eitaa logo
[حـامـی]
68 دنبال‌کننده
87 عکس
13 ویدیو
1 فایل
تو را نشد، میروم که خویش را فراموش کنم... حرفی چیزی: https://daigo.ir/secret/9132532895
مشاهده در ایتا
دانلود
از آن پسرکوچولوی آواره در هرم آفتاب تابستانی کوچه‌ها، درب به درب که «عمو داریم کمک‌به‌هیئت جمع میکنیم. شما هم کمک می‌کنید؟» تا این مرد نیم‌پخته امروز که گه‌گهکی برایت یواشکی می‌نویسد؛ از آن پسرک سیاه‌پوش زیر چادر مادر در روضه‌های خانگی که متعجب به لرزش شانه‌های زنان چادر به‌چهره‌کشیده همسایه خیره می‌شد، تا این جوان عزادار همچون‌زنان گریه‌کن در مجالس مردانه؛ و از آن پسرک ریزاندام حامل طبلی کودکانه در پی دسته عزا که برایت نامتوازن و فالش طبل عزا می‌کوبید تا این ظاهرا مرد‌شدهٔ قامت‌ بلندکرده که حالا هروقت دل‌تنگت می‌شود تنها بسوی حرم راه‌می‌افتد، من همانم هنوز و تو همان هنوز. این ارتباط، که از لحظه ولادت _ یا قبل از آن شاید_ شروع شده، به قوت خود تا حالا رسیده. میدانم.میدانم بالا و پایین کم‌نداشته. کم‌معرفتی کم‌نداشته. فراموش‌کاری کم‌نداشته. اما شما همیشه آن سوی‌غالب یک‌نفره پیش‌برنده رابطه بوده‌اید. همو که جور کوتاهی‌های طرف دیگر را هم به‌دوش می‌کشد. اضطراب رسیدن داشتم؛ از پی وقایع سخت سهمگین. از پی غم‌های متعدد یک‌ساله. از پی غزه، از بیمارستان معمدانی، از تعرض به زنان در برابر بیمارستان شفا، از انفجارهای بزرگ، سفارت دمشق، تنش‌های پیشا وعدالصادق، مصیبت گلزار شهدای کرمان، گم‌شدگی در ارتفاعات ورزقان، نماز بر پیکر شهیدان، کشاکش سخت انتخابات. کوله‌بار اضطرابم امسال پروپیمان‌تر از هرسال بود و با تمام تظاهر به قوی بودن، راستش حمل این کوله طاقت‌فرسا بود. حالا به منزلِ زمین‌گذاشتن رسانده‌ایم باز. به منزل گریه. حالا باز توی گوشم آرام خواندی که زمین بگذار این اضطراب‌ها و غم‌ها را و توی آغوشم بیا. چه خوش‌موقع. چه خوش‌موقع عزیزم. موعد شماست و ما لنگان و کشان، مردیم تا رسیدیم. حالا ما کوله بر زمین‌گذاشته، کفش کنده و خمیده‌گردن باز دو زانو در ورودی خیمه شما جا گرفته‌ایم. بعد یک‌سال غم، جایمان خوش‌است حالا. کاروانت به سلامت عزیزم. «مهدی مولایی»
-مردیم تا رسیدیم...
خواب عزیز؛ متاسفم که وقتی بچه بودم ازت بدم میومد میخوام بدونی که الان عمیقا عاشقتم
هنوزم هست فکر او ز مغزِ استخوان پیدا..
من به بند تو اسیرم تو زِ من بی‌خبری؟ آفرین؛معرفت این است که زِ من می‌گذری.... -شهریار
رویا مخدّر واقعیت است زمانی که زندگی تیره‌ و تار شود، تخیل و رویاپردازی برای جلوگیری از فروپاشی ذهن به پا می‌خیزد تا کمی اوضاع را تلطیف کند. -آرتورمیلر
‏تمامم کرد بی آنکه بخواهد ذره ای من را... -سیدتقی‌سیدی
سلام بر قلب های حزینی که حسین پناه آن است...
«برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تا کنون به آن پی نبرده بود.»
گفتی: بسنده کن به خیالی ز وصل ما ما را بغیر ازین، سخنی در خیال نیست -اوحدی
چه علمدار و چه کودک باشی دست دادن هنر مردان است...
دلتنگی درد بی درمونیه...
که تحمل هر دردی ممکن است ، اِلا دلتنگی..‌. -حسین‌صفا
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین خود نعشِ خود به شانه گرفتم گریستم -عفیف‌باختری
گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست...
دارد یکی یکی علی از دست می‌رود....
در میان آشنایانم ولی بیگانه‌ام... -رهی‌معیری
صحرا پر از علی شده الله و اکبر...
این بچه ها دیگه نمی‌خوان آب تو رو می‌خوان میشه براشون باز سقا شی؟!...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
-دریا که به رودخانه ها رو نزند...
-أيّها القلب لا تحزن أنَّ كفيلك العبَّاس...
بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی الی بنی هاشم; اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف عن لم یبلغ الفتح والسلام -از حسین بن علی به بنی هاشم: هرکس از شما که به من بپیونـــــدد، شهید خواهد شد و هـرکه با من همراه نشود... به پیروزی نخواهد رسید.
آجَرَكَ الله یَا صَاحِبَ الزَّمان فِی مُصیبَتِ جَدِّك...
‏خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود تنها کمانم، تنها سنگم! -پابلو‌نرودا
عمربن‌سعد را دید که نزدیک امام علیه‌السلام ایستاده است. فرمود: أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟ اى عمربن‌سعد! اباعبداللَّه علیه‌السلام را شهید مى‏‌کنند و تو نظاره مى‌‏کنى؟! اشک از دیدگانِ عمرسعد «دیدند» جارى شد و صورتش را برگرداند و چیزى نگفت. -کامل‌ابن‌اثیر/ج۳،ص۷۸