eitaa logo
تلاوت قرآن😍🌺
59 دنبال‌کننده
657 عکس
705 ویدیو
4 فایل
سلام دوستان به کانال تلاوت قرآن خوش آمدید.
مشاهده در ایتا
دانلود
📜برگی از داستان قسمت چهل و هشتم: تب طلا ســـــــرخ پوست‌هایی که به قانون دولت سفیدها گردن گذاشته بودند و راهی غرب می‌سی سی پی شده بودند، باید در صلح و آرامش، بدون آنکه چشمشان به هیچ سفیدپوستی بیفتد، زندگی می‌کردند. اما تنها ده سال از این کوچ اجباری گذشته بود که در کالیفرنیا طلا پیدا شد و در عرض چند ماه هزاران سفیدپوست از می‌سی سی پی گذشتند تا به جست و جوی طلا بروند. اما دولت آمریکا که به سرخ پوست‌ها قول داده بود، غرب رودخانه «تا هنگامی‌که سبزه می‌روید» به آن‌ها متعلق است، چه پاسخی برای آن‌ها داشت؟ پس از مدتی اعلامیه «تقدیر» از طرف دولت آمریکا صادر شد. در این اعلامیه آمده بود: تقدیر و سرنوشت حکم می‌کند که اروپایی‌ها و فرزندان آن‌ها بـر سراسر قاره آمریکا حکومت کنند. آن‌ها نماینده ی نژاد برتر و پیروز هستند و مسئولیت نگهداری از جنگل‌ها و بیرون آوردن ثروت‌هایی که در این زمین‌ها نهفته است، به عهده آن‌هاست. این اعلامیه عجیب جواب دولت آمریکا به رؤسای قبایلی بود که آن‌ها را به عهدشکنی متهم میکردند. جالب است که تنها یک گروه از سفیدپوستان با این اعلامیه مخالفت کردند؛ ساکنان «نیوانگلند» که همه ی سرخ پوست‌های سرزمینشان را کشته یا آواره کرده بودند. اکنون کالیفرنیا به عنوان سی و یکمین ایالت آمریکا مشخص شده بود؛ اما هنگامی‌که خـبـر پیـدا شـدن رگه‌هایی از طلا در کوه‌های «کلرادو» منتشر شد، ایالات‌های تازه کانزاس و نبراسکا در سرزمین‌های سرخ پوست‌ها متولد شدند. 📚سرگذشت استعمار ، ج5 ص 52 https://eitaa.com/tareig
📜برگی از داستان قسمت شصت و یک: آقای ساندویچ پول زیادی که به اروپا رسیده بود، فساد زیادی را در بین اروپایی‌ها رواج داده بود. مردم برای رسیدن به پول بیشتر به قمارخانه‌ها می‌رفتند و راه‌های عجیبی را برای ازدواج با بیوه‌های ثروتمند پیدا میکردند. فرمانده نیروی دریایی انگلستان در نیمه دوم قرن هجدهم یکی از این افراد بود که به سختی می‌توانست از میز قمار جدا شود. جان مونتاگ که لقب خانوادگی اش «ارل ساندویچ» بود، در سال‌هایی که فرمانده نیروی دریایی انگلیس بود، افراد بسیاری را با گرفتن رشوه به ریاست بخش‌های مختلف نیروی دریایی منصوب کرد. او به این پولها نیاز داشت، چون به قمار معتاد شده بود و باید پولهایی را که می‌باخت از جایی به دست می‌آورد. ارل ساندویچ طوری به میز بازی وابسته شده بود که حتی فرصت غذا خوردن نداشت و دستور می‌داد غذایش را طوری آماده کنند که بتواند در کنار میزبازی هم آن را بخورد. این غذای آماده بعدها به نام او مشهور شد و «ساندویچ» نام گرفت. آقای ساندویچ علاقه زیادی هم به اکتشافات دریایی داشت و جزیره‌هایی را در اقیانوس اطلس برای انگلستان فتح کرد که «جزایر ساندویچ» نام گرفتند. رالف مونتاگ هم یکی از اقوام ارل ساندویچ بود که به عنوان سفیرانگلستان در فرانسه منصوب شده بود. رالف که مشاور خصوصی پادشاه انگلستان هم بود، برای به دست آوردن ثروت، ازدواج با بیوه‌های ثروتمند را انتخاب کرده بود. او نخستین بار با بیوه ی «ارل نورثامبرلند» یکی از ثروتمندترین مردان انگلستان، ازدواج کرد و همه دارایی او را بالا کشید. این زن مدتی بعد از دنیا رفت و جان مونتاگ تصمیم گرفت با الیزابت کاوندیش، بیوه ثروتمند دوک آلبرمارل، ازدواج کند. اما مانعی بر سر راهش بود؛ الیزابت دیوانه بود و میل داشت با امپراتور چین ازدواج کند. جان مونتاگ راه حل ساده ای پیدا کرد او لباس امپراتور چین را پوشید و به خواستگاری الیزابت رفت. بیوه ی ثروتمند به سرعت پاسخ مثبت داد، ثروت دوک البومارل هم به دارایی جان مونتاگ استه شد. او تا پایان عمر در برابر همسرش با لباس امپراتور چین حاضر می‌شد. 📚سرگذشت استعمار ، ج6ص43 https://eitaa.com/tareig
برگی از داستان قسمت صد و بیست: به دنبال «کادی» گاندی می‌دانست انگلیسی‌ها از چه چیزی می‌ترسند، برای همین به «کادی»فکر می‌کرد. از دوستانش خواست برای او یک چرخ ریسندگی پیدا کنند. این چرخ‌ها با حرکت دست به کار می‌ افتادند و روزگاری صدها هزار از آن ها در خانه‌های هند وجود داشت. هندی‌ها با این چرخ‌ها پنبه را به نخ تبدیل می‌کردند و از این نخ پارچه ای به نام «کادی» می‌ بافتند. اما آن روزها هیچکس نمی‌ توانست یکی از این چرخ‌ها را پیدا کند. انگلیسی ها صنعت پارچه بافی هند را نابود کرده بودند. اکنون همه مردم شهرها و روستاها از پارچه های انگلیسی استفاده می‌کردند. سرانجام یکی از دوستانش به او اطلاع داد که توانسته یکی از این چرخ‌ها را در شهر « ویجاپور » در ایالت «بارودا» پیدا کند. در بسیاری از خانه‌های این شهر یک چرخ ریسندگی پیدا می‌ شد که بدون استفاده در گوشه خانه افتاده بود. گاندی چرخ را به خانه‌اش برد و از پیرزنی خواست تا کار کردن با آن را به او آموزش دهد. مدتی بعد شروع به بافتن «کادی» کرد. او در کنار فعالیت‌های سیاسی، روزانه چهار ساعت را به نخ‌ریسی و بافتن کادی اختصاص می‌ داد. گاندی پس از مدتی توانست لباسش را از پارچه ای که خودش بافته بود، تهیه کند. سپس از دوستانش هم خواست که آن‌ها هم برای لباس هایشان از « کادی » ای که خودشان بافته بودند؛ استفاده کنند. دوستان گاندی با مردم ویجاپور صحبت کردند و آن ها قول دادند که اگر خریداری برای پارچه هایشان پیدا شود، دوباره به سراغ چرخ‌های نخ ریسی قدیمی‌ بروند. هر سال دویست میلیون لیره پارچه انگلیسی وارد هند می‌ شد. گاندی می‌ دانست انگلیسی‌ها هر روز فروش کالاهایشان را با روز قبل مقایسه می‌کنند و اگر درآمدشان اندکی کاهش داشته باشد، به وحشت می‌ افتند. او از اهالی ویجاپور خواست بافتن کادی را آغاز کنند و از پیروانش هم درخواست کرد که فقط پارچه دست بافت هندی بپوشند. او برای کسانی هم که می‌ خواستند وارد کنگره ملی هند شوند، شرط گذاشت که حتماً باید از کادی استفاده کنند. مدتی بعد گروه زیادی از مردم با پوشیدن کادی به خیابان ها می‌‌آمدند؛ انگار این پارچه لباس یکدست پیروان گاندی و طرفداران آزادی هند شده بود. بسیاری از روستایی ها و اهالی شهرها که تا مدتی قبل بیکار بودند با به کار انداختن دوباره چرخ های نخ ریسی به درآمد تازه ای رسیدند. بافندگان کادی دارای انجمنی بودند که گاندی آن را تأسیس کرده بود. این انجمن در سال ۱۹۲۸ میلادی ۱۶۶ انبار و ۲۴۵ فروشگاه داشت و سالانه 1250000 لیره پارچه می‌ فروخت. زن‌ها و مردهای هندی با آنکه جنس کادی کمی‌ زبر و خشن بود، آن را به پارچه های اروپایی ترجیح می‌ دادند. در روزی که جشن بزرگی برای کادی برگزار شد، تاجران شهر بمبئی پارچه های خارجی خود را به میدان اصلی شهرآوردند و همه را یک جا آتش زدند. کادی در هند آن قدر طرفدار پیدا کرده بود که تولیدکنندگان پارچه در ژاپن پارچه ای را شبیه کادی با دستگاه های نساجی می‌ بافتند و آن را در هند به نام پارچه دست بافت هندی می‌ فروختند. اکنون هرکس که می‌‌خواست بگوید من دشمن انگلستان هستم، کادی می‌ پوشید و به خیابان می‌ آمد. تصمیم مردم هند برای نخریدن اجناس انگلیسی در سال ۱۹۲۹ میلادی با بحران اقتصادی بزرگی که همه آمریکا و اروپا را فرا گرفته بود، همزمان بود. انگلیسی ها که گذشته از این نوع مبارزه مردم هند هراس داشتند. اکنون که با مشکلات اقتصادی هم رو در رو بودند، بیشتر به وحشت افتادند. نایب السلطنه هند وعده داد که در آینده به هندی‌ها خودمختاری داده خواهد شد. این وعده که هیچ تاریخ مشخصی در آن ذکر نشده بود، هندی‌ها را آرام نکرد. دولت انگلستان گروهی را برای تحقیق درباره « اعطای خودمختاری » به هند فرستاد. اما این گروه به هر شهری که رفت با راهپیمایی عظیم مردم رو در رو شد. پلیس به راهپیمایی ها حمله می‌کرد و مردم را با ضربه های « لاتی » کتک می‌ زد. لاتی، چوب بزرگی بود که قسمت بالای آن پوشش آهنی داشت. اما گاندی به مردم دستور داده بود، درپاسخ پلیس، هیچ‌گونه خشونتی نشان ندهند. مردم ضربه های لاتی را روی سر و بدن خود تحمل می‌کردند و کلمه ای هم به زبان نمی‌ آوردند. اما همه جوانان هندی نمی‌ توانستند شیوه ساتیاگراها را قبول کنند، خشم آنها از ستمگری انگلیسی‌ها در بعضی ایالت ها باعث می‌شد دست به اسلحه ببرند. در بنگال، گروهی از جوانان، سازمانی را برای جنگ با انگلیسی‌ها تأسیس کردند و در نخستین عملیات یک سرهنگ انگلیسی را به قتل رساندند. سرگذشت استعمار ج8 ص102 https://eitaa.com/kalameb
برگی از داستان قسمت صد و بیست و یک: قانون جدید انگلیسی‌ها که هنوز از آرام کردن هندی‌ها ناامید نشده بودند در سال ۱۹۴۵ میلادی ( قانون جدید هند ) را در پارلمان خود تصویب کردند. براساس این قانون،هند به یازده استان تقسیم می‌ شد و مردم می‌ توانستند در انتخابات مجلس هر استان شرکت کنند. نمایندگان هر استان،وزیران استان را انتخاب می‌کردند. این وزیران به اداره استان مشغول می‌ شدند. اما اجازه نداشتند درکارهای ارتش یا ارتباط با کشورهای خارجی دخالت کنند؛ فرماندهی ارتش و رابطه با خارجی‌ها در اختیار فرماندار انگلیسی استان بود. این فرماندار، هر وقت که می‌‌خواست می‌توانست تصمیم‌های وزیران را زیر پا بگذارد و کاری را که خودش درست می‌ دانست و به نفع انگلستان بود، انجام دهد. کنگره ملی هند این قانون را قبول نکرد؛آنها فقط با استقلال هند راضی می‌‌شدند، اما به هندی‌ها سفارش کرد در انتخابات شرکت کنند و برای نمایندگی مجلس‌های هر استان هم نامزدهایی را معرفی کرد. پیروزی در انتخابات در انتظار همین نامزدها بود.مردم به این افراد رأی دادند و مجلس بیشتر استان‌های هند با حضور اعضای کنگره ملی تشکیل شد. سرگذشت استعمار ج8 ص104 https://eitaa.com/kalameb https://eitaa.com/tareigدیگرکانال ما👆