والعصر...
خاطرم هست چندماه پیش که میزبان یکی از اساتید بودیم نگاه ایشان به مقوله مدیریت شهری و جامعه شناسی توجه ما را جلب کرده بود... وضعیت شهر را که نگاه میکرد دائما سوالاتی میپرسید.
واقعیت خیلی متوجه منظورش نبودم تا اینکه در جلسهی آخر توضیحاتی داد
اما این نوع نگاه دقیق و مسئله محور برای چه بود؟
بعدها نیز پیش آمد اساتیدی آمدند و هنگامی که در شهر چرخی میزدیم همان مباحث را مطرح میکردند...
امشب فرصتی شد همراه با یکی از رفقا و بدون برنامهی قبلی به حدود ۱۷ظرفیت مغفول مانده و رها شده در شهر سری بزنیم.
دلم برای شهر، برای مردم، برای خودم سوخت...
شرم دارم از تصاویر حرفی بزنم
سیاه نمایی هم نمیکنم
اما...
ما هیچوقت حضور بههنگامی در صحنهها و منازعات فرهنگی و اجتماعی نداشتهایم
این حجم از ظرفیت معطل چیست؟
سرمایه اجتماعی
نقطهی اثرگذاری ما کجاست؟
اگر از ما بپرسند در چه زمینهای الگوسازی کردهاید چه جوابی داریم؟
امشب قدری ذهنم درگیر #زیست_مردمی بود...
به اینکه منزل مسئولین کجاست که ظرفیتها و مشکلات را نمیبینند!
از موضوعات کلان حرف نمیزنم!!
مواردی سطحی و آنقدر ساده که چشم ما به آن عادت کرده است
ظاهراً یاد گرفتهایم مشکلات را ببینیم و مراعات حال بکنیم نه اقدامی برای رفع آن...
حرف آخر:
ایراد در #نگرش افراد است.
دنیا را رها کن، برو در همین حوالی، در شعاع کوچکی تمرکز کن که امکان ایجاد تغییر در آن را داری...
@tele_text