خاکستر زرد''
فکر بیهوده نیاور به سرم مغز عزیز درس دارم .. خفه شو! حرف نزن! کرم نریز!
اگه بخوام امتحانات نهایی و چیزی که بر من گذشت رو توصیف کنم بدون کلمه ای حرف به این عکسی که امروز از بقایای سالمِ نرفته به آشغالی گرفتم اشاره میکنم:
#شاید
خاکستر زرد''
و انگار بویِ غمِ پاییزی قصد فرار نداره..
جوری که بهار قدم های آخرش رو با طمأنینه برداشت و بالاخره قصد رفتن کرد.
و حالا انگار سنگینیِ آفتاب طلوع کرده اش قصد فرار نداره...
خاکستر زرد''
کلاس ما همیشه جزو کلاسایی بود که حتی شیطنت هم میکردیم بخاطر درسامون چیز خاصی نمیگفتن تقریبا ؛ ما هم نصف سال رو والیبال بازی کردیم ،
کل نظم مدرسه رو با ماسکای اسپایدرمن ، بتمن ،خانه ی کاغذی و داعش بهم زدیم و همیشه هم به طور رندوم یکی از بچهای کلاس ما روی پشت بوم مدرسه بود.