eitaa logo
شمع
227 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
352 فایل
نكاتي از مهارت هاي زندكي ارتباط با ادمين👇 @Naderiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸
🔆 مرحوم سیبویه به هیچ عنوان از هیچ یک از جناح های سیاسی حمایت نمی کرد و کاملاً بی طرف بود و با همه با هر سلیقه سیاسی که داشتند، رابطه حسنه برقرار می کردند و ارادت خاصی به مقام معظم رهبری داشت. 🌀 مرحوم سیبویه معتقد بود، هوای نفس انسان را به اسفل سافلین می برد و چنانچه هر انسانی در راه رسیدن به اهداف خود به یک هدف الهی بنگرد، دچار چالش نمی شود. شاید افراد دارای اعتقادات مختلفی در رسیدن به یک هدف الهی باشند، ولی مهم این است که هدفشان یکی است. 🌀هنگامی که ما نوجوان بودیم و وظیفه داشتیم هر روز صبح برخی از کارهای منزل از جمله خرید نان را انجام دهیم، مرحوم سیبویه ما را از خواب بیدار نمی کرد و با وجود اینکه حدود 70 سال سن داشتند، بعد از نماز صبح خودشان برای خرید نان از منزل خارج می شدند. 🔮این دوست و هم خانه مرحوم سیبویه اظهار داشت: مرحوم سیبویه در بسیاری از کارهای منزل کمک می کردند و اگر از ایشان می خواستیم که به خود زحمت ندهند و این کار را به خانم ها واگذار کنند، در پاسخ می گفتند که وقتی روی منبر از مردم می خواهم در کارهای منزل به خانم های خود کمک کنند، چنانچه خود عمل نکنم، عالم بی عمل می شوم.
🌺
🌀صادق نژاد بیان کرد: پدر و مادر مرحوم سیبویه زمانی که آنها فوت کردند، مرحوم سیبویه در بستر بیماری بود و پزشکان از بهبودش قطع امید کرده بودند. مرحوم سیبویه 20 روز بعد از فوت والدینش زمانی که کمی بهبود یافته بود، متوجه فوت آنها می شود. 🌀وی گفت: بعد از اینکه میرزا احمد سیبویه (ره) بهبود یافت، گفت «در بستر بیماری در عالم مکاشفه بودم، همراه پدرم در حرم امام حسین (ع) ایستاده بودیم؛ پدرم از امام حسین (ع) شفای مرا خواست. 🌀حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند: «اجلش رسیده است» و پدرم امام حسین (ع) را به مادرش حضرت زهرا (س) قسم می دهد و می گوید: اگر شما بخواهید، می شود.وی ادامه داد: مرحوم سیبویه گفت، امام حسین (ع) به داخل حرم رفتند و بعد از مدتی بیرون آمدند و خطاب به پدرم فرمودند: «ما شفای پسر شما را از خدا گرفتیم.» 🔮بعد از این واقعه مرحوم سیبویه بارها می گفتند که من آزاد شده امام حسین (ع) هست
خیلی وقت است به این موضوع فکر می‌کنم البته خیلی سالهای پیش که همانطور که میدانید درجنگ صفین تو یک صحنه حضرت علی رسیدند بالاسر عمرعاص و اون بی حیا که دید الان است که کشته بشه ،بلافاصله شلوار ش را در آورد و حضرت علی برای اینکه نگاهش به اونجای عمرعاص نیفته روشون را برگردوندند و عمر عاص از این فرصت استفاده کرد و فرار کرد ، سوال اگه حضرت علی اونجا عمر عاص را به درک می‌فرستاد ، دیگه قضیه حکمیت و حکومت معاویه و خلیفه شدن یزید و شهادت امام حسین پیش نمی اومد چرا امام تو صحنه از عمر عاص گذشتند و اجازه دادند این عامل فتنه برای فتنه گري بعدی زنده بمونه ؟
🍀
در اين رابطه چند نكته را بايد در نظر گرفت: 1. اصل تقدم ارزش‏ها؛ به طور كلى در طول تاريخ دو روى‏كرد همواره با يكديگر در تضاد و چالش بوده است: اخلاق سودپرستانه و منفعت طلبانه و اخلاق ارزش‏گرا. چيزى كه پيامبران و اولياى الهى هماره از آن پاسدارى نموده و در موارد بسيارى، طعم تلخ شكست ظاهرى را چشيده‏ اند - كه با اين شكست، پيروزى مهم‏ترى را كسب نموده و تعاليمى آموزنده و جاويدان به يادگار نهاده‏ اند - همين رعايت ارزش‏هاى والاى انسانى، كرامت، بزرگوارى و... است. به نظر ما اين حركت اميرالمؤمنين(ع) عالى‏ ترين درس انسانيت، شرافت، نجابت و حيا است و عظمت آن اگر بيشتر از شجاعت آن حضرت نباشد كمتر از آن نيست؛ اما صد افسوس اهميت ارزش‏ها حتى در ميان مدعيان تشيع علوى نيز رنگ باخته است و آنان درست با عينك عقلانيت ابزارى به تحليل پديده‏ هاى تاريخى مى‏پردازند. آرى! اين خود برگ زرين ديگرى از دفتر افتخارات حضرت على(ع) است كه در اوج قدرت و توانايى با بدترين دشمن خود اين‏گونه برخورد مى‏كند و درس وفادارى به ارزش‏ها را به جهانيان مى‏آموزد.
🌹
2. دقت در تحليل رويدادها  به راستى چه دليلى وجود دارد كه اگر عمر و عاص كشته مى‏شد، همه فتنه‏ ها مى‏ خوابيد و هيچ يك از حوادث و رويدادهاى تلخ و ناگوار بعدى پديد نمى‏ آمد؟ اين برداشت نوعى قهرمان سازى خيالى است. البته نقش وجود عمرو عاص در دستگاه معاويه حايز اهميت بود؛ ليكن هر چه بوده، او نيز يك عنصر در يك مجموعه پيچيده و سازمان يافته و داراى قدرت نظامى بزرگ بوده است. در مقابل نيز سربازان و لشكريان امام على(ع) بزرگ‏ترين بلاى جان آن حضرت بوده ‏اند، حتى اگر از علم امامت آن حضرت هم صرف نظر كنيم، با نگرش و بررسى حوادث تاريخى مى‏ بينيم كه هيچ دليلى وجود ندارد كه كشته شدن عمر و عاص و يا حتى معاويه به منزله خاموش شدن تمام فتنه‏ ها بود.
🔴
‍ ۲۰ محرم دفن بدن جُون در کربلا ✍ بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد شریف جُوْن، ابی ذر غفاری را پیدا کردند، در حالی که نورانی و معطر بود و سپس او را دفن کردند، ۱ جُون کسی بود که (علیه‌السلام) او را به ۱۵۰ دینار خرید و به بخشید، هنگامی که را به تبعید کردند، این برای کمک به او به رفت و بعد از جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت (علیه‌السلام) بود تا بعد از آن حضرت به خدمت (علیه‌السلام) و سپس به خدمت (علیه‌السلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به آمد، هنگامی که جنگ در روز شدت گرفت او خدمت (علیه‌السلام) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم و اجازه خواست، حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز ، جُون خود را به قدم‌های مبارک (علیه‌السلام) انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من با شما بودم، حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم ؟ جُون با خود فکر کرد : کجا و این کجا ؟! لذا عرضه داشت : آقای من، من بد است و خانوادگی هم ندارم و نیز من سیاه است، یا (علیه‌السلام)، لطف فرموده مرا نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم، نه آقای من، از شما نمی‌شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد، جُون میگفت و گریه می‌کرد به حدی که (علیه‌السلام) و اجازه دادند، با آنکه جُون پیرمردی ۹۰ ساله بود، ولی بچه‌ها در حرم با او انس فراوانی داشتند، او به کنار خیمه‌ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند، هر یک را به زبانی ساکت و به خیمه‌ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم نا پاک کرد، او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم‌های فراوانی به او وارد کردند، هنگامی که روی زمین افتاد، (علیه‌السلام) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند ، و دست مبارک بر سر و صورت جُون کشید و فرمودند: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب رِیحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) : بار الها، را سفید و را خوش فرما و با عصمت (علیهم السلام) محشورش نما، از برکت امام حسین (علیه‌السلام) روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید، چنانکه وقتی او را بعد از ده روز پیدا کردند منور و معطر بود. ۲ 📚 منابع: ۱. بحارالانوار ج ۴۵ ص ۲۲ و ۷۱ ۲. وسیلة الدارین فی انصار الحسین (علیه‌السلام) ص ۱۱۵