💢 فضای مجازی و عوارض حقیقی
👈 فضای مجازی به ویژه اینستاگرام
با فرهنگ تحمیلی و وارداتی آن، (علیرغم فرصتها و مزایای مثبتی که دارد،) آثار و عوارض جبرانناپذیری را در جامعه بر جای میگذارد که «دودش به چشم همه خواهد رفت»!
⚠️ «عادیسازی و قبحشکنیِ ناهنجاریهای انسانی، اجتماعی و دینی»، «اشاعه تنبلی، وقتگذرانی و مسؤولیتناپذیری اجتماعی»، «تقویت و ترویج پرخاشگری و خشونت»، «افزایش بی بندوباری و فساد» و ... .
👈 با حساب مادی هم اگر نگاه کنیم، این ناهنجاریهای اجتماعی، در آینده نزدیک هزینههای زیادی را بر منابع عمومی و بیتالمال تحمیل میکند که به صورت مالیات از جیب خود ما پرداخت خواهد شد!
◀️ فضای رهای مجازی باید مدیریت شود. «این به نفع همه است؛ حتی کسانی که به انقلاب و نظام ارادتی ندارند!»
این غیرت، عقلانی است!
🌺 اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـــرَج
﷽
شهادت امام صادق«علیه السلام» رئیس مکتب شیعه بر همه شیعیان و محبین اهل بیت تسلیت باد.✅ شخصی خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسید و به ایشان عرض کرد:
اسیر دنیا شده ام.
حضرت فرمودند: از دنیا چه می خواهی؟
گفت:به تجارت می پردازم. امام می پرسند برای چه؟
پاسخ می دهد: کسب و کاری دارم و با آن خود را از مردم بینیاز می کنم به خویشاوندان احسان می کنم و با همسایگانم در ارتباط هستم.
امام فرمودند: این دنیا نیست، آخرت است.
اصول کافی جلد ۵ ص۷۲
#قصه_شب
🌹🐝 وفاداری
در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک تر بود و همیشه او را اذیت می کردند.
آن روز وقتی در حال پرواز کردن و بازی کردن بودند زنبور کوچولو چشمش به سه
عدد گل سرخ افتاد و به خواهرانش گفت بچه ها بیایید یک مسابقه دهیم.
خواهرها که دست به یکی کرده بودند تا دوباره زنبور کوچولو را اذیت کنند گفتند چه مسابقه ای؟
یکی از آن ها گفت بیایید قایم باشک بازی کنیم، زنبور کوچک گفت نه، آن گل های زیبا را می بینید؟
من تا ۳ میشمارم هر کسی زودتر به روی گل ها بشیند برنده است و نفر آخر که باخته و گلی ندارد تا رویش بشیند باید برقصد.
خواهران زنبور قبول کردند و زنبور کوچولو شروع به شمردن کرد، به عدد ۲ که رسید خواهرانش با سرعت روی گل ها نشستند و با خنده گفتند که تو باختی.
زنبور کوچولو گفت: نه شما صبر نکردید تا آخر بشمارم و زود رفتید، کارتان درست نبود و باید از اول بازی کنیم.
خواهران بزرگترش که او را اذیت می کردند گفتند قبول دوباره بازی می کنیم.
این دفعه هم مانند قبل تا ۲شمرد و آن ها سریع به روی گل ها نشستند و به خواهر کوچکشان می خندیدند.
زنبور کوچولو ناراحت شد و رفت روی شاخه ای نشست که گلی نداشت، لابه لای شاخه ها چشمش به غنچه ای افتاد، غنچه با ناراحتی گفت چه شده؟ چرا گریه می کنی زنبور کوچولو همه ی ماجرا را برای او تعریف کرد.
غنچه ی گل رز به او قول داد تا زودتر بزرگ شود و برای او باشد. زنبور خوشحال شد و هر روز به کنار او می آمد تا بالاخره او تبدیل به یکی از رزهای بسیار زیبا شد.
خواهران زنبور از دیدن این صحنه و وفاداری گل رز بسیار شرمنده شدند و از زنبور کوچولو به خاطر رفتارهای بدی که کرده بودند معذرت خواستند و قول دادند که همیشه با او مهربان باشند.
#بازی
#حس_لامسه
🎡 وسایل بازی یک جعبه ی بیسکویت یا کفش است که در دو طرف، سوراخی به قطری که دست کودک بتواند از آن عبور کند دارد. سوراخ ها با یک تکه کاغذ نرم یا پارچه، به طوری که بشود آن را عقب زد بدون آنکه داخل آن دیده شود پوشانده می شوند. روی جعبه را برای خوشایند کودک با طرح های زیبا نقاشی و تزیین می کنیم.
چند اسباب بازی یا چیزهای کوچکی که کودک آن ها را می شناسد، داخل جعبه می گذاریم. (این چیزها به فراخور سن کودک می توانند ساده یا پیچیده باشند). مادر، جعبه را جلوی کودک خود می گیرد و از او می خواهد دستش را داخل جعبه کند با لمس چیز هایی که در آن هست، تشخیص دهد آن چیست و از چه جنسی است. پس از این که کودک شئ را تشخیص داد، مادر آن را از جعبه خارج می کند تا معلوم شود آیا او درست تشخیص داده است یا نه.
✔️ مناسب 2 تا 7 سال
🎥 #سواد_رسانه
روش کشف فیلمها و عکسهای قلابی، دروغین و جعلی در پیامهای عملیات روانی شبکههای اجتماعی و رسانه های ضد انقلاب
حاجی:
💠 پاسخ جذاب سید روحبخش به کسانی که میگن با سرود سلام فرمانده، بچههای معصوم رو قاطی سیاست نکنید!
ولی هیچکس تا حالا اینجوری نزده بود تو دهن مسیح و سالومه😂👌
✍️ من انقلابیام
#شعر_کودکانه
🌸 من بچه شیعه هستم
(معرفی 14 معصوم علیهم السلام)
من بچه شیعه هستم، خدا را می پرستم
خدای پاک و دانا ، مهربان و توانا
پیامبرم محّمد (ص) ، که با او قرآن آمد
دین را به ما رسانده، او ما را شیعه خوانده
دختر او زهرا (س) بود، فاطمه کبرا بود
فدای دین شد جانش، لعنت به دشمنانش
در روز عید غدیر، بر ما علی (ع) شد امیر
امیر مومنین است، امام اوّلین است
امام دوّم ما، بخشنده بود و تنها
نام ایشان حسن (ع) بود، صبور خوش سخن بود
حسین که شاه دین است، امام سوّمین است
شهید کربلا شد، تربت او شفا شد
وقتی که آب می خورم، بر او سلام می کنم
چهارم امام سجّاد (ع)، به ما دعاها یاد داد
هر یک از آن دعاها، پُر معنی است و زیبا
پنجم امام باقر (ع)، که علم از او شد ظاهر
شاگردها تربیت کرد، اسلام را تقویت کرد
ششم امام جعفر(ع)، برای شیعه رهبر
صادق و راستگو بود، خدا هم یار او بود
هفتم امام کاظم(ع)، صبور بود و عالم
اگر چه در زندان بود، معلّم جهان بود
امام هشتم ما، امام رضای والا
امید شیعیان است، چه قدر مهربان است
نُهم امام جواد (ع)، رحمت حق بر او باد
کریم و بخشنده بود، ماه درخشنده بود
دهم امام نقی (ع)، پاک دل و متّـقی
هادی راه دین بود، یاورِ مومنین بود
یازدهم عسگری (ع)، از همه عیب ها بَری
در خانه بود زندانی، شهید شد در جوانی
یازده امام معصوم، شهید شدند چه مظلوم
ولی به امر خدا، امام آخر ما
از چشم مردم بد، غایب شد و نیامد
هزار و چندین ساله، شیعه در انتظاره
بالاخره یه روزی، می شه وقت پیروزی
مهدی (ع) ظهورمی کنه، دشمن رو دور می کنه
جهان می شه پُر از گُـل، نرگس و یاس و سُنبل
ما بچّه های شیعه، دعا کنیم همیشه
با هم بگیم خدایا، بیار امام ما را
#شعر_کودکانه
#امام_صادق علیه السلام
امام صادقم تویی
تویی تمام آرزو
تو گفته ای کلام حق
به ما لطیف و مو به مو
تو گفته ای که می شود
پرید و چون پرنده شد
تو گفته ای که می شود
پر از امید و خنده شد
تو داده ای به قلب ما
امید و مهر بی کران
امام مهربان من
درون قلب من بمان
نشسته مهر پاک تو
به قلب ما، به جان ما
محبت تو لحظه ای
نشد از این دلم جدا
شاعر: شكوه قاسم نيا
#قصه_شب
🦋 پروانه ی وسواسی
یک پروانه بود وسواسی از صبح تا شب ده بار بال هایش را گردگیری می کرد. ده بار شاخک هایش را برق می انداخت. ده بار گلی را که رویش می نشست، آب می ریخت و می شست. شب که می شد، باز هم می گفت: «هنوز هیچ جا تمیز نیست. »
یک شب دست های پروانه خانم گفتند: «چروک شدیم! چه قدر باید هی بشوریم! تا کی باید هی بسابیم! »
صبح که پروانه خانم بیدار شد، جیغ زد: «آخ! دستم درد می کند. وای! دستم جان ندارد. »
پروانه ی همسایه جیغش را شنید. آمد و گفت: «بلا به دور! چی شده پروانه خانم؟ »
پروانه خانم گفت: «بالم را خاک گرفته، شاخکم برق نداره، گُلم پر از گِل شده. با دستی که
درد می کند، چه جوری خاک بروبم و برق بندازم و گل بشورم؟ آخ دستم! » بعد دستش را
هی بوس کرد و گفت: «خوب شو دست من! درد نکن دست من! »
پروانه ی همسایه، بال پروانه خانم را گرفت و گفت: «یه ذره آرام بگیر، یه ذره روی گُلت بشین! »
پروانه خانم هم نشست. پروانه ی همسایه تند و تند شیر هی گل ها را مالید روی دست پروانه
خانم. با برگ گل ها هم آن را پیچید. بوسش کرد و گفت: «نترس! یک هفته بگذرد،
خوب می شوی! تا آن وقت، بیا یه ذره پرواز کنیم. »
پروانه خانم هم رفت و با پروانه ی همسایه پرواز کرد.
یک هفته که پرواز کرد، دیگر بشور بساب از یادش رفت. به جایش پرواز کرد و گفت: «چه قدر دنیا قشنگ است!»
✍نویسنده: لاله جعفری
📚 دیدار ماه مهربان
در این کتاب ده ماجرای خواندنی از دیدار افراد مختلف با امام زمان (عج) در زمان غیبت روایت شده است.
▫️نویسنده : محسن نعما
▫️ناشر : جمال
▫️قطع : رقعی
▫️تعداد : صفحات ۱۱۲
✅ مناسب برای 10 تا 15 سال
🔴 قیمت پشت جلد : 15.000 تومان