eitaa logo
شمع
279 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
385 فایل
نكاتي از مهارت هاي زندكي ارتباط با ادمين👇 @Naderiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️از همسر خود تعریف کنید! ‌■ هیچ چیز قلب زن را سرشار از محبت و مهر شما و روح او را سرشار از رضایت نسبت به شما نمی سازد مگر اینکه از او پیش دیگران تعریف کنی... ‌■ خانم شما میل دارد همه بدانند که شما از داشتن چنین زنی خوشبخت هستید و دلش می خواهد که شما همواره این خوشبختی را نزد پدر و مادر و اقوام و.....ابراز کنید. ‌‌‌ ‌
استقبال ﺯﻧﺎﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﭼﻮﭘﺎﻧﺸﺎﻥ ... ﭘﺴﺮﻡ ﺻﺪﺍﻯ ﺳﮓ ﻣﻴﺎﺩ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﺎﺑﺎﺗﻪ؟ 😂😂
❓اعصابتان بهم ریخته؟ 👈🏻موزبخورید ❓مشکل گوارشی دارید؟ 👈🏻ریحان بخورید ❓فشارخونتان بالاست؟ 👈🏻کمشمش بخورید ❓ازسرطان معده میترسید؟ 👈🏻کلم بخورید ❓سر وصدای معده دارید؟ 👈🏻ماست بخورید
چرا همیشه خسته‌اید ؟! 🔹بدنتون به اندازه آب نداره 🔹به اندازه کافی نور آفتاب نمیگیرید 🔹به آهن نیاز دارید 🔹تیروئیدتون کم کار 🔹خواب منظم ندارید 🔹نورهای مصنوعی مثل نور موبایل، لپ تاپ یا تبلت
🌹 📚 🌹 مردی ساده چوپان شخصی ثروتمندی بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت می کرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: می خواهم گوسفندانم را بفروشم چون می خواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و می خواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت می کرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید ، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامی که مردم از نزد تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی می روم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمی فروشند؛ آنان چیزهای گرانقیمت می فروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد. هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود ، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت ، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید. تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. 👌این است معنی برکت در روزی حلال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلبل زیبا در باغ بزرگی پرندگان زیادی زندگی می کردند و آواز می خواندند.در فصل بهار وقتی درختان پر از شکوفه های رنگارنگ می شدند، پرنده ها با شادی به پرواز در می آمدند و روی شاخه های درختان می نشستند و زیباتر از همیشه، آواز می خواندند. در این باغ بلبلی بود که صدایش از صدای تمام پرنده ها زیباتر بود. وقتی آواز می خواند، همه ساکت می شدند تا صدای او را بشنوند.تمام حیوانات و آدم هایی که در باغ بودند، بلبل و صدایش را دوست داشتند.بلبل که می دانست خوش آوازترین پرنده ی این باغ است، مغرور شده بود. او به کسانی که با اشتیاق به صدایش گوش می دادند بی اعتنایی می کرد و حاضر نبود با هیچ کدام از آنها دوست باشد. یک روز وقتی دید پرنده ها ساکت شده اند تا صدای او را بشنوند، با خودش گفت: «چرا این پرنده ها از صدای من لذت می برند؟ من دلم نمی خواهد کسی آوازم را بشنود. دوست دارم در این باغ تنها باشم. کاش هیچ آدم و حیوان و پرنده ای در باغ نبود و من این جا تنها بودم.» ناگهان پری زیبایی جلوی او ظاهر شد. موهای پری بلند و طلایی و چشمان او سبز و درخشان و لب هایش به سرخی گل سرخ بودند. پیراهن آبی رنگی بر تن و چوب بلندی در دست داشت و با بال های کوچکش به آرامی پرواز می کرد. پری مقابل بلبل ایستاد و گفت: «بلبل خوش صدا، من پری آرزوها هستم. آمده ام تو را به آرزویت برسانم. بگو چه آرزویی داری.» بلبل با خوشحالی گفت: « من آرزو دارم تنها پرنده ی این باغ باشم. دلم نمی خواهد هیچ انسان، حیوان یا پرنده ای صدای مرا بشنود.» پری با لبخند چوبش را تکان داد. ناگهان تمام پرنده ها و حیوانات توی باغ ناپدید شدند. باغ کاملاً ساکت و بی صدا شد. فقط بلبل بود و درختان و گل ها و گیاهان. بلبل با شادی به پرواز درآمد. از شاخه ای به شاخه ای پرید و آواز خواند اما هیچ کس آنجا نبود تا به او آفرین بگوید و از صدایش لذت ببرد. بلبل خیلی خوشحال بود. مدتی پرواز کرد و آواز خواند؛ اما همین که ساکت می شد، از سکوت باغ به وحشت می افتاد. باغ بدون وجود بقیه ی پرندگان خیلی ساکت و بی روح بود. بلبل کم کم دل تنگ شد و حوصله اش سر رفت. با خودش گفت: « کاش چنین آرزویی نکرده بودم. کاش پری آرزوها بیاید و همه چیز را به شکل اولش برگرداند!» او فریاد زد: « آهای پری آرزوها کجایی؟ بیا من می خواهم که باغ مثل گذشته پر از سر و صدای پرنده ها بشود. اینجا فقط سکوت است و من این سکوت را دوست ندارم!» پری آرزوها لبخند برلب، جلوی او ظاهر شد و چوبش را تکان داد. در یک چشم برهم زدن، تمام پرنده ها در باغ ظاهرشدند و به نغمه خوانی پرداختند.حیواناتی که در باغ رفت و آمد می کردند، به حرکت درآمدند. باغبانی که به گل ها و گیاهان رسیدگی می کرد کارش را شروع کرد. بلبل روی شاخه ای نشست و به صدای باغ گوش داد.پرنده ها با شادمانی چهچه میزدند و نغمه خوانی می کردند. بلبل با خودش گفت: «غرور و حسادت باعث شده بود نتوانم به صدای دوستانم گوش کنم و از آوازشان لذت ببرم. حالا می فهمم که اشتباه می کردم. این باغ با صدای همه ی پرنده ها پر از شور و نشاط می شود و بدون آنها صفا ندارد.» آن وقت او هم آواز خواند و صدای قشنگش در باغ پیچید و دل ها را شاد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 حضرت محمد (ص) پیامبر مهربان، باغی پر از میوه داشت گوشه کنار باغش، نهال میوه می کاشت وقتی که میوه هایش، درشت و پر آب می شد باغبان مهربان، خوشحال و شاداب می شد به باغ خود راه می داد، مردم دور و بر را باز می گذاشت همیشه، برای آن ها در را همسایه های نزدیک، با بچه های پر شور از شاخه ها می چیدند، میوه های جورواجور شادی می کرد باغبان، آن ها را وقتی می دید روی سر کودکان، با خنده دست می کشید. 🍃
📚 فرزندم در دنیای مجازی کتاب حاضر، ویژه والدین و مربیان کودکان کمتر از سیزده سال به نگارش درآمده و تلاش کرده است پدران و مادران را راهنمایی کند تا فرزندانشان را در کودکی به گونه ای تربیت کنند که در جوانی از توانمندی لازم برای استفاده صحیح از فضای مجازی و بهره برداری مناسب از امکانات آن برخوردار شوند. ▫️نویسنده مریم کوپایه ئیها/با نظارت دکتر ایت اللهی ▫️ناشر معارف ▫️قطع رقعی ▫️تعداد صفحات ۱۶٠ ✅ مناسب برای 🔴 قیمت پشت جلد : 50,000 تومان
📚 محرمانه با فرزندم 🔹سوالات کودکان در یکی از مشکلات بزرگ والدین است. در گذشته‌های دور این غریزه در کودکان به شدت سرکوب می‌شد ولی در سبک زندگی مدرن این غریزه به گونه‌ای تحریک شده که به ولنگاری جنسی و بلوغ زودرس منجر می‌شود، هر دو روش به شدت آسیب‌زا و مانع رشد کودکان می‌شود. 📚این کتاب در نه فصل تدوین شده است: فصل اول: کلیات تربیت جنسی فصل دوم: هویت جنسی فصل سوم: والدین چطور به کنجکاوی‌های جنسی در فصل‌های بعدی به تقسیم‌بندی سنی در فرزندان پرداخته و برای هر کدام روشی صحیح و تجربه شده در تربیت فرزند ارائه می‌دهد. در فصل هشتم پیش‌گیری از سوء استفاده جنسی از کودکان مورد بحث قرار می‌گیرد. فصل نهم هم به مسأله مهم خودارضایی می‌پردازد. 📖 تعداد صفحات: 272 ✅مناسب برای 🔴قیمت پشت جلد: 80.000 تومان