eitaa logo
تله‌تکست
141 دنبال‌کننده
1 عکس
4 ویدیو
0 فایل
📌جوانی ظاهرالصلاح از اهالی #جبهه_فرهنگی_انقلاب قال صادق "علیه‌السلام" اَلْقَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَى اَلْكِتَابَةِ دل به نوشتن آرام می‌گیرد... من الحقیر الی رفقای فرهنگی
مشاهده در ایتا
دانلود
برای جوان رعنای امت حزب الله، برادر محمدمهدی دادمان چند روزی از خبر انتصاب محمدمهدی دادمان به سمت ریاست حوزه هنری می‌گذرد. در این چند روزه به‌قدری یادداشت و پیام از افراد مختلف درحال وایرال است که دیگر رغبتی برای خواندن و شرح آن‌ها ندارم... فقط اینکه امیدوارم محسن مومنی شریف از فضای پیش آمده دلگیر نشود و با انگیزه فراوان خود را برای نگارش کتاب های جدید آماده کند. برای محمدمهدی دادمان اما خیلی نگران هستم... شخصا برای هیچ انتصابی در جبهه انقلاب شاهد این مقدار بازخورد نبوده‌ام علی الخصوص امروز که برایش بیانیه‌ای منتشر شده بود؛ اندکی پس از انتشار متن سمت‌وسوی بحث ها به جاهایی رفت که از نظر من برای اهالی جبهه فرهنگی انقلاب انحراف محسوب می‌شود. برای او دعا می‌کنم که بی‌توجه نسبت به تعارضات پیش آمده و مصمم برای حل مشکلات موجود در فضای هنری کشور گام بردارد.
یا رفیق من لا رفیق له
جامانده: در هیاهوی جدال رفقای خوبمون نکته ای درشت مطرح شد که جای تامل دارد!! آیا واقعا بهترین ها در خاتم الاوصیا، اوج و...جمع شده‌اند و مابقی عرصه ها خالی مانده است؟؟!
هرچند تمام نشده اما خیلی روز سختی بود! هم‌صحبت یکی از دوستان بودیم در مورد وضعیت کرونا و نقش جبهه فرهنگی که بحث داغ شد و البت ما متهم شدیم به... گاهی اوقات اینجور بحث های اتفاقی محک خوبیِ که دقت بیشتری بکنیم به مسیر طی شده ماحصل جدل امروز قابل تامل بود: حتی اگر اختلاف تشکیلاتی پیش‌ بیاد نباید اجازه داد مردم از این مسائل متضرر بشن
سخت‌ترین روز سال برای من که هرلحظه‌ش هزارسال میگذره... ۱۳۸۱/۰۴/۱۱ ۱۳۹۹/۰۴/۱۱ همیشه حسرت زندگی‌م مادر بوده❤️ امروز ۱۸سال شد که نیست و شاید کل خاطرات من از مادر فقط درچند جمله خلاصه بشه...
محبت می‌کنید اگر به رسم رفاقت فاتحه ای نثار کنید.
حال دلتون خوش
هجدهمین قسمت از یادداشت های من الحقیر الی رفقای فرهنگی رو کامل کردم تعلل زیادی به‌خرج دادم برای انتشارش چون اطرافیان رو دچار سوبرداشت می‌کرد از متنی که حامد بامروت نژاد توی صفحه اینستاگرامش گذاشته بود هم استفاده کردم(متنی که برای دادمان نوشته بودن قلم خوبی داشت) به قید حیات لینک ۱۸قسمت رو میذارم که مطالعه کنید(البت لطف می‌کنید که مطالعه کنید)
گویند که سرانجام ندارید شما مآییم که به هیچ سرانجام خوشیم
الحمدلله... امشب بعداز مدت ها دوری از اصل خویش، شاهد تحرکی بودم. امیدوارم به این مواجهه با آموخته‌ها✌️ جهت اطلاع اهالی محترم جبهه، کتاب به اضافه مردم به قلم روح الله رشیدی منتشر شده منم نخوندم هنوز ولی مصاحبه‌ی اخیر رو که خوندم به سرعت اسم کتاب رو توی لیست نخونده‌ها اضافه کردم.
نماز لیله الدفن... وقتی صبح روز انتخابات اسفندماه با پیرمردی که برای اثرانگشت زدن بهانه می‌آورد بحث می‌کردم و به اشخاصی که با کنایه از ویروسی به نام کرونا سخن می‌گفتن، نیشخند می‌زدم... هیچگاه گمان نمی‌کردم که قرار هست تا مدت ها با کرونا و اضطراب ناشی از آن گذران کنم توی این مدت خیلی از رفقا مبتلا شدن خیلی‌ها بستری شدن و عزیزانی هم فوت کردند امشب که برای یکی از دوستان نماز لیله الدفن خواندم، این روزها از پیش چشمانم گذشت... اسفند فروردین اردیبهشت خرداد تیر و... به بهانه‌ی روزمره‌نویسی هرشب کمی از زندگی با کرونا خواهم نوشت پ‌ن: نماز امشب برای پژمان هلاله بود، مردی از قشر فرهنگیان که شاید کل تصاویر من با ایشان محدود به چند روز خاص بود اما شاید تا ابد فراموش نشود روحت شاد مرد باصفا، با مرام و صمیمی آسوده باشی امشب❤️
امروز به مدت ۲ساعت با تعدادی از رفقای رسانه‌ای شهر درمورد ضعف بزرگی به ‌نام نبود خبرنگار بحران یا گزارشگر کف میدونی صحبت می‌کردیم... باید صادقانه بگم که بحث برام خیلی اهمیت نداشت ولی دیدگاه بچه ها منو اقناع کرد... وجود شخص پای کار و دغدغه‌مند که با رسانه هم غریبه نباشه به‌شدت نیازه ی اعتراف هم بکنم!! تا حالا پیش نیمده خلائی رو حس کنیم و بلافاصله براش آدم پیدا بشه اکثر اوقات هم که اصلا پیدا نمیشه... کار نکردیم آقا والسلام
یادتونه قبلا گفته بودم نگاه ما به رفقا صرفا کاریه... و هیچوقت برای احوال پرسی بهشون زنگ نمی‌زنیم! قبلا تماس رو تست کرده بودم ولی دیشب ماشینو روشن کردمو راه افتادم سمت بچه ها هوایِ شرجیِ آبودان باعث شد برای رفتن کمی تردید کنم ولی وقتی به اولین رفیق زنگ زدم که دارم میام ببینمت اینقدر استقبال کرد که رطوبت هوا فراموش شد ساعت ۲:۲۰ دقیقه بامداد برگشتم ولی اون آدم سابق نبودم... نشستن پای حرف‌های تلخ بچه ها حسابی ریختم بهم جمع دیشب ما ۴نفره بود از زمان مدرسه باهم ارتباط داشتیم بعدها توی دانشگاه و تشکیلات و بعدترش توی فعالیت های شهری ولی بچه ها عوض شده بودن یا شاید مشکل از من بود که بچه هارو درک نکرده بودم دو سالی میشه به بهانه های مختلف مثل کار، سربازی، ازدواج و حتی قهر دیگ سراغ فعالیت های فرهنگی نمیان به‌قول خودشون منزوی شدن! دیشب برام از ریشه های تصمیم‌شون گفتن از مسیری که خیلی‌ها درش نقش داشتیم شاید یک ساعت از حرف هاشونو سربه‌زیر گوش کردم شرمنده نگاهشون بودم وقتی می‌دیدم اوضاع و احوال اقتصادی و بی خبری‌ماها پژمرده‌شون کرده خورد تو برجکم وقتی چیزایی شنیدم که معلوم بود حرف خودشون نیست... اونوریا و فشار زندگی کار خودشو کرده بود دیشب هم خیلی ترسیدم هم خیلی فکر کردم و هم از دست خودمو مابقی عصبی شدم خیلی دیر شده بود... خیلی دیر آدما هرچی بزرگتر میشن، دغدغه هاشون هم بزرگتر میشه ببخشید اگر قلمم کجِ کلافه بودم
کرونا نوشت_۲ همچنان در بی‌خیالی بودم که اندک اندک چراغ های شهر خاموش شد بسیجی های کف میدون مشغول عفونت زدایی معابر بودن... کاری که تا این لحظه هنوز متوجه نشدم واقعا اثری داشت یا صرفا بار روانی برای مردم چند روزی پس از شیوع بیماری در کشور، آبادان هم کرونایی شد طبق معمول موضوعات جلسات تشکیلات هم شد برای کرونا چه کنیم؟! تماس های بچه ها درخواست های رفقای کف میدون انفعال خودمون و... باعث شده بود موضع محکمی نداشته باشیم ولی بالاخره شدیم ستاد کرونا دهه‌ی اخر اسفندماه و البته وسط شلوغی برنامه ها ساخت و ساز مکان جدید برنامه های آخرسال جلسات فشرده برنامه ریزی ۹۹ مقدمات برنامه تفریحی هرساله توی ایام عید و... همه تعلیق شد اما ما برای مبارزه با کرونا جدی نبودیم... پ‌ن: چند روزی هست کانال رو از حالت خصوصی به عمومی تغییر دادم و بنا دارم هم بیشتر بنویسم و هم تغییراتی در اصل قصه ایجاد کنم به قید حیات و اگر ایزد توان دهد @tele_text
 امروز در حال نگارش متنی بودم که به‌صورت کاملا اتفاقی با شعری از امام خمینی مواجه شدم تقدیم به شما: ما را رها کنید در این رنج بی حساب با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون آتش و ماهـــی بـــــرون آب حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی پیری رسید غرق بطالت پس از شباب از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد کـــی می توان رسید به دریا ازین ســراب هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم چیزی نبود غیر حجابی پس از این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند در خرقه شان به غیر “منم” تحفه ای میاب ما عیب ونقص خویش و کمال و جمال غیر پنهان نمـــوده ایم چو پیــــــری پس خضاب دم بر نیــار و دفتر بیهوده پــاره کن تا کی کلام بیهده، گفتـار ناصـواب صفا کنید من که روحم جلا گرفت✌️ @tele_text
روزگارمون بی‌عزای حسین چطوری میشه!! ۴۰روز تا محرم ارباب دلتنگم گاهی تکرار همین چندتا کلمه اشک به چشم‌هامون میاره آخه ماها بلد نیستیم بدون محرم و صفر زیست کنیم اگه روضه نریم اگه سینه نزنیم اگه مشکی نپوشیم اگه اربعین نریم... کربلا به حق زهرا صدقه سر رقیه خدایا مارو ببخش... امروزو با حاج محمود و آسیدرضا شروع کردم دیشب خواب سیاهی دیدم سیاهی روی کتیبه... @tele_text