eitaa logo
شبکه کتابخوانی پروانه ها
50 دنبال‌کننده
597 عکس
51 ویدیو
117 فایل
پروانه ها چه سبک بال بر پهنه ی وسیع ذهن آرام گرفتند... و چه سخاوتمندانه غنچه های تفکر را بارور ساختند. و میوه دانش بر شاخسار اندیشه نشست... کتاب ها پروانه اند! "ریحانه اخوان" ادمین کتابخوانی @tanhamasir_14 ادمین محتوایی @hadid_27
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️📕بیست و پنج سال پیش بود،یا کمی بیشتر. علی(ع)☀️در مسجد🕌نشسته بود و گرد او یاران و دوستان و اصحاب،حلقه زده بودند. در این حال، پیرمردی 🧔🏼بیابانی که محاسنی سپید و چهره ای آفتاب سوخته اما نمکین داشت به مسجد درآمد. با لهجه ای شیرین😋 به همه سلام کرد،حلقه جمع را شکافت،بر دست و روی علی بوسه 😘زد و زانو به زانوی او نشست: «علی جان! خیلی دوستت❤️دارم. دلیلش هم این است که این شمشیر 🗡عزیزم را آورده ام به تو هدیه 🎁کنم.» علی☀️خندید؛ ملیح و شیرین، آنچنانکه دندان های سپیدش نمایان شد. «دلیل، دل❤️توست عزیز دلم! اما این هدیه ارجمندت را به نشانه می پذیرم.» پیرمرد عرب😃خوشحال شد،دوباره دست و روی علی☀️را بوسید😘و رفت. فراوان داشت علی از این عاشقان بی نام و نشان.شمشیر را لحظاتی در دست چرخاند و نگاه داشت، انگار که منتظر خبری بود یا حادثه ای🦋 خبر🦋، عباس(ع) 🌙بود که بلافاصله آمد. هفت یا هشت ساله اما زیبا، رعنا و بلند بالا. سلام و ادب کرد اما چشم از شمشیر🗡برنداشت. علی☀️فرمود: عباس 🌙من! دوست داری این شمشیر را به تو هدیه 🎁کنم؟ عباس 🌙خندید. آرزوی دلش بود که بر زبان پدر جاری شده بود. «بله، پدر جان! قربان دست و دلتان.» علی فرمود: بیا جلو نور چشمم! عباس پیش آمد. علی از جا بلند شد، شمشیر را با وسواسی لطف آمیز بر کمر او بست، او را در آغوش گرفت، بوسید و گریه کرد: «این به ودیعت برای کربلا.» 😔😔 @tkpavqom
📓 لطفا برای ملاحظه کتب معرفی شده در کانال روی لینک درج شده یا هشتک نام کتاب بزنید. 💠 ✅دختری با روبان سفید https://eitaa.com/tkpavqom/83 ✅پنجشنبه فیروزه ای https://eitaa.com/tkpavqom/90 ✅نرگس https://eitaa.com/tkpavqom/174 ✅رنج مقدس https://eitaa.com/tkpavqom/35 🌺🌺🌺 💠 ✅نامیرا https://eitaa.com/tkpavqom/258 ✅قدیس https://eitaa.com/tkpavqom/48 💠: ✅خدایا اجازه https://eitaa.com/tkpavqom/79