یکی دیگر هم رفت...
عجب دوشنبه عجیبی بود!
کمی گذشته از ۸صبح تا الان که عقربههای ساعت حوالی ۲بامداد رو نشون میده
همیشه خوشحال بودم از اینکه جمعی از رفقا گاهی خسته و رنجور که میشن تماس میگیرن تا گفتوگو کنیم
گوش باشیم برای حرفها
اونا حرف بزنن ما غصه دارشون بشیم
امشب اما خوشحال نشدم
وقتی زنگ زد از لحن صداش معلوم بود
معطل نکردم، گفتم باشه
با رفقا وعده داشتم اما همه چی کنسل
حال رفیقمون خوش نبود
خیلی کوتاه
گفت اومدم برای خداحافظی
هرچی خواستم بمونم نشد
اینجا انگاری هیچ چی نمیشه...
و چقدر عصبی از رفقایی که چند روز اخیر برای چندمین بار رفته بود سمتشون برای آمدن پای کار اما درگیر دنیای خودشون بودن!
آخرین نفر فروردین ماه بود که به بهانه #رشد رفت
و الان هم نفر جدید با بهانه جدید
و این بازی ادامه داره...
کارم شده شمردن بچههای شهر
عدهای رو کرونا ازمون گرفت!
عدهای هم خودمون
د آخه چرا بزرگتری نیست...
رفقای جان
اگه صدامو میشنوید
میشه دیگ کسی نره؟
خلوتی خواهم و در بسته و یک محرم راز
که گشایم سر راز و گلهای چند قدیم...
@tele_text
جناب صائب تبریزی میفرماد که:
از کوتهی ماست که دیوار بلند است...
این مصرع خیلی دقیقِ
کافیه به خودت بگیری و غرق در معنا بشی!
اگه ناراحت نمیشید باید بگم که قرار بود اولویت ما، معنا و مفهوم باشه نه فریاد زدن مواضع...
خطاب به رفقایی که قبل از مطالعه، حرف زدن یاد گرفتن؛ قبل از تحلیل، موضع گرفتن و قبل از #رشد، کنشگری مجازی رو!
@tele_text
سختیها برای این نیستند که شما را #متوقف کرده و درهم بشکنند...
سختیها وجود دارند تا شما را آماده کنند، شما را #رشد دهند.
نمیمانیم تا فردا بیاید
میرویم تا فردا را بسازیم...
@tele_text
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ
#رشد ما در تحمل همدیگر است...
بویژه اگه بنای بر حفظ #جمع داشته باشیم
براستی آنچه جرات میخواهد، دوام آوردن است.
@tele_text