eitaa logo
مرکز نزدیکی به خـدا
1.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
242 فایل
👤 لیست پاکی @Listpaki_mosabeghat 👤پل ارتباطی @ysz869 👤 تبلیغ و تبادل @tabadol_tobe94 📻 رادیو توبه۹۴ @tobe94radio 🍃به سایتمون هم سر بزنین😌👇 tobe94.com 🌷آیدی ما در اینستاگرام👇 tobe94com 🌻سروش و تلگرام👇 tobe94 🌱 روبیکا👇 tobe94_tobe
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای شب عرفه (اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى ...) | حاج میثم… - Haj Meysam Motiee.mp3
39.07M
🤲 دعای شب عرفه (اللَّهُمَّ یَا شَاهِدَ کُلِّ نَجْوَى ...) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 💠 از اعمال شب #عرفه 👈 مشاهده متن: Meysammotiee.ir/post/1433 @tobe94
امروز،یجوری دیگه "خدا" رو سجده کن، بذا بفهمه خیلی پشیمونی..⚘ #توبه #عرفه🌱 #نماز_اول_وقت_فراموش_نشه #نماز 🌱🌺 #نماز_اول_وقت_فراموش_نشه #نماز @tobe94🌸
مرکز نزدیکی به خـدا
#روز_بیستم #چله_ترک_گناه زیارت عاشورای امروز به نیت شهید عبدالقادر سلیمانی
شهیدی که رزق شهادتش را از دعای عرفه گرفت: روز بود ... به اتفاق عبدالقادر با ماشین از دشت عباس عبور می کردیم. عبدالقادر پشت فرمان بود، من هم کنارش آرام و شمرده فراز های دعای عرفه را می خواندم و عبدالقادر با من تکرار می کرد. گرما بی داد می کرد، اگر در آن گرما می ایستادیم و باد نمی وزید، هر دو کباب می شدیم. ناگهان، بی مقدمه دیدم ماشین را از جاده اصلی منحرف کرد و رفت وسط دشت، که هُرم گرما از زمین خشکیده آن به آسمان پل می زد. گفتم: عبدالقادر چه کار می کنی، اتفاقی افتاده؟ چیزی نگفت. حدود یک کیلومتر از جاده اصلی دور شد. همان طور که بی مقدمه از جاده منحرف شده بود، بی مقدمه هم زد روی ترمز. تا به خودم بیایم، دیدم سر روی فرمان گذاشته و شانه هایش آرام می لرزد. حال عجیبی داشت. با بغض گفت: احمد بخون! فراز بعدی دعای عرفه را خواندم، بغض گلوی من را هم گرفته بود. کم کم نوایی آرام هم از لب هایش خارج می شد. گوش تیز کردم، با امام حسین(ع) حرف می زد، از غریبی مسلم بن عقیل می گفت که روز شهادتش بود... به خواندن ادامه دادم، کم کم لحنش عوض شد ملتمسانه می گفت: الهم الرزقنا توفیق شهادۀ... دیگر طاقت نیاوردم، همون جور که سر روی فرمان داشت، او را در آغوش کشیدم. او هم سر روی شانه ام گذاشت. همراه با گریه هایش شروع به اشک ریختن کردم. شانه هایم از اشک های گرم عبدالقادر خیس شد. توی دلم به حال خوشی که داشت حسرت می خوردم... تا نیمه شب در همان بیابان ماندیم، چه ناله ها و گریه هایی که نکرد و فقط دشت عباس که مهمان اشک هایش بود می تواند آنها را توصیف کند...
روز‌ عرفه‌ به‌ خدا‌ بگیم خداجون‌ ما خودمون‌ بلد‌ نبودیم! بیایم‌ بگیم‌ اشتباه‌ کردیم؛ ببین‌ با‌ کی‌ اومدیم ما‌ با‌ حسینت‌ اومدیم. به‌ حسینت‌ ما‌ رو‌ ببخش(: روز بیستمِ @tobe94