شبکه کتابخوانی پروانه ها
راهب پير👨🦳 دريافت که جان روزبه 👨پيش از اين پرسش ها ❓❓حقيقت ☀️را دريافته است اما ايمان چنين جواني يک زنگ خطر 🔔بود. زنگ خطري که حکومت ساساني را عليه مسيحيت شوراند يا نسبت به آن بدبين سازد. اما اين ايمان چيزي نيست که بتوان از قلب کسي زدود.
-از که آموخته ايد؟
-از مسيح.
-مسيح؟ کيست؟
-پيامبر خدا.
-مثل زرتشت؟
-پيامبران بسياري از جانب خداوند مأمور هدايت بشر شده اند.
- مثل زرتشت؟
روزبه تکرار کرد تا ايمان خود را به رخ راهب بکشد.
و راهب سکوت کرد اما پس از لحظه اي به چشم هاي😟 منتظر روزبه نگريست و مي گفت: مثل زرتشت.
-مي دانستم، مي دانستم که زرتشت پيامبر خداست. من به او ايمان دارم اما به آنچه که به نام او تعليم داده مي شود، بدبينم.
-من هم به آنچه مسيح گفته مؤمنم، اما به بسيار چيزها که به نام او بيان مي شود ايمان ندارم.
-يعني در دين شما هم اهريمن👿 رخنه کرده است؟
راهب پير به اطرافيانش نگريست و از جواب دادن باز ماند، معلوم بود که احتياط مي کرد. معلوم بود که به همه اعتماد ندارد. همين چند ماه پيش بود که به تحريک عده اي او را از کليسا رانده بودند که کفر مي گويد ... #او_سلمان_شد #ناصر_هاشم_زاده @tkpavqom