Part18_تاریخ ایران خسرو معتضد.mp3
9.48M
📗#تاریخ_معاصر_ایران
"از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به بعد"
قسمت 8️⃣1️⃣
* آشنایی با اسناد منتشر شده وزارت خارجه آمریکا و انگلیس در مورد ایران
*نامه مهم ژنرال "پاتریک هولدی" درباره ایران
* ایرانی ها را با گرسنگی مهار کنید!
* ۱۰ فروند هواپیمای ایران را غارت کردند
* افزایش نرخ لیره و مداخله در امور پولی ایران
* بازداشت و تبعید مردم ایران
* مزاحمت سربازان آمریکایی برای مردم و زنان
* اسنادی از روزنامه آمریکایی " دیلی دیس پاچ" در مورد ایران
* نفت ایران پشتوانه حرکت کشتی های انگلیسی و تانک های آمریکایی
* تنها آب تسویه شده ایران در آبادان و برای انگلیسی ها بود
* آشنایی با کتاب "عقاب و شیر " اثر جیمز بیل
#خسرو_معتضد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم لادن طباطبایی فیلم اون دو تا قاتل که یکی شون با لگ به صورت شهید عجمیان میزنه و یکی دیگهشون با چاقو رو دیدی ؟
فیلم حمله به شهید عجمیان رو دیدی اون موقع وجدانت تکون نخورد ؟حالت بد نشد ؟ الان که دو تا قاتل قصاص شدن براشون عزا گرفتی ؟
چقدر شماها فیلمید :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبض برق این صاحب رستوران پاریسی از 14500 یورو( 640 میلیون تومان) رسیده به 19300 یورو (850 میلیون تومان) یعنی حدود 45.5% افزایش داشته
#زمستان_سخت
دعایی که از جیب شهید ابومهدی المهندس بیرون آورده شد:
یا مَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم
اى خداوندى كه عمل اندک را مىپذیرى و از گناه بسیار مىگذرى، عمل نیکِ اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی روش مبارزه جدید چی داری؟
میری میدون آزادی لخت میشی فیگور میگیری، فقط بیش از حد زور نزن
◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️
⭐️ #حسرتکنیزیخانهاش
از دور خیره خیره به بانویم نگاه می کردم.دلم میسوخت و درونم پر از اضطراب بود.خسته شده بودم از بس اصرار کرده بودم که بگذار کمکش کنم.هربار که صدای کودکش از گهواره می آمد و میخواستم به سمت کودک بروم،با نگاه مهربان خود مرا از بلند شدن نهی می کرد. دستم را زیر چانه ام زدم فقط نگاه می کردم که چگونه عرق از پیشانیاش سرازیر بود و با دست های زخمی،آسیاب را میچرخاند.
نگاه به قامت ضعیفش دلم را میلرزاند. آنقدر دسته آسیاب به دستهایش فشار آورده بود که جاهایشان زخمی شده و از آن قسمت ها خون بیرون زده بود!
تنها کاری که می توانستم انجام دهم،نگاه کردن و غصه و حسرت خوردن بود.دردلم به خودم نهیب می زدم که:«تو عجب خادمه ای هستی فضه! چگونه می شود خادم خانه بنشیند و خانم خانه کارها را به تنهایی انجام دهد؟!»
صدای در آمد. سرورم خود را پوشاند و سلمان با اجازه وارد شد.چند لحظه ای سلمان هم ایستاد و صحنه را تماشا کرد.بعد به من نگاهی انداخت و به دختر پیامبر (ص)گفت:«بانو،خادمۀ شما نشسته است! پس چرا خودتان آسیاب می کنید؟»
زهرا اطهر (س) فرمودند: «من و فضه کارها را تقسیم کرده ایم،یک روز من مسئول کارهای خانه ام ،یک روز فضه.
امروز نوبت من است و فضه نباید در این کارها به زحمت افتاد. امروز روز استراحت اوست.»
شرمنده، سرم را به زیر افکندم که سلمان گفت:«پس من غلام شما هستم.بانو! اجازه دهید من یاری تان کنم.»
بانو دست از آسیاب برداشت و به سمت حسین علیه السلام رفت و مولایم را در آغوش کشید.چند دقیقه بعد،سلمان دستۀ آسیاب را می چرخاند و گندم را آسیاب میکرد و حسین در آغوش مادر آرام گرفته بود.
شاید سلمان هم،مثل من بر این همه بزرگی و رحمت و مهربانی،درود و سلام می فرستاد.
#مسجودملائکخواهیمشدومحبوبدلهااگرچونفاطمهسلاماللهبندگیکنیم!
📚 منبع؛کتاب بانوی بی نشان
چاپ انتشارات آستان قدس رضوی