#قصه_شب
🕊 مسابقه ی پرواز
کبوتر زرد، از پنجره داخل اتاق شد. چرخی زد و خودش را در آینه نگاه کرد. پرهایش را صاف کرد. از اتاق بیرون آمد و به کبوتر سفید اشاره کرد.
کبوتر زرد و سفید در آسمان، مسابقه ی پرواز گذاشتند. کبوتر زرد بالاتر رفت. نوکش را به ابر زد و بال هایش را سه بار به هم زد و معلق زد.
کبوتر سفید پایین آمد و لب پنجره نشست. کبوتر زرد گفت: نمی آیی دوباره مسابقه بدهیم؟
کبوتر سفید جوابی نداد. کبوتر زرد کنار کبوتر سفید نشست و گفت: به کجا داری نگاه می کنی؟
کبوتر سفید گفت: اون کیه آنجا نشسته؟
کبوتر زرد گفت: خب آینه است. کبوتری هم که می بینی، خودتی.
سفید گفت: من تا الان خودم را ندیده بودم.
زرد گفت: حالا که دیدی. بیا پرواز کنیم.
سفید گردنش را جلو برد و گفت: می خواهم خودم را بیشتر ببینم.
زرد گفت: پس پرواز چی؟
سفید چشم هایش را بیشتر باز کرد و گفت: بعدا پرواز می کنیم. الان فقط می خواهم خودم را ببینم.
زرد گفت: ولی قرار بود مسابقه سرعت بدهیم.
سفید گفت: میشه آینه را با خودمان ببریم؟
زرد گردنش را جلوتر برد و به آینه نگاه کرد.
سفید گفت: می خواهم همیشه خودم را ببینم.
زرد گفت: آن وقت چطوری پرواز کنیم؟
از بین کبوترها، سنگی رد شد و به آینه خورد. آینه تکه تکه شد. کبوترها پرواز کردند.
✍ نویسنده: حسین مجاهد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#شعر_کودکانه
🇮🇷 سرباز دین
بابای من زرنگه
قوی مثه پلنگه
سرباز دین خداست
روی دوشش تفنگه
چند وقته بابا رفته
دلم براش چه تنگه
مامان میگه عزیزم
اون رفته که بجنگه
با دشمن های خدا
که دلشون از سنگه
دنیا باید قشنگ شه
رنگ خدا قشنگه
روزی که آقا بیاد
دنیا همه اش یه رنگه
شاعر : الهام نجمی
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد.
🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷
#قصه_شب
🐝 حساسیت زنبوری
زنبوری مریض شده بود و هی عطسه می کرد و می گفت: زیچّی...زیچّی ...
فکر می کرد سرما خورده به خاطر همین شروع کرد به خوردن عسل سرماخوردگی و عسل ضد سرفه...
اما حالش بهتر نمی شد و هی بیشتر عطسه می کرد ... زیچّی .... زیچّی ...
عطسه هاش بهتر نشد که هیچی، سرفه هم بهش اضافه شد.
با هر سرفه صدا می کرد زوه زوه ... زوه زوه...
کم کم عطسه و سرفه اش با هم قاطی شد... زیچّی... زوه زوه ... زیچّی..... زوه زوه ...
بالاخره زنبوری مجبور شد بره پیش دکتر.
دکتر « زا زو زی» زنبوری رو معاینه کرد و گفت:... ززززمریضی شما حساسیته ززز...
باید چیز میزززایی که برای حساسیت بده نخورید. ززز اگه بخورید اصلا خوب نمی زید.
زنبوری با عطسه و سرفه گفت هر چی بگید...زیچّی ....گوش می کنم... زوه زوه... زیچّی... زوه زوه...
دکتر « زا زو زی » گفت: فقط غذاهای آب پززززز بخور. ضمنا روی هر میوه ای هم نباید بشینی اما سیب و هویج برات خوبه.
زنبوری از سرفه و عطسه خسته شده بود و می خواست دقیق به نسخه ی دکتر عمل کنه.
بنابراین از یه جا رد می شد دید چند تا زنبور دارن از شهد گل فلفل نمکی می خورن. طفلکی از چند متر اون طرف تر پرید و رفت.
تازه تو کندوشون هم بوی موز پیچیده بود. همه داشتن موز می خوردند. اما دکتر« زا زو زی » گفته بود موز هم برای حساسیت بده.
البته زنبوری باید فقط تا وقت خوب شدنش از خوردن این میوه ها پرهیزززززززززززز کنه .
ای بابا من دیگه چرا می گم ززززز
#شعر_کودکانه
🇮🇷 سرباز دین
بابای من زرنگه
قوی مثه پلنگه
سرباز دین خداست
روی دوشش تفنگه
چند وقته بابا رفته
دلم براش چه تنگه
مامان میگه عزیزم
اون رفته که بجنگه
با دشمن های خدا
که دلشون از سنگه
دنیا باید قشنگ شه
رنگ خدا قشنگه
روزی که آقا بیاد
دنیا همه اش یه رنگه
شاعر : الهام نجمی
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد.
لنگه
سرباز دین خداست
روی دوشش تفنگه
چند وقته بابا رفته
دلم براش چه تنگه
مامان میگه عزیزم
اون رفته که بجنگه
با دشمن های خدا
که دلشون از سنگه
دنیا باید قشنگ شه
رنگ خدا قشنگه
روزی که آقا بیاد
دنیا همه اش یه رنگه
شاعر : الهام نجمی
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد.
#قصه_شب
داستان جالب سالمند
يه روز بعدازظهر، فاطمه و محمد، پيش مامان اومدن و ازش خواستن تا اونا رو به خونه ی مامان بزرگ ببره. مامان قبول كرد و گفت: باشه ولي يادتون باشه به بابا بزرگ و مامان بزرگ احترام بذارين و اونا رو اذیت نكنيد.
محمد پرسيد: اما، ما كه نمیدونيم چه جوری بايد احترام بذاريم!
مامان گفت: پس بياين بشينيد تا قبل از رفتن، آداب احترام به بزرگ ترها رو براتون بگم: ما ميتونيم برای احترام گذاشتن به بزرگ ترها، به ديدنشون بريم و بهشون سر بزنيم، قبل از اين كه اونا سلام كنند ما بهشون سلام كنيم، موقع صحبت كردن با صدای بلند باهاشون حرف نزنيم، خدای نكرده با اونا دعوا نكنيم.
هر وقت بزرگترا، هديهای بهمون دادن، اونو بگيريم و ازشون تشكر كنيم حتی اگه اون هديه رو دوست نداشته باشيم، وقتی جايی نشسته بوديم و يه بزرگ تر اومد، به احترامش از جا بلند بشيم و جای خودمون رو بهش تعارف كنيم.
يا حتی، ميتونيم وقتی با بزرگترا، جايي رفتيم با راه نرفتن جلوی اونها بهشون احترام بذاريم و خيلی كاراي ديگه كه نشون ميده ما بزرگترا رو دوست داريم.
فاطمه پرسيد: مامان! ما به چه كسايي بايد احترام بذاريم؟ مامان جواب داد به همه، ولی به اونايي كه از شما بزرگترن، مخصوصاً پدر و مادر، پيرمردا و پيرزنا، و دانشمندا، خيلی خيلی بيشتر.
محمد گفت: حالا اگه به اينا احترام بذاريم چی ميشه؟
مامان دستی به سر محمد كشيد و گفت: احترام گذاشتن به پدر و مادر يه عبادته و ثواب داره، مثل نماز خوندن يا روزه گرفتن.
تازه پيامبر مهربونمون فرموده: كسی كه به انسانهای پير احترام نذاره ما دوستش نداريم، ولی هر كی به اونا احترام بذاره مثل اينه كه به پيامبر احترام گذاشته.
#بازی
🐠 ماهیگیری با نی
بچه ها با یک دم عمیق با نی ماهی میگیرند و به ظرف دیگری انتقال می دهند بدون اینکه ماهی بیافتد.
ماهی ها با کاغذ درست شده و چون سبکه با حبس نفس راحت به نی میچسبه.
✔️ مناسب 5 تا 7 سالگی
#شعر_کودکانه
🇮🇷 سرباز دین
بابای من زرنگه
قوی مثه پلنگه
سرباز دین خداست
روی دوشش تفنگه
چند وقته بابا رفته
دلم براش چه تنگه
مامان میگه عزیزم
اون رفته که بجنگه
با دشمن های خدا
که دلشون از سنگه
دنیا باید قشنگ شه
رنگ خدا قشنگه
روزی که آقا بیاد
دنیا همه اش یه رنگه
شاعر : الهام نجمی
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
موضوع امروز: «#شکست_حصر_آبادان»
✍️ مناسبت روز: در #هفته_دفاع_مقدس و سالروز شکست #حصر_آبادان و انجام #عملیات_ثامنالائمه (ع) قرار داریم که نماد اقتدار و ابتکار عمل رزمندگان اسلام و نقطه عطف تاریخ هشت ساله دفاع مقدس به شمار میرود؛ نبردی که در آن دلیرمردان ارتش و سپاه با وحدت و فرمانبرداری از امام امت (ره) توانستند، تمامی نقشههای رژیم بعثی را درهم شکسته و بدین ترتیب قدرت و نبوغ خود را به جهانیان ثابت نمایند؛ لذا ضمن گرامیداشت این پیروزی بزرگ، سخن امروز را با سلام و صلوات به روح بلند شهدای گرانقدر این عملیات بزرگ آغاز مینمائیم؛
✍️ پس از تجاوز ارتش عراق در ٣١ شهریور ١٣۵٩ شمسی و اشغال سریع بخشهایی از خاک ایران، خرمشهر به عنوان مهمترین شهر بندری کشور، پس از مقاومت دلیرانه دلیرمردان این خطه، با خیانت آشکار لیبرالها و منافقین و غفلت و همراهی بنیصدر خائن با آنها به دست دشمن افتاد و پس از سقوط این شهر مهم، رژیم عراق در صدد اشغال شهر استراتژیک آبادان برآمد، اما ایستادگی و مقاومت بینظیر مردم این شهر قهرمانپرور در حدود یک سال، دشمن را پشت دروازههای شهر، زمینگیر نمودند؛
البته ارتش ایران در طول این مدت، بارها سعی در شکستن حصر آبادان نمود، ولیکن هربار در مواجهه با قوا و امکانات جنگی نابرابر دشمن با شکست مواجه گشت.
پایدار ماندن رژیم بعثی در شرق کارون، تهدید بسیار بزرگی برای ایران بود، زیرا با اشغال آبادان، تمام کرانه شمالی اروندرود در کنترل دشمن قرار میگرفت؛ لذا با دستور امام امت در رابطه با ضرورت شکست حصر آبادان، فرماندهان سپاه پاسداران طرح عملیاتی ويژهای را در بهمن ماه ١٣۵٩ به مسئولین لشکری و کشوری ارائه دادند و اگرچه این طرح به تصویب رسید، ولی متأسفانه با کارشکنیهای بنیصدر خائن، عملیاتی نشد؛
اما با عزل بنیصدر از ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا، روحیه جدیدی در کالبد رزمندگان دمیده شد و «عملیات بزرگ ثامنالائمه (ع)» برای اولین بار با همکاری مشترک ارتش، سپاه، بسیج، ژاندارمری و پشتیبانی جهادسازندگی، در ساعت یک بامداد پنجم مهرماه ١٣۶٠ از سه جناحِ آبادان، ماهشهر و دارخوین با رمز «نصر من الله و فتح قریب» آغاز شد و با رشادت بینظیر رزمندگان اسلام، دشمن تا دندان مسلح شکست خورده و آبادان و منطقه شرق کارون به وسعت حدود ١٣٠ کیلومتر مربع پس از ٣۴٩ روز از محاصره دشمن خارج شد! و ارتش عراق، اولین شکست سنگین خود در دفاع مقدس را تجربه کرد و با دادن بیش از ١۵٠٠ نفر کشته و ١٨٠٠ نفر اسیر و همچنین انهدام بیش از ١٠٠ خـودرو جنگی، ٩٠ دستگاه تانک و نفربـر، سه فروند هواپیما و یک فروند هلیکوپتر و تجهیزات دیگر، با خِفَّت از این منطقه مهم عقبنشینی نمود.
با انجام موفقیتآمیز این عملیات وسیع در جبهه حق علیه باطل، روحیه رزمندگان اسلام، تقویت شد و بعد از این حماسه، توانستند به پیروزیهای بزرگتری در جنگ تحمیلی دست یابند و به جهانیان اثبات نمودند که رزمندگان اسلام با «ایمان و توکل به خدا»، «وحدت کلمه و انسجام ملی» و «تبعیت از ولایت» میتوانند همهی قدرتهای جهان را به زانو درآورند؛ لذا به راستی باید شکست حصر آبادان را نقطه عطف تاریخ هشت ساله دفاع مقدس دانست.