eitaa logo
شبکه کتابخوانی پروانه ها
50 دنبال‌کننده
597 عکس
51 ویدیو
117 فایل
پروانه ها چه سبک بال بر پهنه ی وسیع ذهن آرام گرفتند... و چه سخاوتمندانه غنچه های تفکر را بارور ساختند. و میوه دانش بر شاخسار اندیشه نشست... کتاب ها پروانه اند! "ریحانه اخوان" ادمین کتابخوانی @tanhamasir_14 ادمین محتوایی @hadid_27
مشاهده در ایتا
دانلود
📗📗در بخش «چهار گزینه‌ای» شرکت کنندگان می‌توانند با انتخاب یکی از منابع جشنواره در هریک از بخش های فردی یا خانوادگی مطابق ضوابط شرکت کنند. علاقه‌مندان برای شرکت در این بخش باید جهت دریافت پاسخنامه بصورت مکتوب به یکی از کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور مراجعه و فرم مربوطه را دریافت و یا در صورت تمایل به شرکت بصورت الکترونیک، به سایت جشنواره به آدرس www.razavi.iranpl.ir مراجعه کنند. فایل منابع مسابقه در کانال بارگذاری خواهد شد.
منابع بخش کودک جشنواره کتابخوانی رضوی👇👇👇
منابع بخش نوجوان جشنواره کتابخوانی رضوی👇👇👇
منابع بخش بزرگسال جشنواره کتابخوانی رضوی👇👇👇
اعیاد شعبانیه بر شما مبارک🌺
این روایات می‌تواند به صورت کارت‌های کوچک چاپ و در محل های مختلف توزیع شود. تفاوت برگه‌ها باعث می‌شود افراد احساس کنند که این رزق خصوصی آن ها بوده (که واقعا هم هست) و تاثیرگذاری بیشتری روی ایشان خواهد داشت.
مسابقه بزرگ کتاب خوانی با محوریت تنها؛ زیر باران روایتی از زندگی شهید مهدی زین الدین با جوایزی نفیس تهیه ی کتاب با ارسال عدد 8 به سامانه ی پیامکی 3000191717 و یا مراجعه به کتاب فروشی های معتبر سراسر کشور مهلت ارسال پاسخ نامه 20 فروردین ماه 99 https://eitaa.com/tkpavqom
📚معرفی کتاب چهلم؛ بمناسبت همزمانی با میلاد سقای آب و ادب🌺💚💚
✂️📕بیست و پنج سال پیش بود،یا کمی بیشتر. علی(ع)☀️در مسجد🕌نشسته بود و گرد او یاران و دوستان و اصحاب،حلقه زده بودند. در این حال، پیرمردی 🧔🏼بیابانی که محاسنی سپید و چهره ای آفتاب سوخته اما نمکین داشت به مسجد درآمد. با لهجه ای شیرین😋 به همه سلام کرد،حلقه جمع را شکافت،بر دست و روی علی بوسه 😘زد و زانو به زانوی او نشست: «علی جان! خیلی دوستت❤️دارم. دلیلش هم این است که این شمشیر 🗡عزیزم را آورده ام به تو هدیه 🎁کنم.» علی☀️خندید؛ ملیح و شیرین، آنچنانکه دندان های سپیدش نمایان شد. «دلیل، دل❤️توست عزیز دلم! اما این هدیه ارجمندت را به نشانه می پذیرم.» پیرمرد عرب😃خوشحال شد،دوباره دست و روی علی☀️را بوسید😘و رفت. فراوان داشت علی از این عاشقان بی نام و نشان.شمشیر را لحظاتی در دست چرخاند و نگاه داشت، انگار که منتظر خبری بود یا حادثه ای🦋 خبر🦋، عباس(ع) 🌙بود که بلافاصله آمد. هفت یا هشت ساله اما زیبا، رعنا و بلند بالا. سلام و ادب کرد اما چشم از شمشیر🗡برنداشت. علی☀️فرمود: عباس 🌙من! دوست داری این شمشیر را به تو هدیه 🎁کنم؟ عباس 🌙خندید. آرزوی دلش بود که بر زبان پدر جاری شده بود. «بله، پدر جان! قربان دست و دلتان.» علی فرمود: بیا جلو نور چشمم! عباس پیش آمد. علی از جا بلند شد، شمشیر را با وسواسی لطف آمیز بر کمر او بست، او را در آغوش گرفت، بوسید و گریه کرد: «این به ودیعت برای کربلا.» 😔😔 @tkpavqom
این روایات می‌تواند به صورت کارت‌های کوچک چاپ و در محل های مختلف توزیع شود. تفاوت برگه‌ها باعث می‌شود افراد احساس کنند که این رزق خصوصی آن ها بوده (که واقعا هم هست) و تاثیرگذاری بیشتری روی ایشان خواهد داشت.
عیدی امام سجاد علیه السلام🌸🌸