امشب یه بیت مولوی مهمونتون میکنم به شرطی که دل بدین و صد بار بخونینش:
دوزخ جای کافران جنت جای مومنان
عشق برای عاشقان محو سزای نفس ما
مشاعره:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد
هر مرد پا شکسته که تیمورِ لنگ نیست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
مگر ملائکه بر آسمان، و گرنه بشر
به حسن صورت او در زمین نخواهد بود:)
در خواب ديدم بيدلی صد عاقل اندر پی روان
می خواند باخوداين غزل ، ديوانه را گم كرده ام
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
دوک نخریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده است
توبه کردم که نبوسم لبِ ساقی و کنون
میگَزَم لب که چرا گوش به نادان کردم
میخواست فلک که تلخ کامم بکشد
ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد
بسپرد به شحنه فراق تو مرا
تا او به عقوبت تمامم بکشد
https://eitaa.com/Thetemptationofdoubt/7303 توی این برنامم رو گفتم و چنلمم همینه
رنگ مورد علاقم قهوه ای و سبز اورانوس هم هستممم
*ممنوننن
افسوس که ایام جوانی بگذشت
دوران نشاط و کامرانی بگذشت
تشنه بکنار جوی چندان خفتم
کز جوی من آب زندگانی بگذشت
ابوسعید ابوالخیر