حضرت امام صادق علیه السلام :
ثَلاثَةٌ اُقسِمُ بِاللّهِ أَنَّهَا الحَقُّ ما نَقَصَ مالٌ مِن صَدَقَةٍ و َلا زَكاةٍ و َلا ظُلِمَ أَحَدٌ بِظَلامَةٍ فَقَدَرَ أَن يُكافِئَ بِها فَكَظَمَها إِلاّ أَبدَ لَهُ اللّهُ مَكانَها عِزّا و َلا فَتَحَ عَبدٌ عَلى نَفسِهِ بابَ مَسأَلَةٍ إِلاّ فُتِحَ عَلَيهِ بابُ فَقرٍ؛(1)
به خدا قسم سه چيز حق است:
- هيچ ثروتى بر اثر پرداخت صدقه و زكات كم نشد،
- در حق هيچ كس ستمى نشد كه بتواند تلافى كند، اما خويشتندارى نمود مگر اين كه خداوند بجاى آن به او عزت بخشيد
- و هيچ بنده اى درِ خواهشى را به روى خود نگشود مگر اين كه درى از فقر به رويش باز شد.
______________
(1). بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص209،
✅درمان اضطراب
✍️بوی گلاب تاثیری مستقیم بر آرامش روان دارد و کسانی که استرس و هیجانات منفی دارند بایستی بر روی متکای خوابشان مقداری گلاب بپاشند که این مسئله بسیار در بهبود استرسها و اختلالات عصبی آنها مفید خواهد بود.
✍🏻از حضرت رسول نقل شده که: ریختن گلاب بر صورت، آبرو را زیاد میکند و پریشانی را برطرف میسازد. علت اینکه در مراسم عزا از گلاب استفاده میشود به دلیل این است که گلاب غمزداست و ضد استرس میباشد.
📚توصیههای پزشکی عارفان، آیت الله بهجت، ص141
🕊امیرالمؤمنین عليه السلام:
سنگينى [و سبكى] عقل، در شادى و غم آزموده مىشود
رَزانَةُ العَقلِ تُختَبَرُ فِي الفَرَحِ وَالحُزنِ
📚عيون الحكم والمواعظ صفحه271
🕊امام كاظم عليه السلام:
ثَمَنُ العَقارِ مَمحوقٌ، إلاّ أن يُجعَلَ في عَقارٍ مِثلِهِ
پولِ زمين و مِلك، از بين مى رود، مگر آن كه با آن، زمين يا مِلكى مانند همان خريده شود.
الكافی جلد5 صفحه92
✍نگران زیر و رو شدن زندگیات نباش، از کجا معلوم زیر زندگیات، بهتر از رویش نباشد؟بعضی وقتها با وجود تلاش اگه کاری از دستت برنمیاد، خودتو به تقدیر بسپار!
بعضی وقتها لازم است که بهجای مقاومت در برابر تغییراتی که خداوند برایت در نظر گرفته، تسلیم خواست او شوی و اصرار بر چیزی که نمیشود، نکنی! ولی این رو همیشه بدون، زمانی که زندگیات واقعا دشوار میشود، در حال تغییر و تحولی و از اینجا به بعدت بهتر خواهد شد.
✨﷽✨
✍گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت. پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد
اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:
خداى داند و من دانم و تو هم دانى
که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى
_______________
✨﷽✨
#داستانک_معنوی
✍روزی ابراهیم ادهم از بازار بصره عبور می كرد. مردم اطراف او را گرفتند و گفتند: یا ابراهیم! خداوند در قرآن می فرماید: «مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم» ما دعا می كنیم اما دعای ما اجابت نمی شود، چرا؟ابراهیم گفت: ای مردم بصره علت آن ده چیز است؛
١_ خدا را شناخته اید، ولی حق او را ادا نكرده اید.
٢_ قرآن را می خوانید، ولی عمل نمی كنید.
٣_ ادعاي محبت رسول خدا را دارید، در حالی كه با اولاد او دشمنی می كنید.
٤_ ادعاي دشمنی با شیطان دارید و حال آنكه در عمل با او موافقید.
٥_ مي گوييد بهشت را دوست داریم، اما برای رسیدن به آن عملی انجام نمی دهید.
٦_ اظهار ترس از جهنم می كنید، ولی خود را در آن انداخته اید .
٧_ مشغول عیب گويي مردم شده اید و از عیب خود غافل مانده اید.
٨_ ادعاي بیزاری از دنیا دارید، ولی در جمع آن حرص می ورزید .
٩_ اعتقاد به مرگ و قیامت دارید، ولی خود را آماده نكرده اید.
١٠_ مردگان را دفن می كنید، ولی از مرگ آنها عبرت نمی گیرید.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#قصه_شب
خانوادهی کبوتر 🕊
توی جنگلهای شمال ایران کنار یک رودخانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتر پدر و کبوتر مادری با جوجههایشان روی آن درخت زندگی میکردند. هر چه جوجهها بزرگتر میشدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجهها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجهها نشست. جوجهها که تا به حال هیچ پرندهای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند و مثلا پنهان شدند.
گنجشک گفت: چرا از من میترسید؟ به من میگن گنجشک. منم بچههایی مثل شما دارم و آمدم برایشان غذا پیدا کنم. آنها کرمهایی که روی درخت شما هستند را خیلی دوست دارند.
آنها به گنجشک گفتند: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ سریع بال میزنی و پرواز میکنی.
گنجشک گفت: خداوند این بالهای زیبا را به من داده تا با آنها به هرجایی که میخواهم پرواز کنم و از نعمتهای خدا برای خودم و بچههایم غذا تهیه کنم. بعد از رفتن گنجشک و برگشتن پدر و مادر کبوتر، جوجهها داستان را برای بابا و مامان تعریف کردند.
فردای همان روز وقتی پدر و مادر کبوتر در حال رفتن به دنبال غذا بودند یک مرتبه دیدند عقابی به لانهی گنجشک برای شکار گنجشک کوچولوها حمله ور میشود. پدر و مادر جوجهها خیلی سریع برای حفاظت از گنجشکها فریاد زدند: خطررر خطرر؛ و در همان لحظه سگ مهربانی که روی شاخه بود خودش را روی لانهی گنجشکها انداخت و با پنجههای خود به بالهای پرنده شکاری ضربه زد تا پرنده را دور کند. با این حرکت او عقاب تسلیم شد و پرواز کرد و رفت.
وقتی گنجشک مادر برگشت همه برای او ماجرا را تعریف کردند. گنجشک مادر از کبوترها و سگ برای نجات جان بچههایش بسیار تشکر کرد. سگ پدر با اینکه کمی زخمی شده بود، ولی خوشحال بود که توانسته گنجشک کوچولوهای همسایه را نجات بدهد. از جایش بلند شد و گفت: منم سه تا بچه دارم و دلم نمیخواد به خانوادهی عزیزم هیچ آسیبی برسه. برای همین از خانوادهی شما هم حفاظت کردم.
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🌸 حضرت محمد (ص)
پیامبر مهربان،
باغی پر از میوه داشت
گوشه کنار باغش،
نهال میوه می کاشت
وقتی که میوه هایش،
درشت و پر آب می شد
باغبان مهربان،
خوشحال و شاداب می شد
به باغ خود راه می داد،
مردم دور و بر را
باز می گذاشت همیشه،
برای آن ها در را
همسایه های نزدیک،
با بچه های پر شور
از شاخه ها می چیدند،
میوه های جورواجور
شادی می کرد باغبان،
آن ها را وقتی می دید
روی سر کودکان،
با خنده دست می کشید.
🍃 #من_محمد_را_دوست_دارم
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🌹🐝 وفاداری
در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک تر بود و همیشه او را اذیت می کردند.
آن روز وقتی در حال پرواز کردن و بازی کردن بودند زنبور کوچولو چشمش به سه
عدد گل سرخ افتاد و به خواهرانش گفت بچه ها بیایید یک مسابقه دهیم.
خواهرها که دست به یکی کرده بودند تا دوباره زنبور کوچولو را اذیت کنند گفتند چه مسابقه ای؟
یکی از آن ها گفت بیایید قایم باشک بازی کنیم، زنبور کوچک گفت نه، آن گل های زیبا را می بینید؟
من تا ۳ میشمارم هر کسی زودتر به روی گل ها بشیند برنده است و نفر آخر که باخته و گلی ندارد تا رویش بشیند باید برقصد.
خواهران زنبور قبول کردند و زنبور کوچولو شروع به شمردن کرد، به عدد ۲ که رسید خواهرانش با سرعت روی گل ها نشستند و با خنده گفتند که تو باختی.
زنبور کوچولو گفت: نه شما صبر نکردید تا آخر بشمارم و زود رفتید، کارتان درست نبود و باید از اول بازی کنیم.
خواهران بزرگترش که او را اذیت می کردند گفتند قبول دوباره بازی می کنیم.
این دفعه هم مانند قبل تا ۲شمرد و آن ها سریع به روی گل ها نشستند و به خواهر کوچکشان می خندیدند.
زنبور کوچولو ناراحت شد و رفت روی شاخه ای نشست که گلی نداشت، لابه لای شاخه ها چشمش به غنچه ای افتاد، غنچه با ناراحتی گفت چه شده؟ چرا گریه می کنی زنبور کوچولو همه ی ماجرا را برای او تعریف کرد.
غنچه ی گل رز به او قول داد تا زودتر بزرگ شود و برای او باشد. زنبور خوشحال شد و هر روز به کنار او می آمد تا بالاخره او تبدیل به یکی از رزهای بسیار زیبا شد.
خواهران زنبور از دیدن این صحنه و وفاداری گل رز بسیار شرمنده شدند و از زنبور کوچولو به خاطر رفتارهای بدی که کرده بودند معذرت خواستند و قول دادند که همیشه با او مهربان باشند.
#نکته_تربیتی
وقتی به کودک میگین:
«مامان کفشات رو پات میکنه عزیزم.»
«بیا خوشگلم، بذار دکمه هات رو ببندم.»
«برای انجام تکالیفت کمک نمی خوای؟»
همیشه این کمک ها از طرف شما بدون غرض و با محبت بیان می شوند.
اما نتیجه همیشه یکی است:
«تو به مامان احتیاج داری.
خودت نمی تونی از عهده کارهایت
بر بیایی.»
این روزها پرورش استقلال کودکان برای والدین دشوار شده و نیاز به تمرین جدی دارد.
#شعر_کودکانه
🌗 شب و روز ☀️
آی بچه های نازنین
می خواهید شما هم بدونین
شب چرا تاریک و سیاه است
روز چرا روشن پیش ماست
شبها را آفرید خدا
برای آرامش ما
برای کار و زندگی
روز ها رو آفرید خدا
روز که میشه خورشید خانوم
بیرون میاد از پشت کوه
سلام و صبح بخیر میگه
چه با نشاط و پر شکوه
گرمی و روشنی میده
به آسمان ها و زمین
به شاخه های سر بلند
به سبزه های رو زمین
خورشید خانوم میره کنار
روز که تمام شد دوباره
مهتاب خانوم بجاش میاد
چشماشو رو هم می زاره
شب که میشه ستاره ها
نور می پاشن رو خونه ها
آرام لالایی می خوانند
تا خوب بخوابند بچه ها
دانستید ای بچه ها
شب هست قشنگ و زیبا
شیرین و دوست داشتنی
هنگام خواب و رویا
شبها با آن ستاره ها
باعث خواب راحته
تاریکی قشنگ شب
بستر استراحته
سلام
حلول ماه شعبان المعظم ومیلاد بابرکت حضرت امام حسین وامام زین العابدین وحضرت ابوالفضل العباس علیهم السلام برفخرجن وبرحضرت ولی عصر وهمه ارادتمندان به اهل بیت مبارک
انشااله ماه پرخیروبرکت وارامش ونشاط برای همه باشد
آیت الله جوادی آملی با چه سرور و شادابی و شیدایی از اسرار و باطن ماه شعبان پرده برمی دارند...جا دارد مکرر ببینیم و بیدار شویم.