#ادامه_قسمت_دوم
🔮به حرم امام حسین علیهالسلام نمیرود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام میرود. آن جا دراز میکشد و دوباره آن حال میآید. تا اهل منزل سینی چای را میآورد، آن حال میرود.
🔆نماز عشاء را میخواند و دوباره آن وضع بر میگردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذرهاش را هم ندیده است و حالا که دیده نه میتواند در بدن بماند و نه میتواند بیرون بیاید. دوباره که شام را میآوردند، آن حال قطع میشود و نیمه شب دوباره بر میگردد.
🔮آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب میشود. میگوید: « آن چه را میخواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیهالسلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیهالسلام گفتهام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد»
#کرامتی_از_مرحوم_قاضی
🌀علامه طهرانی میگوید: چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما، از یکی از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل میکردند که میگفت: من درباره استاد میرزا علی قاضی طباطبایی و مطالبی که از ایشان شنیده بودم و احوالاتی که به گوشم رسیده بود، در شک بودم.
#ادامه_قسمت_دوم
🌀با خود میگفتم: آیا این مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا این که روزی برای نماز به مسجد کوفه میرفتم ـ در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم؛ با هم مقداری صحبت کردیم و گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده، به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. همین که مار به مقابل ما رسید و من وحشتی کردم، استاد اشارهای به مار کرد و فرمود: «مت باذن الله؛ به اذن خدا بمیر.» مار فوراً در جای خود خشک شد.
🔮قاضی بدون این که اعتنایی کند، شروع به دنبال صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا این کار واقعی بود و مار مرد یا این که چشم بندی بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روی زمین افتاده است؛ پا زدم، دیدم حرکتی ندارد.
🔆شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتی دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد برای نجف، باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی! امتحان هم کرد
#ادامه_قسمت_دوم
🔆 مرحوم سیبویه به هیچ عنوان از هیچ یک از جناح های سیاسی حمایت نمی کرد و کاملاً بی طرف بود و با همه با هر سلیقه سیاسی که داشتند، رابطه حسنه برقرار می کردند و ارادت خاصی به مقام معظم رهبری داشت.
🌀 مرحوم سیبویه معتقد بود، هوای نفس انسان را به اسفل سافلین می برد و چنانچه هر انسانی در راه رسیدن به اهداف خود به یک هدف الهی بنگرد، دچار چالش نمی شود. شاید افراد دارای اعتقادات مختلفی در رسیدن به یک هدف الهی باشند، ولی مهم این است که هدفشان یکی است.
🌀هنگامی که ما نوجوان بودیم و وظیفه داشتیم هر روز صبح برخی از کارهای منزل از جمله خرید نان را انجام دهیم، مرحوم سیبویه ما را از خواب بیدار نمی کرد و با وجود اینکه حدود 70 سال سن داشتند، بعد از نماز صبح خودشان برای خرید نان از منزل خارج می شدند.
🔮این دوست و هم خانه مرحوم سیبویه اظهار داشت: مرحوم سیبویه در بسیاری از کارهای منزل کمک می کردند و اگر از ایشان می خواستیم که به خود زحمت ندهند و این کار را به خانم ها واگذار کنند، در پاسخ می گفتند که وقتی روی منبر از مردم می خواهم در کارهای منزل به خانم های خود کمک کنند، چنانچه خود عمل نکنم، عالم بی عمل می شوم.