eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
77.2هزار عکس
81.4هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ درس اخلاق آیت الله خوشوقت 😃 چقدر شوخی؟ س: در بعضی از روایات از کردن نهی شده. از طرفی در روایات دیگر درباره ادخال سرور، فضیلت زیادی قائل شده‌اند. در نهایت ما باید کنیم یا نه؟ ج: ما باید اول خودمان را یعنی را تربیت کنیم که اگر هم کردیم، به دستورالعملهای خدا لطمه نخورد. این یعنی با تحفّظ از دستور خدا شوخی کنیم. دروغ نگوییم. مردم آزاری نکنیم. به کسی تهمت نزنیم. دلی را نشکنیم. همه اینها را باید مراعات کنیم. آن وقت شوخی کنیم. اما اگر شما عادت کردی به این گناهان و نمی‌توانی مثلاً بدون کِنِف کردن یک نفر، دیگران را بخندانی، حق نداری شوخی کنی. در این صورت مرتکب می شوی. بنابراین معنایش این است که ابتدا خودت را تربیت کن و بعد در جای مخصوص خودش شوخی کردن، بسیار اثر خوبی دارد.
✅ چه کنیم که از امتحانات الهی سربلند بیرون آییم؟ 🌹 امام خامنه ای: اى مؤمنينى كه در سخت ترين شرايط، سوار كشتى نوح شديد! مواظب باشيد از امتحان، سربلند بيرون آييد. راهش هم اين است كه را در خودتان ذخيره كنيد. يعنى همين كه مواظب رفتار خودتان باشيد كه خلاف و خدا رفتار نكنيد. اين، معناى . يك وقت ممكن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهى هم از او سر بزند. مهم اين است كه شما مراقب باشيد و بنا داشته باشيد كه ‏ نكنيد. اين، آن روحيه . (‏ 29/ 11/ 1372) پند 37
❤️ برای فرج امام زمانمان دعا کنیم امام عسکری درباره فرزندشان فرمودند: "بخدا قسم او قطعا غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسیکه: خداوند بزرگ او را در اعتقاد به امامتش ثابت بدارد؛ و به او توفیق دعا برای تعجیل فرجش بدهد." (کمال الدین و تمام النعمة، باب۳۸) منظور از هلاکت در این کلام نورانی، انحراف از مسیر حق و خروج از جاده مستقیم ایمان است. بر اساس روایات، این هلاکت و انحراف در دوران غیبت بسیار شدید و فراگیر است؛ تا آنجا که فردی صبحگاه مؤمن است ولی شبانگاه از دین خارج شده و کافر می گردد و بالعکس. 📚 (غیبت نعمانی باب۱۲) ♥️ امام عسکری «دعا کردن برای فرج» را به عنوان نسخه ای شفابخش برای نجات از این ورطه هولناک در اختیار ما قرار داده و آن را «تنها راه رهایی» معرفی نموده اند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬
🔴 قول مردانه (داستان تشرفات) صدای اذان از رادیوی ماشین به گوش رسید، جوانی که در کنارم نشسته بود بلند شد به طرف راننده رفت و به اوگفت: آقای راننده لطف کنید نگه دارید تا نمازم را بخوانم. راننده با بی تفاوتی گفت: برو بابا حالا کی نماز می خواند صبر کن ساعتی دیگر در قهوه خانه برای ناهار ونماز نگه می دارم. جوان ول کن نبود آن قدر اصرار کرد تا راننده ماشین را نگه داشت و او با آرامش دو رکعت نماز ظهرش را که شکسته هم بود خواند.وقتی سوار ماشین شد پرسیدم: چرا آنقدر به نماز اول وقت اهمیت می دهی؟ گفت: من به آقایی قول داده ام همیشه نمازم را اول وقت بخوانم. گفتم: به چه کسی قول داده ای که اینقدر مهم است. گفت: من در یکی از کشورهای اروپایی درس می خواندم. چند سالی بود که آنجا بودم محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهری که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله ی زیادی بود که با یک اتوبوس که هر روز از آن بخش به شهر می رفت من هم می رفتم. برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم. پس از سال ها رنج و سختی و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید درس هایم را خوب خوانده بودم. سوار اتوبوس شدم پس از چند دقیقه اتوبوس که پر از مسافر بود راه افتاد. نیمی از راه را آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد. راننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد... ❌ ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬
مقداری موتور ماشین را دستکاری کرد اما ماشین روشن نشد. مسافران کنار جاده آمده بودند و من هم دلم برای امتحانم شور می زد و ناراحت بودم. چیز دیگری به امتحان نمانده بود. وسیله ی نقلیه ی دیگری هم از جاده عبور نمی کرد نمی دانستم چه کنم همه ی تلاش های چندساله ام به این امتحان بستگی داشت خیلی نگران بودم یکباره جرقه ای در مغزم زد به یاد امام زمان(عج) افتادم. دلم شکست اشکم جاری شد با خودم گفتم: یا بقیه الله! اگر امروز کمک کنی به امتحانم برسم، قول می دهم تا آخر عمر نمازم را اول وقت بخوانم. چند لحظه ی بیشتر نگذشته بود که آقایی از دور نمایان شد و به سمت راننده آمد و با زبان فرانسوی به راننده گفت: چی شده؟ راننده گفت: نمی دانم هرکاری می کنم روشن نمی شود. مقداری ماشین را دستکاری کرد و به راننده گفت: «استارت بزن» ماشین روشن شد همه خوشحال سوار ماشین شدند.من هم که عجله داشتم سوار ماشین شدم همین که اتوبوس می خواست راه بیفتد، همان آقا پا روی پله ی اول اتوبوس گذاشت مرا به اسم صدا زد و گفت: قولی که داده ای یادت نرود نماز اول وقت! و به پشت اتوبوس رفت و من هرچه نگاه کردم دیگر او را ندیدم و تا دانشگاه، همین طور اشک می ریختم. 1)پورسید آقایی، میرمهری، ص 344 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬
❤️ اهتمام به عبادت بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن علیه السلام سختگیری کند. صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟ گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند. اصول کافی، باب مولد ابی الحسن بن علی علیه السلام، ح 23. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥
اسب سواری ، مرد افلیجی را سر راه خود دید ڪه عصا به‌دست پیاده می‌رود ، افلیج از او کمک خواست، مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند! مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب می‌دید دهنه ی اسب را ڪشید و گفت: اسب را بردم ... و با اسب گریخت! پیش از آنڪه دور شود صاحب اسب داد زد: تو تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی، اسب مال تو ؛ اما گوش ڪن ببین چه می‌گویم؛ مرد افلیج اسب را نگه داشت! مرد سوار گفت: هرگز به هیچ ڪس نگو چگونه اسب را به دست آوردی! می‌ترسم ڪه دیگر "هیچ سواری" به پیاده‌ای رحم نڪند. «كليله و دمنه» حڪایت ، حڪایت روزگار ماست!! به قدرتمندان و ثروت اندوزان و ڪاخ نشینان بگویید: شما ڪه با جلب اعتماد مستمندان و بیچارگان و ستمدیدگان ؛ اسب قدرت به‌دستتان افتاده ... شماها ؛ نه فقط اسب ، ڪه ایمان ، اعتماد ، اعتقاد و... نان سفره‌مان را بردید... فقط به ڪسی نگوئید چگونه سوار اسب قدرت شدید!!! افسوس... ڪه دیگر نه بر اعتمادها اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتمادی!‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 قضاوت‌های اجتماعی برداشت‌های ما از دیگران چگونه شکل می‌گیرد؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجز و ناتوانی حتی در تهیه مواد غذایی. اینجا آمریکاست، همان کشوری که با یک سال کار کردن در آن می‌شد که صاحب خانه شد!
🔴 ما در جنگ رسانه بسیار عقب هستیم 🔹 مامی‌گوییم مردم آن روز می‌توانستند با حقوق یکروز کارگر فقط۱۰ تا سنگک بخرند امروز می‌توانند۱۰۰ تا بخرند شما می‌فرمایید این را نگو 🔸 مامی‌گوییم آن روز مردم خانه کاهگلی داشتند که با یک زلزله خفیف شهر ویران می‌شد امروز در خانه های بتن آرمه زندگی می‌کنند می‌فرمایید این را هم نگو ✅ ما می‌گوییم آن روز مردم خر سوار می‌شدند امروز شاسی بلند سوار می‌شوند می‌گویید این را نگو 🔹 مامی‌گوییم آن روز مردم نفت می‌سوزاندند امروز خانه‌های کف گرمایی ،شوفاژ وپکییج دارند شما می‌فرمایید این را نگو 🔸 مردم در خانه‌هایشان حمام نداشتند کل روستا یا یک محل از یک حمام مشترک به نام حمام عمومی استفاده می‌کردند می‌گویید این را نگو ✅ مردم در روستاها برق نداشتند می‌فرمایید این را نگو 🔹 و جاده نداشتند محصولاتشان خراب می‌شد امروز تمام روستاها جاده دارد. می گویید این را هم نگو 🔸 آن روز فقط 48 درصد باسواد بودند امروز ۹۸ درصد مردم باسواد هستند میگویید این را هم نگو ✅ آن روز ما سیم خاردار هم نمی‌توانستیم بسازیم امروز موشک قاره پیما می‌سازیم و امنیت داریم می‌فرمایید این را هم نگو 🔹 می‌گوییم آن روز کلاً وسایل یک زندگی یک وانت بود اما امروز یک کامیون جهیزیه تازه عروس را نمی‌تواند حمل کند می‌فرمایید این را نگو 🔸 آن روز مردم روی زیلو یا فرش می‌نشستند امروز روی مبل و کاناپه می‌نشینند می‌فرمایید این را نگو ✅ آن روز ما پیاده و یا با دوچرخه به مدرسه می‌رفتیم و در مسیر یخ می‌زدیم امروز بچه‌ها با سرویس به مدرسه می‌روند می‌گویید این را هم نگو 🔹 آن روز ما به آمریکایی‌ها حق توحش می‌دادیم و تحقیر می‌شدیم امروز آنها را در منطقه سگ کش می‌کنیم می‌فرمایید این را نگو 🔸 البته جمهوری اسلامی مقصر است،ما مقصر هستیم، صدا و سیما مقصر است واقعاً ما نتوانستیم دستاوردهایمان را برای مردم تفهیم کنیم. 💢 قبول کنیم ما در جنگ رسانه بسیار عقب هستیم.
676929283_919018580.mp3
22.05M
🔍 🎤 سخنرانی 👈 استاد حسین انصاریان ▫️جلسه ششم 🌙 25 جمادی الاول 1445 📆 18 آذر 1402 🏢 تهران، حسینیه همدانی ها