انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
- فاضل نظری | شعر
من که شاعر نیستم گاهی فقط با دیدنت
واژه هارا به تماشای تو دعوت میکنم
- فاضل نظری | شعر
نظری به کار من کُن که زِ دست رفت کارم
به کَسم مَکن حواله که به جُز تو کس ندارم
- عطار | شعر
خواهم که چو نور جا کنم در همهْ چشم
تا هر که رخِ تو بیند، آن من باشم!
- باقرشیرازی | شعر
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو
میوهی بیرون زده از باغ حق عابر است
- محمد شیخی | شعر
حاشا که به عالم از تو خوشتر یاریست
یا خوبتر از دیدن رویت کاریست
اندر دو جهان دلبر و یارم تو بسی
هم پرتو توست ، هر کجا دلداریست ...!
- مولانا | شـــعر
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
زندگی درد قشنگیست ، بجز شب هایش!
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند?!
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد !
خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!
شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم ولی
من به تو ، او به نماز خودش ایمان دارد
اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر
سر و سریست که با موی پریشان دارد
"من از آن روز که در بند توأم" فهمیدم
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
- علی صفری | شـــعر
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
- سعدی | شـــعر
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
- مولانا | شـــعر
همیشه قصه شب در همین خلاصه شده است
تو غرق خوابی و من غرق آرزوی توام...
- انوری | شعر
آنها که خوانده ام
همه از یاد من برفت
اِلّا حدیثِ دوست
که تکرار میکنم
- سعدی | شـــعر
حیف! با اینکه دوستت دارم
سهمِ دستانم از تو پرهیز است
قسمتام نیستی و این یعنی:
زندگی، واقعا غم انگیز است...
- امید صباغ نو | شـــعر
اشکی که به پلک مرد می آویزد
قانون غرور را به هم میریزد
میگِریَم و اشک مرد دیدن دارد
سُر خوردن کوه درد دیدن دارد
- علیرضا آذر | شـــعر
کم نشد بعدِ تو دلداده برایم اما
قول دادم به خیالِ تو خیانت نکنم!
- پروانه حسینی | شـــعر
از صد هزار وعده یکی را وفا نکرد
خامی نگر که باز دو چشمم به راهِ اوست
- عندلیب کاشانی | شعر
گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه سنگ ریزهها
- فاضل نظری | شـــعر
مرا و عشق تو، گیتی به یک شکم زادهست
دو روح در یک تن، چون دو مغز در یک پوست!
- سعدی | شعر
مکش منت به هر نامرد و مردی
مده دل را به ذلت دست فردی
اگر او را به تو مهر و وفا نیست
اگر او بر جراحاتت دوا نیست
رهایش کن مرنجان خویشتن را
مبر هرگز ز یادت این سخن را
- صائب تبریزی | شعر
به غیر از بوسه کز تکرار ، رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مُکرّر میتوان خوردن ..؟!
- صائب تبریزی | شـــعر
نگاهت میکنم،خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم، از دل نشان دارد
چه خواهش ها در این خاموشی گویاست،نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو،چشم و دلت گوش و زبان دارد
- هوشنگ ابتهاج | شـــعر
از دل رَوَدَم یاد تو بیرون نه و هرگز
لیلی رَوَد از خاطر مجنون نه و هرگز
با اهل وفا و هنر افزون شود و کم
مهر تو و بیمهری گردون نه و هرگز
- هاتف اصفهانی | شعر
هرچه شکلک توی ذهنت بود در آورده ای
بر لبِ شعرم، ولی لبخند می آید مگر!؟
تو دلت خوش باشد اما ابر، حزبی تودهایست
در پناه چتر، باران بند می آید مگر!؟
- یاسرقنبرلو | شعر
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دیگران وای به حال دگران
- شهریار | شـــعر
دیگر نمی چسبد مجازی بوسه دادنها
من کارهای واقعی را دوست تر دارم.
- سعید شفیعی نوید | شـــعر
نمیگنجد خیال دیگری در سینهی تنگم
نگینِ دل ندارد جای نقشی غیرِ نام تو
- حزین لاهیجی | شـــعر
داغی که بوسه ی تو بر لبهای ما نهاد
یادش بخیر و خاطره اش جاودانه باد!
بر من ببخش!
بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت
کز یاد میبرم که مرا برده ای ز یاد!
دردا چنین که عمر و دریغا چنان که مرگ
از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد!
مارا فریب دادی و جای گلایه نیست...
ما زود باوریم و تو دلال اعتماد!
صبرم کفاف این،همه غم را نمیدهد!
سرمایه ام کم است و بدهکاری ام زیاد!
- فاضل نظری | شـــعر