eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.4هزار دنبال‌کننده
108.6هزار عکس
118.4هزار ویدیو
4.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانی در زندگی می رسد که بین و باید، یکی را انتخاب کرد.❤️ همیشه را برگزینید. چرا که عشق بدون احترام دیری نخواهد پایید.👋 اما🍀 احترام میتواند عشق حقیقی به ارمغان آورد...♥️ 💞💞 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲💚🤲 🌸🌹🌸🌹🌸
🔴 💠 هرچقدر هم که با همسرتون و راحت هستید، ولی سعی کنید یه سری احترام‌ها را همیشه حفظ کنید! 🔰 جای خود 🔰 هم جای خود 💠 مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به همسرتون بود یه عذرخواهی بکنید! 💠 یا وقتی می‌خواهید چیزی به دستش بدهید از کلمه‌ی "بفرمایید" استفاده کنید! 💠 اگر کاری ولو کوچک مثل دادن قاشق به دستتان، انجام داد از او با یک کلمه‌ی "ممنونم" کنید! 💠 یا وقتی صداتون کرد از کلمه‌ "جانم و..." استفاده کنید! 🌹🌹🌹🌹🌹
⛔️ ورود بدون به مراسمات و دسته های عزاداری ممنوع لطفا آرایشتون رو دم در پاک کنید بعدا وارد شوید .❌ 🏴
🔴 💠 هرچقدر هم که با همسرتون و راحت هستید، ولی سعی کنید یه سری احترام‌ها را همیشه حفظ کنید! 🔰 جای خود 🔰 هم جای خود 💠 مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به همسرتون بود یه عذرخواهی بکنید! 💠 یا وقتی می‌خواهید چیزی به دستش بدهید از کلمه‌ی "بفرمایید" استفاده کنید! 💠 اگر کاری ولو کوچک مثل دادن قاشق به دستتان، انجام داد از او با یک کلمه‌ی "ممنونم" کنید! 💠 یا وقتی صداتون کرد از کلمه‌ "جانم و..." استفاده کنید! 🌹🌹🌹🌹🌹
💢 احترام به بزرگان 🔶 سفارش به احترام بزرگان، از زبان ديگران زيبا است. 📚 تفسير نور، ج‌۹، ص۱۶۳. 🔶 https://btid.org/fa/photogallery 📎 📎 📎
سؤال 👇 سلام مادر بزرگم میگفت اگر سر سفره نشسته‌ اید اگر هر که آمد بلند نشید چون سفره حرمت داره ، حالا اگر از تلویزیون دارن صلوات خاصه امام رضا (ع) را پخش می کنن ما هم سر سفره نشسته ایم باید به احترام سفره بلند نشیم یا نه به احترام امام رئوف بلند شیم؟ پاسخ 👇 سلام علیکم هر کدام را انجام بدهید، مشکلی نیست.
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😢غم به دل پدر و مادر نکنید... البته اگه با ما این کار رو می‌کرد ما ناراحت نمی‌شدیم @banketolidat
داستانی درباره ی احترام به بزرگترها 👨‍👦👩‍👦👨‍👧👩‍👧👨‍👩‍👦 👨‍👩‍👧 👨‍👩‍👧‍👦 👨‍👩‍👦‍👦 یکی بود، یکی نبود. یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن. نهال کوچولو به تازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود پویا کوچولو یک سالش شده بود و میتونست راه بره و مامان و بابا بگه. نهال ، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت. یک روز قشنگ پاییزی که هوا خیلی سرد نبود، مادر بزرگ میخواست بره پیاده روی. نهال ، از مامان خواست که همراه مادربزرگ برن. مامان ،قبول کرد. همگی آماده شدن و به سمت پارک محله به راه افتادن. وقتی خواستن از درب بیرون برن، مامان به مادر بزرگ تعارف کرد و گفت: بفرمایید مامان جون. مادربزرگ ، بیرون رفت و برای مامان دعا کرد. توی خیابون، همه جا مامان پشت سر مادر بزرگ راه میرفت. نهال هم جلوتر میدوید. به نزدیک پارک که رسیدن، دید مامان خم شده و داره خاک های چادر مادربزرگ رو تمیز میکنه.همونجا وایساد تا مادربزرگ و مامان برسن. وقتی مامان رسیدن، مامان دست مادربزرگ رو گرفت که از پله بالا بیان . بعد هم خاک های صندلی رو تمیز کرد تا مادربزرگ بشینه. مامان، کنار مادربزرگ نشست و گفت : برو دخترم بازی کن. منو مادربزرگ همینجا هستیم. نهال، به طرف تاب و سرسره ها رفت. نیم ساعتی بازی کرد. وقتی بازیش تموم شد، پیش مامان رفت و دید یه خانم دیگه کنار مادربزرگ نشسته. پویا هم توی کالسکه خواب بود و مامان نبود. دور و برش رو نگاه کرد و دید مامان با لیوان آب داره میاد. مامان، لیوان آب رو به اون خانم مسن داد. نهال ، به طرف مامان رفت و به همه سلام کرد. مامان گفت: بازی کردی؟ تموم شد؟ نهال گفت: بله مامان. مامان گفت: اون دختر کوچولو که باهاش دوست شدی کی بود؟ نهال گفت: نمیدونم، تاحالا ندیده بودمش. مامان گفت: حالا بریم خونه؟ نهال گفت: بله بریم. بعد هم از اون خانم مسن خداحافظی کردن و به طرف خونه راه افتادن. توی راه، نهال گفت: مامان، چرا شما همیشه پشت سر مامان بزرگ راه میرین؟ چرا خاک لباس مامان بزرگ رو تمیز میکنین؟ چرا برای اون خانم غریبه آب آوردین؟ مامان گفت: عزیزم. مامان بزرگ مادر من هستن و احترامشون رو باید نگه دارم. اون خانم هم بزرگتر هستن وظیفه منه بهشون احترام بذارم. نهال گفت: یعنی چی؟ مامان گفت: یعنی اگر کاری دارن براشون انجام بدیم. صدامونو بلند نکنیم براشون. باهاشون بی ادبانه حرف نزنیم. اگر کسی باهاشون بد صحبت کرد ازشون دفاع کنیم. پشت سرشون هم ازشون دفاع کنیم.زودتر بهشون سلام کنیم. پیششون دراز نکشیم و پاهامون رو دراز نکنیم. نهال گفت: جقدر سخت مامانی. پس ازاین به بعد، من چطوری بخوابم؟ آخه شبا شما برام قصه میگین. مامان، خندید و گفت: عزیز دلم، شما هنوز کوچیکی. همین قدر که بااحترام صحبت کنی و حرفای خوب بگی ، کافیه. نهال، یک دفعه چشمش به مادر بزرگ افتاد که چادرشون خاک گرفته بود . سریع دوید و گفت :مامان بزرگ، صبر کنین. چادرتون کثیف شده. مادر بزرگ وایساد . نهال، خاک های چادر مادربزرگ رو تکوند.مادربزرگ، برای نهال دعا کرد و صورتش رو بوسید. نهال هم دست مادر بزرگ رو بوسید. بعد هم دست مادربزرگ رو گرفت و به سمت خونه رفتن. 💐🪻💐🪻💐🌛
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹رعایت ادب و احترام نسبت به پدر و مادر واجب است 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین حسینی @banketolidat