#تشرف
#علامه_حلی رضوان الله علیه
شهید ثالث، قاضی نورالله شوشتری رحمه الله، می فرماید:
بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی استاد علامه حلی رضوان الله علیه است کتابی در رد مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم می خواند و آنان را گمراه می نمود، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را رد نماید، آن را به کسی نمی داد که نسخه ای بردارد.
علامه حلی رحمه الله همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و رد کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد. آن شخص چون نمی خواست که دست رد به سینه علامه حلی بزند، گفت: سوگند یاد کرده ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم. مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که می تواند از آن نسخه بردارد. وقتی به نوشتن مشغول شد و شب به نیمه آن رسید، خواب برایشان غلبه نمود. همان لحظه حضرت صاحب الامر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه حاضر شدند و به او فرمودند: کتاب را به من واگذار و تو بخواب.
علامه حلی رحمه الله خوابید. وقتی از خواب بیدار شد، نسخه کتاب از کرامت و لطف حضرت صاحب الامر علیه السلام تمام شده بود.
💠
البته این قضیه را به صورتهای دیگری هم بیان کرده اند؛ از جمله در کتاب قصص العلماء این طور آمده است که:
علامه حلی رحمه الله کتاب را توسط یکی از شاگردان خود که نزد آن عالم مخالف درس می خواند برای یک شب به عنوان عاریه به دست آورد و مشغول نسخه برداری از آن شد. همین که نصف شب گذشت، علامه بی اختیار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد. وقتی صبح شد و وضع را چنین دید اندوهناک گردید؛ ولی وقتی کتاب را ملاحظه کرد، دید تمامش نوشته و نسخه برداری شده است و در آخر آن نسخه این جمله نوشته شده: کتبه #م_ح_م_د بن الحسن العسکری صاحب الزمان (این نسخه را حجة بن الحسن العسکری صاحب الزمان علیه السلام نوشته است).
علامه فهمید که آن حضرت تشریف آورده و نسخه را به خط مبارک خود تمام نموده اند.
منبع: #برکات_حضرت_ولی_عصر علیه السلام، ص۱۳۴.
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش
https://Sapp.ir/tezkar
#عصر_جمعه
سید باقر بن عطوه علوی حسنی می گوید:
پدرم عطوه زیدی مذهب بود. ایشان مریض شد و مرضش طوری بود که اطبّاء از علاج آن عاجز بودند.
در ضمن از ما -پسران خود- به جهت اینکه #شیعه_دوازده_امامی بودیم آزرده بود. و مکرر می گفت: من شما را تصدیق نمی کنم و به مذهبتان روی نمی آورم، مگر وقتی که صاحب شما [حضرت] مهدی عج بیاید و مرا از این مرض نجات دهد.
اتفاقا شبی در وقت نماز عشاء، ما همه یکجا جمع بودیم. ناگهان فریاد پدر را شنیدیم که می گوید: بشتابید. وقتی با سرعت به نزدش رفتیم، گفت: بدوید و صاحب خود را دریابید، که همین لحظه از پیش من بیرون رفت.
ما هر قدر دویدیم کسی را ندیدیم. برگشتیم و سؤال کردیم: جریان چیست؟ گفت: شخصی به نزد من آمد و گفت: یا عطوه!
گفتم: تو کیستی؟ فرمود: من #صاحب_الزمان و امام پسرانت هستم؛ آمده ام تو را شفا بدهم. بعد از آن دست دراز کرد و بر موضع درد کشید و بعد از آن چون من به خود نگاه کردم اثری از آن ناراحتی ندیدم.
بعد از آن سید عطوه علوی مدتهای مدیدی زنده بود و با قوت و توانایی زندگی کرد.
منبع: #برکات_حضرت_ولی_عصر عج، ص۸۲.
كانال تذكرة الاولياء🔻
@tezkar