر با طبل و شادی به استقبال آن‌ها آمدند، ابتدا به خرابه ای در شام برده شدند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادرشود! 🔹فردای آن روز ماموران یزید برای بردن اسیران به مجلس وی به خرابه آمدند و چنان شیونی در مرد و زن اسیران افتاد که ناله شان به آسمان رفت . 🔸آن ها را با زنجير و ريسمان بيرون آوردند همه را به يك ريسمان بسته بودند. ✳️حضرت امام زين العابدين (ع) می‏فرمايد يكسر ريسمان به گردن من بود و سر ديگر به بازوى عمه‏ ام زينب. 🔹هر وقت ما كوتاهى در رفتن می‏كرديم كعب ني و تازيانه می‏خورديم زيرا كه در ميان خيل اسيران هم دختران كوچك بودند و هم زنهاى بلند قامت زنها قدمها را بلند و اطفال كوچك بر می‏داشتند زنها كه می‏ايستادند كعب نيزه و تازيانه می‏خوردند صداى ناله ايشان بلند می‏شد و چون زنان و محترمات حركت میكردند اطفال به روى هم می‏ريختند و روى زمين می‏افتادند در اين وقت سنگدلان و دژخيمان آن پليد با تازيانه و كعب نی بچه ‏ها را از روى زمين بلند میكردند و با اين وضع جانسوز و دلخراش ذرارى و اهل پيغمبر (ص) را وارد مجلس آن زنديق نمودند. 🔸 یزید دستور داده بود تا برایش تختی مرصع آراسته کنند، اشراف و سران کوفه به دربار او بیایند و مجلس عیش و نوش برای او پهن شود.بهترین لباس هایش را پوشیده بود. 🔹چون سرهاى مبارك را بر يزيد وارد كردند، اهل بيت (ع) در حالتى كه به يك رشته بسته شده بودند و حضرت على بن الحسين عليه السّلام را در (غُل جامعه ) بود به مجلس یزید آوردند. 🔸چون يزيد ايشان را به آن هيئت ديد گفت، خدا قبيح و زشت كند پسر مرجانه را اگر بين شما و او قرابت و خويشى بود ملاحظه شما ها را مى نمود و اين نحو بد رفتارى با شما نمى نمود و به اين هيئت و حال شما را براى من روانه نمى كرد. 🔹مرحوم محدث نورى قدس سره از دعوات راوندى نقل كرده: هنگامى كه حضرت على بن الحسين عليهماالسلام را بر يزيد وارد كردند يزيد با حضرت سخن مى گفت و در صدد بود بهانه اى بدست آورد تا او را شهيد كند. 🔸امام سجاد علیه السلام هم پاسخ مى داد در حالي كه تسبيح كوچكى در دست داشت و آن را مى چرخانيد. يزيد گفت: اين چه كارى است كه من با تو سخن مى گويم و تو با تسبيح بازى مى كنى؟ يعنى مى خواست بگويد: ادب مجلس و سخن را رعايت نمى كنى. 🔹حضرت فرمود: پدرم از جدم برايم روايت كرد كه چون نماز صبح را انجام مى داد تسبيح را بدست مى گرفت و مى گفت: ▪️اللهم انى اصبحت اسبحك و احمّدك و اهلّلك و اكبّرك و امجّدك بعدد ما ادير به سبحتى؛ و تسبيح را با دست مى چرخانيد و سخن مى گفت و كارش را انجام مى داد بدون آن كه ذكرى بگويد و مى فرمود: چرخيدن تسبيح ذكر به حساب مى آيد و آن امان است تا در رختخواب جاى گيرد و چون در رختخواب مى رفت همين اذكار را تكرار مى كرد و تسبيح را زير سر قرار مى داد و مى فرمود تا صبح تسبيح ذكر مى كند و من از جدم پيروى مى كنم. 🔸يزيد گفت: با هر يك از شما سخن مى گويم پاسخى مى دهد كه در گفتار پيروز مى گردد. 🔹مرحوم طريحى در منتخب می‌نویسد : در اين حال كه اسراء را با سرهاى بريده در دارالاماره نگاه داشته بودند مروان حكم ملعون پيدا شد چشمش كه به سر بريده امام (ع) افتاد اظهار فرح و سرور نمود، وجدكنان، پاى طرب كوبان از روى تكبر به اطراف دامن خود نظر میكرد و ناسزا می‏گفت و می‏رفت ولى برادرش كه مردى صالح و دوستدار خاندان نبوت بود بنام عبدالرحمن هنگامى كه آمد و چشمش به سر بريده آقا افتاد زار زار گريست و رو كرد به مردم و گفت: 🔸اى ظالمان شما كه ديگر روى پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را نخواهيد ديد مگر آنكه گريبان شما را بگيرد و با شما
مخاصمه كند، قسم به خدا ديگر در شهر نخواهم ماند و روى يزيد را نخواهم ديد. 🔹در ميان ملاء عام در بين آن همه ازدحام سرها را از نيزه‏ ها فرود آوردند و طشتى از طلا حاضر كرده و سر بريده پسر فاطمه را در ميان آن طشت نهادند و ساير سرها را در ميان طبق چيده و به حضور آن پليد بردند. 🔸ابو مخنف مینويسد: سهل گفت من هم داخل آن جماعت شدم ببينم به سر مطهر امام (ع) چه می‏رسد سر منور آقا را از نيزه بزير آوردند در ميان طشتى از ذهب گذاردند و روپوشى از پرده ديبقى بر روى سر مطهر امام انداختند. 🔹اول سر مطهر آقا را خوب شستند محاسنش را شانه زدند بعد رو ببارگاه نهادند امراء كوفه كه همراه سرها و اسيران آمده بودند سرها را برداشته به حضور بردند و چون وارد بارگاه شدند بعد از تعظيم سر امام (ع) را برده روى تخت مقابل يزيد نهادند و سرهاى ديگر را هم به ترتيب چيدند بعد يزيد از امراء كوفه واقعه كربلاء را پرسيد. 🔸بعضى از اهل خبر می‏نويسند: متكلم زجر بن قيس بود و برخى ديگر گفته ‏اند متكلم شمر ملعون بود و حق آن است كه همان زجر ملعون ابتداء به كلام كرد زيرا وى شخصى فصيح و بليغ بود. 🔹سر امام مظلوم (عليه السلام) را در طبقى از طلا نهاده بودند و اولين سخن يزيد ناپاك با آن حضرت اين بود: چگونه ديدى ضربت دست مرا؟ 🔸يزيد رو كرد به حضار مجلس و گفت اين مرد تا زنده بود بمن افتخار می‏كرد و می‏گفت پدر من بهتر از پدر يزيد است اى مردم پدرش با پدر من در باب سلطنت و خلافت مخاصمه كرد خدا پدر مرا بر پدرش ظفر داد و اما اينكه می‏گفت مادرم بهتر از مادر يزيد بود اين راست است و اما اينكه می‏گفت جدم بهتر از جد يزيد است البته هر كه ايمان به خدا و اقرار به روز جزا دارد بايد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) را از همه كائنات بهتر بداند و اما اينكه می‏گفت خودم از يزيد بهترم گويا اين آيه را از قرآن نخوانده بود كه می‏فرمايد: ▪️قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء الى آخر!!! 🔸در دست يزيد چوبدستى از جنس خيزران بود و به آن چوب دو لب قرآن خوان ابى عبدالله (عليه السلام) را از هم باز میكرد و دندانهاى حضرت را بيرون می ‏انداخت بعد به لبهاى مبارك چوب می‏زد و اشعارى می‏خواند كه كجايند آباء و اجداد و پيروان ما كه در غزوه بدر حاضر بودند و در دست اصحاب محمد (ص) كشته شدند بيايند ببينند كه چگونه تلافى به آل محمد (ص) كردم سرهاى اولادش را بريدم و ✳️كفر باطنى خود را ظاهر كردم مردم شامى حاضر بودند و اين كفرها را از يزيد شنيدند رنگ رخسارشان تغيير كرد و گفتند: 🔹خود را پادشاه اسلام میخواند و كفر میگويد بعلاوه چقدر جسارت با سر بريده می‏كند . از حالت اهل مجلس يزيد را ترس گرفت گفت آيا میشناسيد اين سر كيست اين سر حسين بن على عليهما السلام است كه افتخار می‏كرد 🔸جد و پدر و مادرم از پدر و مادر يزيد بهترند عم من و خال من بهتر از يزيد است و خودم بهتر از يزيدم زيرا كه ديدند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا بزانوی خود نشاند و در حق من فرمود حسين (ع) ريحانه باغ من و سيد شباب جنت است در نسل و اولاد من پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) دعا كرده من اولى ترم از يزيد باين امر وليكن گويا حسين (ع) آيه را ملاحظه نكرده كه خدا به هر كه میخواهد سلطنت بدهد می‏دهد و از هر كه میخواهد بگيرد می‏گيرد و او را قابل ندانست نداد و مرا لايق ديد داد به همين دليل شاميان احمق رام شدند و يقين كردند همين است كه میگويد و حال آنكه تاويل آيه مباركه اين نبوده و نيست بارى از كلام برخى اين طور معلوم می‏شود كه چوب خيزران در دست آن پليد بود چنانچه رسم جبابره اينست 🔹چند نفر بودند كه در مجلس يزيد پليد زبان به شفاعت گشودند تا آن ناپاك جسارت به سر مطهر امام (عليه السلام) نكند و اغلب آنها را يزيد به قتل رساند 🔸سپس يزيد پليد بانوان محترمه و كودكان را طلبيد، ايشان آمدند و در مقابل آن ناپاك نشستند. 🔹و نيز در بحار فرموده: در آنوقت كه اسيران را به حضور آوردند فاطمه دختر امام حسين (ع) از ميان زنان فرمود : 🔸اى ظالم دختران پيغمبر را تا امروز كى اسير كرده كه تو كرده ‏اى از كلام فاطمه تمام اهل مجلس بگريه در آمدند . ضجه مردم با شيون زنان پشت پرده با ناله و افغان اسيران يكمرتبه بلند شد مجلس يكپارچه پر از گريه شد. 🔹مردم شام اسراى اهل بيت پيغمبر را از خوارج بحساب مى آوردند و يا اسراى رومى فكر مى كردند لذا مردى از اهل شام در مجلس يزيد فاطمه دختر امام حسين عليه السلام را ديد و از يزيد خواست كه اين دختر را به او ببخشد. دختر ابى عبدالله عليه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد صدا زد: ▪️عمه جان اوتمت و استخدم؛ يتيم شدم كم نبود حالا بايد كنيزى كنم. 🔸 زينب دختر على عليه السلام به مرد شامى پرخاش كرد و فرمود: دعوى دروغ كردى و پست تر از آنى كه چنين خواهشى كنى كه نه براى تو و نه براى اميرت جايز نيست