eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
71.1هزار عکس
74.3هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
دن زدند ، من از مردمی که در میدان شهر جمع شده بودند پرسیدم جرم این دختر چه بوده ؟! گفتند در اینترنت و فیس بوک فعالیت داشته و این کار از نظر داعش حرام است!!! ⚡ داعش دین اسلام را وارونه کرده بود ، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام ، کارهای خلاف اسلام میکردند و چاره ای جز تحمل کردن نداشتیم . آنها مخالفان خود را بشدت سرکوب و اعدام میکردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. نیروهای داعش بظاهر هم مسلمان نبودند. فرماندهان آنها نماز نمیخواندند و چنین جواب میدادند که جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است!!! ⚡ مردم سوریه برای نجات از دست حکومت بشار اسد قیام کردند ، اما گرفتار حکومتی بسیار خشن تر و بی منطق تر مانند حکومت داعش شدند. من بشدت پشیمان بودم و پسرم را هم در این راه باطل از دست دادم ، میخواستم به دمشق برگردم ، اما اجازه نمیدادند. ⚡ یادم هست بشیر درباره فرماندهان نظامی داعش برایم تعریف میکرد که آنها عرب نیستند. از چچن و اسراییل آمده اند و ما را آموزش نظامی میدهند. بشیر تنها فرزند پسرم بود و مرگ او برایم سخت و جانکاه بود. با خودم میگفتم این چه بلایی بود که بر سر مردم سوریه آمد ؟!! چرا وضعمان اینطوری شد. ما که در رفاه و آسایش بودیم . امنیت داشتیم ، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم . چرا فریب مخالفان بشار اسد را خوردیم ، بشار اسد کجا ، داعش کجا !!! ⚡ نارضایتی مردم در شهرهای تحت تسلط داعش هر روز بیشتر میشد. اهل تسنن که روزی فکر میکردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشار اسد مجازات میشوند بشدت پشیمان بودند ، اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی داعش بودیم . !!!! ⚡ یک روز در مغازه ابویعقوب بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد ، همسرم بود. با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی ؟! سریع بیا خونه !!!! وحشت سراپایم را گرفته بود ، هرچه گفتم چه شده ؟!!!! جواب نداد تلفن قطع شد. سریع رفتم خونه و پر از اضطراب و ناراحتی بودم. ⚡ وقتی به منزل رسیدم دیدم همسر و فوزیه و عایشه بشدت گریه می کنند ، قلبم ایستاده بود ، گفتم ام عایشه بگو ببینم چه شده ؟!!! همسرم فریاد میزد: لیلا را بردند!!! داعش داعش .😭😭 پاهایم سست شد. لیلا دختر آخرم بود. فقط پانزده سال داشت. گفتم چه شده ؟!! بگویید کجا بردند ؟!!! برای چه بردند؟!!! ⚡ عایشه دختر بزرگم گفت : امروز صبح همراه مادر و لیلا رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم. در بازار میگشتیم که یک گروه از سربازان داعش را دیدیم. آنها مردم را بازدید میکردند. یک نفر از آنها که رییس بود دست روی سر لیلا گذاشت و گفت زوجه من هست صیغه را خواندم.!!!! با تعجب گفتیم این دختر ابوبشیر است و ازدواج نکرده فقط ۱۵ سال دارد. یکی از سربازان داعش با خشونت ما را زد و گفت هر کسی که ما بپسندیم دست روی سرش میگذاریم و زن ما میشود. 😡😱 ⚡ لیلا آنقدر ترسیده بود که از حال رفت ، هر چه فریاد زدیم و مردم جمع شدند فایده نداشت ، آنها لیلا را بردند و فرمانده آنها گفت به پدرش بگویید اگر دوست دارد سرش در میدان شهر زده شود اعتراض کند !!!! ام عایشه از حال رفته بود و من هم مثل یک انسان داغ دیده روی زمین نشستم . دنیا بر سرم خراب شده بود. لیلای نازنینم را کجا بردند ؟!!! لیلا عزیز زندگیم بود . دختری زیبا و با محبت. دوست داشتنی ....😭❤️❤️ ⚡ سراسیمه از خانه بیرون آمدم ، به بازار رفتم و ماجرا را به ابویعقوب گفتم . او تنها رفیق من در حلب بود. ابویعقوب دلداریم داد. گفت صبر کن ببینم چه باید کرد. گفت آشنایی دارم شاید بتواند کاری کند. گفت شب بیا تا پیش او برویم تا ببینیم کاری از دستش بر می آید یا نه !!!! ⚡ شب شد و با ابویعقوب به منزل آشنای او رفتیم . ماجرا را برایش گفتیم . سری تکان داد و گفت بعید است بتوانم کاری کنم. گفتم چرا ؟!! مگر میشود یک دختر را بدون اجازه پدرش به همسری گرفت؟!! گفت طبق فتوای علمای داعش بله!!!!! آنها فتوا داده اند اگر مجاهدان داعش از دختری خوششان بیاید ، دست روی سرش بگذارند و بگویند این زن من است و تمام !!!! او دختر شما را عقد کرده و برده و کار سخت است. حالم دگرگون شد و با ناراحتی بر سرو صورت خودم میزدم . 😭 داغ بشیر کم بود ، حالا لیلا را هم از دست داده بودم . مرگ خودم را از خدا خواستم ....... ⚡ بعد از ربوده شدن دخترم لیلا آرام و قرار نداشتم . نه خواب به چشمانم میرفت و نه میل به غذایی داشتم . هر لحظه قیافه معصومانه لیلا جلوی چشمانم ظاهر میشد. خدایا او الان کجاست؟! چه بر سرش آمده ؟! دختر نازنینم دست چه کسانی افتاد؟!!!!😭😭 نمیتوانستم آرام بگیرم . باید هر طور شده نشانی از او پیدا میکردم. ⚡ دوباره به سراغ ابویعقوب رفتم و از او خواستم اگر با داعشی ها رفاقت یا آشنایی دارد که مطمئن هست به من معرفی کند. او جوانی را به من معرفی کرد که اهل حلب بود و با داعش همکاری خوبی دا
شت.شاید آن جوان بتواند مرا به لیلایم برساند این تنها آرزوی من در این دنیا بود!! ⚡ قرار ملاقات را ابویعقوب در منزل خود گذاشت ، شب بود و رفتم آنجا ، جوانی با ریش بلند و ظاهر تمام داعشی جلویم نشسته بود. خودم را معرفی کردم و خواسته خودم را مطرح کردم . آن جوان لبخندی به ابویعقوب زد و گفت خرجش زیاد است . آدرس فرمانده ابونصر را میخواهد ، این آدرس محرمانه است. ⚡ به پایش افتادم . گفت فرمانده سربازان گشت بازار ابونصر است و او لیلا را برده است. اگر آدرس خانه اش را میخواهی باید خرج کنی. گفتم حاضرم . چقدر ؟!!! گفت : سه هزار دلار نقد!!!! گفتم خیلی زیاد هست ، من یک کشاورز ساده هستم ندارم .😔 ابویعقوب وساطت کرد و تخفیف خواست . جوان داعشی عاقبت به ۲۵۰۰ دلار راضی شد. ⚡ به خانه آمدم . موضوع را به خانه گفتم . آنها حاضر شدند پول را جمع کنند. فردای آن روز قسمتی از طلا و جواهرات ام عایشه و دختران ، را به بازار بردم و فروختم. اندکی هم پول در خانه داشتم همه را دلار کردم و ۲۵۰۰ دلار را آماده کردم. به ابویعقوب گفتم آن جوان را خبر کن ، پول آماده است. ⚡ سه شب بعد دوباره قرار من با آن جوان در منزل ابویعقوب بود. دلارها را به او دادم . وقتی خیالش راحت شد . آدرس منزل ابونصر را به من داد . منطقه صلاح الدین .....خیابان ..... کوچه ..... . در پوست خودم نمی گنجیدم. اما جوان حرفی زد که نگرانم کرد. گفت آنجا محل خانه فرماندهان داعش است. محافظت میشود. رفتن آنجا سخت است. ممکن است کشته شوی !!!! خیلی مراقب باش. ⚡ گفتم چه کنم ؟! جگر گوشه ام آنجاست. هر خطری باشد باید بروم. از او کمک خواستم. بر خلاف داعشی ها او کمی رحم و مروت داشت. گفت ابتدا تو آنجا نرو . بگذار من بروم و خبری از لیلا برایت بیاورم . بعد به تو میگویم که چه باید انجام دهی. اگر همینطور آنجا بروی کشته خواهی شد. ⚡ خیلی خوشحال شدم . پیشانی آن جوان را بوسیدم. گفتم خدا خیرت بدهد این لطف تو را هرگز فراموش نخواهم کرد. هر چه زودتر باشد بهتر است . من نگران لیلا هستم . آن جوان گفت عملیات بزرگی در راه است و همه نیروها فراخوان زده شده اند. قطعا ابونصر هم در این عملیات خواهد بود . این بهترین فرصت است تا لیلا را ببینم و خبری برایت بیاورم. ⚡ شماره موبایلم را ذخیره کرد و رفت. من و اهل خانه منتظر تماس آن جوان بودیم . نمیدانم شب و روز چگونه بر ما گذشت. مرگ بشیر را کلا فراموش کرده بودم . تمام فکرم پیش لیلا و نجات دخترم بود. خدایا این چه بلایی بود که بر سرمان آمد. 😔😭 ⚡ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابانها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر میکردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان میشود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت میکرد...... ⚡ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر میشد. خبرهایی میرسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده میشود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان میرفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهره های آنها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریستها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت. ⚡ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد ، نگرانی ام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود میگفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!! یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود. ⚡ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشینهای داعش و فرماندهان آنها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!! ⚡ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم . خدایا گرفتار چه وحشیهایی شده ام !!!! ⚡با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رفتم ، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!! گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چ
ری که ده ماه او را ندیده و با ترس و وحشت منتظرش بوده بسیار تلخ و دردناک بود. هنگامیکه لیلا را دیدند شوکه شدند ، ام عایشه ، فوزیه و عایشه لیلا را به آغوش گرفتند و های های گریه میکردند . مادر بود و دختری که قدرت تکلم خود را از دست داده ، وقتی نگاه به لیلا میکردم از سوز دل گریه میکردم. ام عایشه گفت ابوبشیر چرا لیلایم حرف نمیزند؟! چرا لیلایم پیر شده ؟! آنقدر فضا هیجانی و احساسی شده بود که لیلا از حال رفت . سراسیمه او را به بیمارستان رساندیم. در بین راه ماجرای لیلا و توصیه های پزشک را به خانواده گفتم.😔 ⚡ پیدا کردن لیلا برای خانواده ما اتفاق بسیار مهم و خوشحال کننده ای بود ، از طرفی وضعیت جسمی و روحی لیلا هم دل هر انسانی را آتش میزد. اما چاره چه بود؟! باید میسوختیم و تحمل میکردیم. بعد از مرخصی از بیمارستان جلسات روانپزشکی و گفتار درمانی لیلا را شروع کردیم . هر چند پیشرفت کار بسیار کم بود ، اما ناامید نبودیم. ⚡ بعد از شش ماه استراحت در منزل و جلسات متعدد پزشکی ، حال لیلا رو به بهبود بود. او حالا آرام آرام و شمرده حرف میزد ، وضعیت روحیش بهتر شده بود ، اما بشدت از نام داعش و پرچم آنها متنفر بود و ما هیچکدام جرأت نداشتیم در خانه حرفی از آنها بزنیم چون دچار تشنج و لرز شدید میشد. نمیدانم چه بلایی بر سر دختر نازنینم آورده بودند . لعنتی ها ...... ⚡ با خانواده تصمیم گرفتیم که به دمشق برگردیم ، از حلب خاطره خوبی نداشتم . در حلب تنها فرزند پسرم را از دست دادم و دختر نازنینم هم پژمرده شد. از داعش لعنتی و همه تروریستهای وحشی بیزار شده بودیم . ما اکنون فقط آرامش و امنیت میخواستیم. چیزی که قبلا آن را داشتیم و قدرش را ندانسته بودیم !!! ⚡ برای آخرین بار به دیدار ابویعقوب رفتم و با او خداحافظی کردم ، حلب را با خاطرات تلخش ترک کردیم و عازم دمشق شدیم . وقتی به دمشق رسیدیم به محله ای رفتیم که خانه قبلی ما آنجا بود . در جنوب دمشق. آن محله ویران شده بود. کوچه ها ، منازل ، مغازه ها پر از ترکش خمپاره بود و ویران گشته بود. این خرابیها نتیجه شورش مردم سوریه علیه حکومت قانونی بشار اسد بود !!!! چقدر راحت داشته های خودمان را به باد فنا دادیم !!!! ⚡ تجربه تلخ زندگی من ، میتواند برای هر مسلمانی عبرت آموز باشد . خصوصا برای مردم کشورهای منطقه . برای مردم ایران و عراق ، برای مردم پاکستان و افغانستان ، برای همه مفید و عبرت آموز است. هرچند عراق و افغانستان هم طعم تلخ تروریسم داعش و تکفیریها چشیده اند. زندگی من برای ایرانیها که در امنیت زندگی می کنند درس بزرگی است. بخوانید و عبرت بگیرید. ⚡ بالاترین نعمت خداوند امنیت و آرامش است ، قدر آن را بدانید ، آن را بزرگ بشمارید. عاقل و زیرک باشید. هر حرفی را که شنیدید فکر کنید ، ببینید دشمن شما چه میگوید ؟! فریب دشمن را نخورید. ما مردم سوریه دشمن شناس نبودیم . ما فکر میکردیم داعش برای نجات مردم سوریه آمده است !!!! ما اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدیم و تاوان سخت آن را دادیم . ⚡ من تاوان اشتباه خودم را با از دست دادن بشیر ، و پرپر شدن دخترم لیلا دادم . و بقیه مردم سوریه هم همینطور !!! ما با دست خودمان کشورمان را نابود کردیم ، سوریه همه چیز داشت ، سوریه و دمشق عروس کشورهای عربی بود ، حلب قطب بزرگ اقتصادی منطقه بود، ما بهترین آثار باستانی و گردشگری را داشتیم ، داعش و تروریستها همه چیز را نابود کردند و ما اکنون بر خاکستر آنها نشسته ایم !!! ⚡ از همه مجاهدانی که بفریاد ما رسیدند تشکر و سپاس دارم ، اجر همه آنها با خداوند متعال است ، ما از ایرانیها و افغانیها و پاکستانیها که برای مبارزه با داعش و تکفیریها به سوریه آمدند کمال تشکر را داریم ، آنها حق برادری خود را ادا کردند. امیدوارم سرگذشت تلخ مردم سوریه برای هیچ ملتی تکرار نشود. ⚡ در پایان اعلام میکنم اکنون عکس بشار اسد در خانه من است. من از حامیان بشار اسد هستم ، من از عملکرد گذشته خود پشیمانم و درس زندگیم و سرگذشتم را گفتم تا درس عبرتی برای همگان باشد. قدر امنیت و آرامش زندگی خود را بدانید و برای حفظ آن عاقل و هشیار باشید. دشمن را بطور کامل بشناسید . دشمن شما را فریب میدهد و پس از تسلط با نهایت بیرحمی با شما برخورد می کند پایان
ه با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!! ⚡ باید به بندر لاذقیه میرفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ..... آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه میرفتم . خودم را آماده رفتن کردم ..... ⚡ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری میکردم. نظامیها میگفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن ام عایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه میرفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!! ⚡ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم ، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند ، هرکسی گمشده ای داشت ، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمیکنم . گریه ها ، خنده ها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانواده های آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !! ⚡ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس میکردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت ، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!! ⚡ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر میرسید. لیلا حرف نمیزد فقط گریه و ناله میکرد . 😔😭 ⚡ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه میکردیم ، مأمور کمیته برگه ای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تا کنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته ، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه میشنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!😭😭 ⚡ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . 😭😔 اما هیچ‌پاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود. ⚡ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن : لیلا پس از حلب توسط تروریستها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود ، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار میکند و به خانواده ای پناه میبرد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می کند تا برایش گذرنامه آماده می کنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم می کنند . لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده اند. 😔😭 ⚡ پایین برگه سرگذشت لیلا ، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود : این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید ، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک. ⚡ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر ام عایشه لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم ، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.😔😔 ⚡ یک روز در لاذقیه ماندیم تا فرصت برگشت به حلب برایمان آماده شد. با پرواز هواپیمای ترابری ارتش ، بسمت حلب رفتیم . من با خودم فکر میکردم موضوع را چگونه با خانواده در میان بگذارم . در هواپیما لیلا سرش را روی پاهایم گذاشته بود و بخواب رفته بود. و من نگاهش میکردم و گریه میکردم . ⚡ هواپیما در فرودگاه حلب بزمین نشست، ام عایشه بهمراه دخترانم در فرودگاه منتظر بودند، صحنه دیدار مادر با دخت
*داستان عبرت آموز ابوبشیر از سوریه ⚡ ابوبشیر ساکن دمشق سوریه است ، کشاورز است و سه دختر و یک پسر دارد ، شصت ساله هست و خاطرات خودش را درباره اوضاع سوریه قبل و بعد از داعش برای ما بازگو می کند ، حرفهای شنیدنی دارد که پیشنهاد میکنم حتما بخونید!! 💎 ابوبشیر می گوید : ⚡ مردم سوریه و از جمله خودم قبل از پیدایش داعش دچار یک توهم شده بودیم و بر اثر تبلیغات فراوان مخالفان بشار اسد در خارج و داخل سوریه ، به این نتیجه رسیده بودیم که عامل تمام بدبختیهای مردم سوریه شخص بشار اسد و دولتش هست و هر طور شده باید بشار اسد برود !!!!! ⛔ در آن زمان پیامهای زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که بشار اسد یک دیکتاتور است و باید حتما برود ، نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد و هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر میشدند و راهپیمایی و تحصن انجام میشد ، من هم در برخی از راهپیمایی ها شرکت میکردم و فرزندانم را هم تحریک میکردم که علیه بشار اسد تبلیغ کنید و همه جا بگویید دیکتاتور سوریه باید برود !!!! ⚡ زمان گذشت تا اینکه تحصنها و اعتراضات بیشتر شد و یادم هست در شهر حمص جرقه اعتراضات خشونت بار علیه سوریه و بشار اسد زده شد. مردم حمص به خیابانها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده ای کشته و زخمی شدند و از آن روز اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی خون گرفت ، اما کسی نمیدانست که آینده حامل چه خبرها و حوادثی است!!!! ⚡ مردم متحصن عصبانی بودند و جنازه های کشته شدگان را باشور و هیجان خاصی تشییع کردند و در همین اوضاع و احوال بود که سروکله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد : گروه.داعش !!!!😱 گروهی که با پرچم« محمد رسول الله » و شعارهای اسلامی آمدند و میخواستند مردم سوریه را از چنگال بشار اسد و حکومت دیکتاتوریش نجات دهند!!!! ⛔ ما ابتدا از آمدن داعش خوشحال شدیم ، چون تنها خواسته ما سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد یک دولت جدید بود و داعش چنین وعده ای را به مردم سوریه میداد ، شهرهای سوریه روز بروز شاهد درگیریها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد ، شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال میکرد و پیش میرفت!!! ما هم خوشحال بودیم. 😊 ⚡ داعش پس از اشغال شهرها ، حکومت نظامی خشکی را اجرا میکرد ، موافقان بشار اسد را شناسایی و دستگیر میکردند و در میدان شهر گردن میزدند ، مخالفان بشار اسد هم خوشحال بودند و میزدند و می رقصیدند ، در این ایام بود که من هم دست زن و بچه خودم را گرفتم و به شهر حلب رفتیم و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم!!! ⚡ داعش دختران و زنان سوری زیادی را به بهانه های مختلف اسیر میکرد و آنها را در بازار بفروش میرساند ، ثروتمندان و سرمایه داران عربستانی ، اماراتی ، و حتی اروپایی می آمدند و دختران زیبا و کم سن و سال را جدا میکردند و میخریدند ، من این صحنه ها را در بازار حلب دیدم و چون خودم دختر داشتم بشدت ناراحت میشدم ، گریه های آن دختران در هنگام اسارت در قفس و موقع خرید و فروش آزارم میداد !!!! ⚡ مبلغین وهابی داعش روی ذهن پسرم بشیر خیلی کار کردند تا او را عضو داعش کنند . پسرم بشیر جوان ۲۰ ساله ای بیش نبود و اطلاعات کمی درباره دین داشت. شخصی بنام ابوجهاد با او دوست شده بود و روی ذهن بشیر خیلی اثر گذاشته بود. ⚡ یک روز بشیر کنارم آمد و از من اجازه خواست تا در یکی از عملیاتهای نظامی داعش شرکت کند . من بشدت مخالف بودم چون از طرز تفکر وهابیت خوشم نمی آمد و آن را قبول نداشتم ، اما بشیر دیگر حرف مرا گوش نمیکرد ، تمام فکر و ذکرش ابوجهاد بود. ابوجهاد او را عضو داعش کرده بود و ماهیانه هزار دلار به بشیر میدادند!! ⚡ به بشیر گفتم چرا میخواهی برای داعش بجنگی؟! مگر آنها را میشناسی ؟! عقایدشان را میدانی!؟ حرفهای عجیبی میزد ، میگفت شیعه مشرک است و ما باید آنها را بکشیم !!!! بشیر میگفت وظیفه داعش ابتدا کشتن مشرکین ( شیعیان) هست و سپس نبرد با کافرین !! میگفت با کشتن شیعیان ما به بهشت میرویم !!! این چرندیات را ابوجهاد در مغزش کرده بود.😔 ⚡ با مادرش صحبت کردم تا بشیر را منصرف کند ، اما صحبتها و نصیحتهای من و مادرش فایده نداشت و بشیر دیگر یک داعشی تمام عیار شده بود . او بعد از چند ماه تمرین نظامی ، وارد عملیاتهای داعش شد و بعد از یکسال جنگ با نیروهای سوری ، عاقبت کشته شد. جنازه اش هم برایمان نیاوردند ، فقط خبر کشته شدنش را ابوجهاد به من داد و تمام!!! جنگ داخلی سوریه تنها پسرم را از من گرفت و بشیر در راه باطل تفکر داعش و وهابیت خونش را هدر داد!! ⚡ وضعیت شهرهای تحت تسلط داعش هر روز سخت تر میشد. داعش ابتدا گفته بود که کاری به مسلمانان اهل سنت سوریه ندارد و فقط با شیعیان میجنگد ، اما کم کم خشونتهای داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. حکومت داعش سراسر خشونت بود. آنها دختری را در میدان شهر گر
‏عکس از Tofir
‏عکس از Tofir
‏عکس از Tofir
بخشش دیگران یکی از کلیدهای موفقیت بخشش دیگران است، برای پرواز کردن و اوج گرفتن باید سبکبال بود ، باید دلمان را از کینه ها و ناراحتی ها و شکوه ها خالی کنیم یادمان باشد کسی که دیگران را می بخشد یک عمر خوشحال است و کسی که انتقام می گیرد فقط یک لحظه خوشحال، نبخشیدن دیگران ضایع کردن حق خودمان است، ما خودمان را قربانی رفتارهای دیگران می کنیم و کنترل زندگیمان را دست دیگران می سپاریم شاید دیگران لایق بخشیده شدن نباشند ، اما!!!!! آیا ما هم لایق یک زندگی آرام نیستیم ؟
آخرین خبر : چمران به نمایندگان مجلس تاخت تاریخ انتشار: 98/11/16 - 16:16 مهر/ عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب درباره رد صلاحیت ۷۰ نفر از نمایندگان فعلی مجلس به دلیل پرونده‌های فساد اقتصادی گفت: وکیل الدوله بودن فساد اقتصادی در نمایندگان مجلس به بار آورد. مهدی چمران عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب درباره رد صلاحیت ۷۰ نفر از نمایندگان فعلی مجلس به دلیل پرونده‌های فساد اقتصادی گفت: با این حال نمایندگان مجلس چون مسئولیت اجرایی ندارد کمتر در معرض این خطر هستند اما می‌توانند واسطه رانت‌های دیگران قرار بگیرند. عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب گفت: البته این موضوع به اعتقادات نمایندگان و اخلاق مداری آنها نیز بستگی دارد، زیرا نماینده‌ای که به مبانی دین و اخلاق معتقد باشد هرگز خود را به این مسائل آلوده نمی‌کند. وی همچنین گفت: در کشور ما شرایط به نحوی است که هر کس کاری دارد به نماینده مجلس مراجعه می‌کند و از این جهت رجوع به نمایندگان بسیار زیاد است. بسیاری برای شغل و ازدواج جوانان به نماینده شهر خود مراجعه می‌کنند و برخی از نمایندگان هم همین را واسطه سو استفاده خود قرار می‌دهند. چمران با اشاره به برخی روابط نامتعارف میان نمایندگان و اعضای دولت هم گفت: وقتی وزیر راه و شهرسازی با بیش از صد امضا استیضاح می‌شود اما در جلسه استیضاح بیش از رأی اعتماد اولیه رأی می‌آورد و با سایر وزار مثل وزیر نفت هم به همین صورت برخورد می‌شود، معلوم است که مسائلی در کار است. وی افزود: همسویی دولت و مجلس نه، اما وکیل الدوله بودن وکیل الدوله بودن فساد اقتصادی در نمایندگان مجلس به بار آورد. اگر مجلس و دولت همسو و هم جهت باشند می‌توانند امور را تسهیل کنند، اما سو استفاده نمایندگان از رابطه با دولتی‌ها و بالعکس امکان بروز فساد در سطوح مدیریتی را افزایش می‌دهد. عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب همچنین گفت: اینکه هر چه دولت گفت مجلس بپذیرد و برخی نمایندگان گوش به فرمان دولت و وزرا باشند یقیناً خود می‌تواند شاهراه رانت و فساد در پارلمان باشد و لازم است که روابط میان دو قوه به درستی مدیریت شود. چمران همچنین عملکرد هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان مجلس را مورد انتقاد قرار داد و گفت: اعضای هیئت نظارت بر نمایندگان قاعدتاً نباید از خود نمایندگان مجلس باشند، وقتی اعضای این هیئت از خود نمایندگان باشند و قرار باشد که برای خودشان تصمیم بگیرند قاعدتاً پای مسائل جناحی و اقتصادی و لابی‌های متعدد هم به میان می‌آید. وی افزود: اگر اعضای این هیئت خارج از قوه مقننه و بی طرف باشند بهتر می‌توانند نظارت کنند. این فعال سیاسی همچنین گفت: این درست است که نماینده باید مصونیت پارلمانی داشته باشد، اما در اموری که مربوط به پارلمان می‌شود نمایندگان نباید از این موضوع سو استفاده کنند، اما متأسفانه عملکرد هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان در این حوزه درست و قابل قبول نبوده است. مهدی چمران عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب در گفتگو با خبرنگار مهر درباره رد صلاحیت ۷۰ نفر از نمایندگان فعلی مجلس به دلیل پرونده‌های فساد اقتصادی گفت: هر کسی که در کشور مسئولیت مدیریتی داشته باشد در معرض این خطر است که آلوده به رانت‌های اقتصادی شود. وی افزود: با این حال نمایندگان مجلس چون مسئولیت اجرایی ندارد کمتر در معرض این خطر هستند اما می‌توانند واسطه رانت‌های دیگران قرار بگیرند. عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب گفت: البته این موضوع به اعتقادات نمایندگان و اخلاق مداری آنها نیز بستگی دارد، زیرا نماینده‌ای که به مبانی دین و اخلاق معتقد باشد هرگز خود را به این مسائل آلوده نمی‌کند. وی همچنین گفت: در کشور ما شرایط به نحوی است که هر کس کاری دارد به نماینده مجلس مراجعه می‌کند و از این جهت رجوع به نمایندگان بسیار زیاد است. بسیاری برای شغل و ازدواج جوانان به نماینده شهر خود مراجعه می‌کنند و برخی از نمایندگان هم همین را واسطه سو استفاده خود قرار می‌دهند. چمران با اشاره به برخی روابط نامتعارف میان نمایندگان و اعضای دولت هم گفت: وقتی وزیر راه و شهرسازی با بیش از صد امضا استیضاح می‌شود اما در جلسه استیضاح بیش از رأی اعتماد اولیه رأی می‌آورد و با سایر وزار مثل وزیر نفت هم به همین صورت برخورد می‌شود، معلوم است که مسائلی در کار است. وی افزود: همسویی دولت و مجلس نه، اما وکیل الدوله بودن وکیل الدوله بودن فساد اقتصادی در نمایندگان مجلس به بار آورد. اگر مجلس و دولت همسو و هم جهت باشند می‌توانند امور را تسهیل کنند، اما سو استفاده نمایندگان از رابطه با دولتی‌ها و بالعکس امکان بروز فساد در سطوح مدیریتی را افزایش می‌دهد. عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب همچنین گفت: اینکه هر چه دولت گفت مجلس بپذیرد و برخی نمایندگان گوش به فرمان دولت و وزرا باشند یقیناً خود می‌تواند شاهراه رانت و فساد در پارلمان باشد و لازم است که روابط میان دو قوه به
درستی مدیریت شود. چمران همچنین عملکرد هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان مجلس را مورد انتقاد قرار داد و گفت: اعضای هیئت نظارت بر نمایندگان قاعدتاً نباید از خود نمایندگان مجلس باشند، وقتی اعضای این هیئت از خود نمایندگان باشند و قرار باشد که برای خودشان تصمیم بگیرند قاعدتاً پای مسائل جناحی و اقتصادی و لابی‌های متعدد هم به میان می‌آید. وی افزود: اگر اعضای این هیئت خارج از قوه مقننه و بی طرف باشند بهتر می‌توانند نظارت کنند. این فعال سیاسی همچنین گفت: این درست است که نماینده باید مصونیت پارلمانی داشته باشد، اما در اموری که مربوط به پارلمان می‌شود نمایندگان نباید از این موضوع سو استفاده کنند، اما متأسفانه عملکرد هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان در این حوزه درست و قابل قبول نبوده است.
امروزه اهمیت وجود عزت نفس و خودباوری برای رشد شخصیت بارور و سازنده بر هیچکس پوشیده نیست.💐💐💐💐 بعضی از والدین از تاثیر خود برای پرورش این دو عنصر مهم و مثبت شخصیتی در نهاد کودک‌شان مطلع نیستند یا آن را دست کم می‌گیرند. کودکی یکی از مهم ترین دوران زندگی برای پایه ریزی محکم ساختار شخصیت هر فرد است. در این مطلب به نقش والدین و راهکارهایی برای پرورش و رشد این خصایص در فرزندان‌ می‌پردازیم. پذیرش بی قید و شرط منظور غرق کردن گاه و بیگاه کودک در محبت نیست بلکه کودک باید احساس کند که با ارزش است. کودک باید از طرف والدین احساس پذیرش بی قید و شرط داشته باشد. این پذیرش به معنای لوس کردن فرزندتان نمی‌باشد بلکه در هنگام خطاهایش باید یادآوری کنید که مثالا: ((این تنبیه بخاطر ناراحتی‌تان از کارش است و هر چند او را دوست دارید اما صلاح را در این می‌بینید که برای مدتی به کارش فکر کند)). پذیرش بی قید و شرط والدین موجب دلبستگی عاطفی سالم در فرزندان می‌شود که یکی از شاهراه‌های رسیدن به عزت نفس و خودباوری است. بازتاب‌های مثبت به فرزندتان بدهید به تدریج که کودکان رشد می‌کنند در آن‌ها خودآگاهی شکل می‌گیرد. آن‌ها از طریق این خودآگاهی به مرور برای خود ارزش‌های مثبت یا منفی قائل می‌شوند. مجموع این ارزیابی‌ها عزت نفس کودک را شکل می‌دهد. اگر ایده آلی که برای فرزندتان در نظر گرفته اید با توان کودک‌تان در تضاد است، بهتر است از سرزنش، مقایسه و فشار بر فرزند خود دست بردارید. با شناختن استعدادهای کودک و کمک و همراهی و تشویق او برای رشد این ویژگی‌ها می‌توانید تضمین مطمئنی برای رشد مثبت عزت نفس کودک خود داشته باشید. شادکامی و احساس کارکرد مهم رابطه متقابلی دارد. به حرف‌های او گوش کنید احترام گذاشتن به کودک از طریق گوش دادن به او، صحبت کردن با او و ایجاد اعتماد در وی مبنی بر درک و پذیرفته شدن احساساتش نقش سازنده‌ای دارد. برای آن که کودکان‌تان بتوانند به نحو سازنده‌ای با احساسات‌شان ارتباط برقرار کنند و به طور موثر و کارآمد آن‌ها را حل و فصل کنند؛ ما به شما گوش دادن به حرف‌هایشان را پیشنهاد می‌کنیم. وقتی شما به حرف‌های کودک گوش می‌کنید و تنها بازتاب احساسات آن‌ها هستید، آن‌ها در درجه اول احساس می‌کنند که احساسات‌شان درک شده است و در درجه بعد با همدلی و احساس پذیرش توسط شما حس اعتماد ایجاد می‌شود و کودک می‌تواند به طرز موثرتری فکر کند و موضوع را حل و فصل کند. علاوه براین‌ها کودک به مرور یاد می‌گیرد احساساتش را به طور روشن‌تری ابراز کند. احساسات کودک‌تان را شرح دهید اگر کودک‌تان برای دعوا با دوستش گریه می‌کند، فریاد زدن برسر او تنها این حس را به او می‌دهد که احساساتش پذیرفته نشده است و احساس امنیت نمی‌کند. در نتیجه با شما صحبت نمی‌کند. احساسات چه مثبت و چه منفی بخشی از روند عادی گفتمان خانوادگی است و هیچ گاه نباید پس زده شود. سعی کنید کودک را در مسیر احساساتش همراهی کنید و آینه‌ای برای انعکاس احساسات او باشید. اگر کودک‌تان در بیان احساسات ناتوان است ایرادی ندارد حدس بزنید. اگر اشتباه حدس بزنید کودکان، شما را در مسیر درست هدایت می‌کنند. برای نمونه می‌توانید به او بگویید: ((می‌دانم با دوستت دعوا کرده‌ای ناراحتی. ماجرا را بگو تا ببینم چطور می‌شود مشکل را حل کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴عبرت‌های انتخاباتی🔴 🔷با نزدیک شدن به انتخابات مجلس یازدهم، مردم باید تامل و تدبّر داشته باشند که انتخاب‌های چند سال اخیرشان چه آثار و تبعاتی داشته است؟ ♦️انتخابات و عبرت‌های انتخاباتی 1⃣طناب سلبریتی‌ها کاملا پوسیده بود 2⃣با سوت و کف رای دادن، اشتباه بود 3⃣سایه موهوم جنگ، فریب انتخاباتی بود 4⃣وعده‌های بدون برنامه، شعار و فیک بود 5⃣آمریکا کلید گشایش نبود؛ اصل مشکل بود 6⃣رای دادن با ترفند رقیب‌هراسی خطا بود 7⃣دوقطبی سازی‌ها، کاذب و فریب بود 8⃣تکیه به غرب‌گرایان، تکیه بر باد بود 9⃣آزموده را مجددا آزمودن خطا بود 🔷درس‌آموزی مردم از انتخابات در طی این چند سال اخیر می‌تواند این نکته باشد که انتخابات صرفا یک هیجانی نیست و مردم پس از انتخابات، مسئول آثار و تبعات خوب و بد انتخاب خود هستند. انتخابات نشان داد که بیش از همیشه، نیازمند عقلانیت در رای دادن هستیم. ✒رضا_سراج
فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع: مسیر سلوک الی الله 🗂 حجم : ۱۳ مگابایت 🗓 پنجشنبه: هفدهم بهمن ماه ۱۳۹۸ a3