eitaa logo
شمع
246 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
353 فایل
نكاتي از مهارت هاي زندكي ارتباط با ادمين👇 @Naderiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
😮کلیپ رد پادشاهی کوروش و سلسله هخامنشی 😬چه کسانی از نام کوروش و سلسله هخامنشی و نهادینه شدن این جریان سود میبرند 🤔کمی تامل لازم است
قصه سنگ کوچولو یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد ميشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی ديگر. سنگ کوچولو خيلي غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده ميشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند. یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندونه ی قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه کوچک براي خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه ديگر توی آن کوچه ی پرسر و صدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد. روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های ديگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد. یک روز تعدادی پسر بچه همراه معلمشان به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آن را برداشت و به منزل برد. آن را رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی  پیدا کرده بود به مادرش نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز به سنگ کوچولو بست و آن را به دیوار اتاق خواب پسرک آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و ديگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش ميکند و او را خيلی دوست دارد. 〰〰〰〰〰〰〰 📱تبلت را چگونه از فرزندانمان جدا کنیم؟ ⏱ به ساعت نگاه کنید. ✅ با وضع کردن برخی قانون‌ها، ساعت‌های استفاده فرزندتان از تبلت را محدود کنید. برای مثال به او اجازه ندهید که سر میز شام تبلتش را بیاورد. 🌙 خاموشی بزنید. ❌ محققان می‌گویند تبلت‌بازی پیش از خواب می‌تواند فرزند شما را بی‌خواب کند. پس به او اجازه بازی کردن با تبلت پیش از خواب را ندهید و نگذارید آن را به اتاق خوابش ببرد. 〰〰〰〰〰〰〰 ✅ منظور از بازی با کودک، فعالیتی پر از لذت و کم هدف است. 🔵شرایط بازی: 1️⃣ بدون غر و لند 2️⃣ بدون آموزش 3️⃣ بدون دستور 4️⃣ بدون وضع قانون (تنها دو قانون در بازی وجود دارد : 👇👇 ۱- به همدیگر آسیب نرسانیم. ۲- وسایل را خراب نکنیم). 🔻اگر کودک در بازی تقلب کند👇 ✅ بهتر است در ساعاتی به غیر از ساعات بازی آموزشهای لازم را به او بدهیم.
آیت الله شهید مرتضی مطهری: 🔸️بهشت و جهنم فعلا دو صحرای خالی هستند. 🔸️آتش آن جهان را از اینجا می فرستیم، نعمت آن جهان را هم از اینجا می فرستیم. 🔸️هر چیزی که آن جهان است از اینجا فرستاده می شود و بس. 🔸️چیزی را قبلا در آن جهان آماده نکردند که به بنده و شما که رفتیم بگویند خانه را آماده کردیم. 🔸️تا برویم آن جهان می گویند بفرمایید خانه ای که قبلا خودتان آماده کردید حاضر است.
☝️☝️☝️☝️ *چه تصویرعالی* *تکان دهنده* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
🛑 فرا رسیدن ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به شهر قم گرامی باد 🌸اشک شادی روز مژگان آمده 🌸خواهر شاه خراسان آمده
🌺 🌺 ✍ سال 201 هجری قمری بود که ماه بانویی از آل محمد وارد شهر شد. ورودی که هر چند هفده روز بیشتر طول نکشید؛ امّا تاثیری شگرف در پهنه تاریخ گذاشت و این اثرات همچنان ادامه دارد. به درستی باید این روز را روز شکفتن و تلألؤ نامید. شکفتن محبت به خاندان نبوی، شکفتن تشَیُع و فقه محمدی، شکفتن انقلاب و بیداری‌های اسلامی و... . 🌺 سالروز ورود با عظمت (س) به شهر قم گرامی باد 🌺جایگاه حضرت معصومه سلام الله علیها در کلام معصومین علیهم السلام ❤️ علیه السلام: 🍃 ما را حرمی است و آن "قم" است و به زودی بانويی از فرزندان من به نام فاطمه در آن دفن خواهد شد. هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب شود. 📖 بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۱۶. ❤️ علیه السلام: 🍃 همه شيعيان من با شفاعت او، فاطمه معصومه ‏عليها السلام وارد بهشت خواهند شد. 📖بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۲۸. ❤️ علیه السلام: 🍃هر كس او را با شناخت زيارت كند، بهشت پاداش او خواهد بود. 📖 بحار الأنوار، ج۹۹، ص۲۶۶ ❤️ علیه السلام: 🍃 هر كس قبر عمّه‏ام، حضرت معصومه ‏عليها السلام را در قم زيارت كند، بهشت پاداش او است. 📖كامل الزيارات، ص ۵۳۶ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✨﷽✨ 🔴در شهری که موش آهن می‌خورد، کلاغ هم کودک می‌برد ✍بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد. بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آن‌ها را نزد دوست خود به امانت گذاشت چون فکر می‌کرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمی‌افتد. پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهن‌ها را از او پس بگیرد. اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهن‌ها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهن‌ها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: دوست عزیز، من واقعاً متاسفم اما من آهن‌های تو را در گوشه‌ای از انبار نگه می‌داشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهن‌ها را خورده است.مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیله‌ای او را شرمنده سازد. بنابراین گفت: بله، من هم شنیده‌ام که موش آهن دوست دارد، تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم. دوست بازرگان با خود فکر کرد حالا که این مرد احمق حرف مرا باور کرده، بهتر است او را برای ناهار دعوت کنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده و تردید را از او دور کنم. بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. اما زمانی که از خانه او خارج می‌شد، فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد. او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت. دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود، گفت: دوست عزیز، من شرمنده شما هستم اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم. بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: اما من دیروز، زمانی که به خانه می‌رفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود می‌برد.دوست خائن او که پریشان‌تر شده بود، فریاد زد:آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم‌ من نیست، کودکی را که وزنش ده من است، بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کرده‌ای؟ بازرگان بلافاصله پاسخ داد: تعجبی ندارد. در شهری که موش می‌تواند آهن بخورد، کلاغ هم می‌تواند کودکی را ببرد. دوست او که پی به داستان برده بود با پریشانی گفت: حق با توست. فرزندم را بیاور و آهنت را بستان، من به تو دروغ گفتم.بازرگان که دیگر ناراحت نبود، در پاسخ گفت: بله، اما این را بدان که دروغ تو از دروغ من بدتر بود زیرا من برای پس گرفتن حق خود، مجبور به دروغگویی شدم، اما تو قصد خیانت به من را داشتی. 📚کلیه و دمنه
🔰 مک دونالد عامل ناباروری 🔹محققان دانشگاه جرج واشنگتن با آزمایش متوجه شدند، ۸۰ درصد از غذاهای مک دونالد و پیتزا هات حاوی ماده شیمیایی فتالات است که مستقیما به بیماری آسم، ناباروری و کوچکی بیضه مربوط است.